به گزارش بسیج اشکذر:
وقتی از او خواستیم درباره تاریخچه مهدیه بگوید خیلی خوشحال شد… همه ریزه کاری ها و جزئیات را برایمان می گفت. آنقدر با اشتیاق و با احساس تعریف می کرد که بعضی از مواقع دلمان نمی آمد حرف او را قطع کنیم هر روز به بهانه ای به مهدیه سری میزند … خودش می گوید تا به حال چند بار در زندگی در مانده و نا امید شده ام که خود آقا دستم را گرفته است همه حرفهایش را با تمام وجود شنیدیم … پر از عشق بود و امید …
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
یا علی گفتیم و …
اوایل سال ۱۳۴۸ بود مینی بوس داشتم و در خط قم – همدان کار می کردم از همان اوایل هر جایی که جلسه دعای ندبه ای بود شرکت می کردم و از این که در شهر خودمان (اشکذر) چنین جلساتی بر پا نمی شد حسرت می خوردم …
اولین جلسه را در خانه خودم به راه انداختم و مجبور بودم برای گرفتن نان به شهر بروم چون آن روزها مغازه نانوایی به شکل امروز در اشکذر نبود … کم کم جلسات دعای ندبه را به خانه ها کشاندیم و سیر منظمی به خود گرفت .
به تهران که می رفتم در دعای ندبه مهدیه تهران شرکت می کردم و همین باعث رفاقت من با مرحوم احمد کافی شد . یک بار که به خانه اش رفته بودم جریان بر پایی جلسات دعای ندبه را در اشکذر برایش تعریف کردم خیلی خوشحال شد و به من گفت: « زمینی در اشکذر پیدا کن و من پاشنه گیوه ام را می کشم و در آن زمین به منبر می روم هزینه ساخت مهدیه را جمع آوری می کنیم و مهدیه ای به نام امام زمان (عج) در اشکذر میسازیم »
بالاخره بعد از ده سال زمین مهدیه خریداری شد همان جا پوش می کشیدیم و مراسم دعای ندبه را برگزار می کردیم هیات موسس مهدیه در آن زمان من و علی اکبر غلام زاده بودیم و اولین روحانی که در مهدیه به منبر رفت مرحوم شیخ علی اکبر کبیری بود …
شیخ حسن پورذاکری هم دعای ندبه خوان ما بود و در جریان انقلاب مردم را بیدار می کرد آیت ا… شهید صدوقی (ره) گفته بود که می خواهم تظاهرات در اشکذر از زمین مهدیه شروع شود. در جریان ثبت مهدیه توسط ساواک دستگیر شدم (چون ثبت مهدیه بر خلاف رژیم پهلوی بود) و بعد از دو روز با وساطت آیت ا… شهید صدوقی آزاد شدم . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مهدیه را به ثبت رساندیم و آیت ا… صدوقی برای افتتاح مهدیه به اشکذر آمد و کلنگ مهدیه به دست ایشان به زمین زده شد .
خوشا دردی که درمانش تو باشی …
نخستین روز های بر پایی دعای ندبه در اشکذر بود که در خط قم-همدان کار می کردم یکی از روزها که در این خط با مینی بوس مسافر می بردم به بیابان غرق آباد (بین قم و همدان ) رسیدیم برف سنگینی نشسته بود و زمین حالت یخ زده داشت . ناگهان مینی بوس از حرکت ایستاد و در بین برف و یخ ها دیگر قادر به حرکت نبود زمین پر از برف بود و ما نمی توانستیم راه را تشخیص بدهیم همه نا امید شده بودیم سرما و گرسنگی بر ما غالب شده بود. درحال تلف شدن بودیم که ناگهان به یاد حرف آیت ا… شهید صدوقی افتادم : « هرگاه درمانده شدید ارباب و آقایمان حضرت بقیه ا… را صدا بزنید وبه او متوسل بشوید.» حالم منقلب شد و اشک از چشمانم سرریز شد و به مولایم صاحب العصر و الزمان متوسل شدم و از او درخواست
کمک کردم : خدا شاهد است چند دقیقه ای طول نکشید که هلیکوبتری بالای سرمان نمایان شد در کنار ما به زمین نشست و همه ی ما را نجات داد.
شهداء منتظران واقعی امام زمان (عج) …
*شهید حاج محمد حسین جعفری نسب عضو هیات مدیره مهدیه بود.
*فرزند شهیدم علی محمد از بچه هایی بود که در جریان ساخت مهدیه شب تا صبح آجرها را برای کار فردا آماده می کرد. همچنین وصیت کرده بود که اگر من شهید شدم تمام مجالس من را در مهدیه بگیرید .
*شهید علی اکبر عسکری و شهید محمد دهقان (فرزند مرحوم زینل) نیز از شهدایی بودند که در ساخت مهدیه کمک می کردند شهید محمد دهقان آخرین باری که به مهدیه آمد یکی از ستون های مهدیه را گرفت و بوسید و به کارگرها گفت: این آخرین باری است که من به جبهه می روم مطمئنم که مرا شهید بر می گردانند وصیت کرد که مجلس روضه خوانی من در همین مکان برگزار گردد .
*شهید علی محمد دهقانی (فرزند میرزا حسن) از جوان های دعای ندبه خوان مهدیه بود و تکبیر روز عید فطر را نیز بر عهده داشت.
مرا عهدی است با جانان…
حرف آخر آرزو دارم جوانان محل نگذارند چراغ مهدیه خاموش شود و از امکانات موجود در مهدیه در زمینه های فرهنگی به نحو احسن استفاده کنند.
انتهای آرزویم مردنم به پای آقاست لب من به ذکر ناز سیدم یوسف زهرا است.
روح بلندش با اهل بیت عصمت و طهارت و شهدا محشور باد.
منابع:
اداره تبلیغات اسلامی شهرستان اشکذر(به نقل از سایت مهدیه اشکذر)
عکس ها سایت حسینیه دو شهید اشکذر
وقتی از او خواستیم درباره تاریخچه مهدیه بگوید خیلی خوشحال شد… همه ریزه کاری ها و جزئیات را برایمان می گفت. آنقدر با اشتیاق و با احساس تعریف می کرد که بعضی از مواقع دلمان نمی آمد حرف او را قطع کنیم هر روز به بهانه ای به مهدیه سری میزند … خودش می گوید تا به حال چند بار در زندگی در مانده و نا امید شده ام که خود آقا دستم را گرفته است همه حرفهایش را با تمام وجود شنیدیم … پر از عشق بود و امید …
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
یا علی گفتیم و …
اوایل سال ۱۳۴۸ بود مینی بوس داشتم و در خط قم – همدان کار می کردم از همان اوایل هر جایی که جلسه دعای ندبه ای بود شرکت می کردم و از این که در شهر خودمان (اشکذر) چنین جلساتی بر پا نمی شد حسرت می خوردم …
اولین جلسه را در خانه خودم به راه انداختم و مجبور بودم برای گرفتن نان به شهر بروم چون آن روزها مغازه نانوایی به شکل امروز در اشکذر نبود … کم کم جلسات دعای ندبه را به خانه ها کشاندیم و سیر منظمی به خود گرفت .
به تهران که می رفتم در دعای ندبه مهدیه تهران شرکت می کردم و همین باعث رفاقت من با مرحوم احمد کافی شد . یک بار که به خانه اش رفته بودم جریان بر پایی جلسات دعای ندبه را در اشکذر برایش تعریف کردم خیلی خوشحال شد و به من گفت: « زمینی در اشکذر پیدا کن و من پاشنه گیوه ام را می کشم و در آن زمین به منبر می روم هزینه ساخت مهدیه را جمع آوری می کنیم و مهدیه ای به نام امام زمان (عج) در اشکذر میسازیم »
بالاخره بعد از ده سال زمین مهدیه خریداری شد همان جا پوش می کشیدیم و مراسم دعای ندبه را برگزار می کردیم هیات موسس مهدیه در آن زمان من و علی اکبر غلام زاده بودیم و اولین روحانی که در مهدیه به منبر رفت مرحوم شیخ علی اکبر کبیری بود …
شیخ حسن پورذاکری هم دعای ندبه خوان ما بود و در جریان انقلاب مردم را بیدار می کرد آیت ا… شهید صدوقی (ره) گفته بود که می خواهم تظاهرات در اشکذر از زمین مهدیه شروع شود. در جریان ثبت مهدیه توسط ساواک دستگیر شدم (چون ثبت مهدیه بر خلاف رژیم پهلوی بود) و بعد از دو روز با وساطت آیت ا… شهید صدوقی آزاد شدم . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مهدیه را به ثبت رساندیم و آیت ا… صدوقی برای افتتاح مهدیه به اشکذر آمد و کلنگ مهدیه به دست ایشان به زمین زده شد .
خوشا دردی که درمانش تو باشی …
نخستین روز های بر پایی دعای ندبه در اشکذر بود که در خط قم-همدان کار می کردم یکی از روزها که در این خط با مینی بوس مسافر می بردم به بیابان غرق آباد (بین قم و همدان ) رسیدیم برف سنگینی نشسته بود و زمین حالت یخ زده داشت . ناگهان مینی بوس از حرکت ایستاد و در بین برف و یخ ها دیگر قادر به حرکت نبود زمین پر از برف بود و ما نمی توانستیم راه را تشخیص بدهیم همه نا امید شده بودیم سرما و گرسنگی بر ما غالب شده بود. درحال تلف شدن بودیم که ناگهان به یاد حرف آیت ا… شهید صدوقی افتادم : « هرگاه درمانده شدید ارباب و آقایمان حضرت بقیه ا… را صدا بزنید وبه او متوسل بشوید.» حالم منقلب شد و اشک از چشمانم سرریز شد و به مولایم صاحب العصر و الزمان متوسل شدم و از او درخواست
کمک کردم : خدا شاهد است چند دقیقه ای طول نکشید که هلیکوبتری بالای سرمان نمایان شد در کنار ما به زمین نشست و همه ی ما را نجات داد.
شهداء منتظران واقعی امام زمان (عج) …
*شهید حاج محمد حسین جعفری نسب عضو هیات مدیره مهدیه بود.
*فرزند شهیدم علی محمد از بچه هایی بود که در جریان ساخت مهدیه شب تا صبح آجرها را برای کار فردا آماده می کرد. همچنین وصیت کرده بود که اگر من شهید شدم تمام مجالس من را در مهدیه بگیرید .
*شهید علی اکبر عسکری و شهید محمد دهقان (فرزند مرحوم زینل) نیز از شهدایی بودند که در ساخت مهدیه کمک می کردند شهید محمد دهقان آخرین باری که به مهدیه آمد یکی از ستون های مهدیه را گرفت و بوسید و به کارگرها گفت: این آخرین باری است که من به جبهه می روم مطمئنم که مرا شهید بر می گردانند وصیت کرد که مجلس روضه خوانی من در همین مکان برگزار گردد .
*شهید علی محمد دهقانی (فرزند میرزا حسن) از جوان های دعای ندبه خوان مهدیه بود و تکبیر روز عید فطر را نیز بر عهده داشت.
مرا عهدی است با جانان…
حرف آخر آرزو دارم جوانان محل نگذارند چراغ مهدیه خاموش شود و از امکانات موجود در مهدیه در زمینه های فرهنگی به نحو احسن استفاده کنند.
انتهای آرزویم مردنم به پای آقاست لب من به ذکر ناز سیدم یوسف زهرا است.
روح بلندش با اهل بیت عصمت و طهارت و شهدا محشور باد.
منابع:
اداره تبلیغات اسلامی شهرستان اشکذر(به نقل از سایت مهدیه اشکذر)
عکس ها سایت حسینیه دو شهید اشکذر
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار