به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از ایسنا، حمید صالحی دوم اسفند سال ۱۳۴۴ متولد شد و با آغاز جنگ تحمیلی با عنوان راوی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس پا به جبهه گذاشت. حمید در عملیات «کربلای ۵» در روز دوازدهم اسفند به شهادت رسید. او در دو مقطع شهریور و دیماه ۱۳۶۵ پیش از دو عملیات دارخوین و «کربلای ۴» راوی دفتر سیاسی سپاه بود که از او ۶ ساعت مصاحبه به یادگار مانده است.
مادر شهید صالحی در کتاب «تاریخنگاران و راویان صحنه نبرد؛ دوره سوم مدرسه مفید» در رابطه با فرزندش روایت کرده است:
دخترم پری با حمید خیلی مأنوس بود. حمید خیلی با پری درددل میکرد. پری تعریف میکرد: «یکبار به حمید گفتم حمید جان! تا حالا توی چه عملیاتهایی بودی؟ میخواستم از زبان خودش بشنوم. حمید گفت: «این چه سؤالیه میکنی؟ مهم نیست، اصلاً برای چی می خوای؟ » گفتم میخوام اگه یه وقت شهید شدی، بدونم. حمید گفت: «اولاً هرکسی شهید نمیشه، شهادت لیاقت میخواد. در ثانی اگه شهید شدم مدارکی هست که نشون بده چیکاره بودم.» هر بار که بهش میگفتم حمید جان! مملکت دکتر، مهندس، متخصص میخواد. همش که نمیشه جبهه رفت، میگفت: «فعلاً جبهه و جنگ از همهچیز مهم تره. اگه زنده موندیم، درس دیر نمیشه. اگه هم رفتیم که توی بزرگترین دانشگاهها قبول شدیم.»
بخشی از وصیتنامه شهید حمید صالحی
«نخست توصیه به اسلام است در کلیت آن و سپس رعایت تقوی در همه ابعاد فکری و عملی. همه میدانیم که بنیان و اساس این انقلاب را امام مان گذاشت و آغاز همه تحولها و منشأ همهچیزهایی که ما را به اینجا کشانده، اوست. او همه ما را اهل سعادت کرد و انقلاب اسلامی در بیرون و درون ما به وجود آورد. در بیرون بر همه اسارتهای ظالمانه تاختن آغاز کرد و از درون هم ما را متوجه واقعیت عالم کرد و عشق و شهادت را در دلها شعلهور ساخت و همه مقام او را میدانیم. من به این عنوان که شاید کمکی باشد بر تحقق آنچه که میخواستم، میگویم که برادران و خواهران همه و همه، تو را به خدا قسم هرگز او را تنها نگذارید یعنی خط و فکر او را تنها نگذارید. اگر میبودم، لحظهای از فکر و امر او تخطی نمیکردم.
جبهه رفتن من یک کار لحظهای نبوده و بنا بر دلایل اعتقاد من این بود که باید به کثرت در جبهه حضور یافت، اولاً اینکه این جنگ صرفاً یک جنگ مکتبی است. جنگ برای دفع ظلم است که توسط بعث شروع گشته. کل کفر بهواسطه وحشت و اضطرابی که از تفکر انقلابی ما که از بینش مکتبی این امت سرچشمه میگیرد داشتهاند، بهواسطه اینکه آنها سلطهگر و ظالم هستند و فکر انقلاب ما دعوت میکند ملتها را به پرداختن به اسلام که لازمه آشکار آن قیام برعلیه ظالمان و به دنبال آن قطع منافع آنها پیش میآید و چون همهچیز آنها حفظ منافع غیر مشروعشان است، برعلیه ما در یک صف قرارگرفتهاند و ظلم کردهاند حال باید ما تا ریشهکن کردن ظلم در پی جنگ با آنها باشیم و در این راه به آنها هرگز میل هم نکنیم.
آقا به نظر من وقتیکه در جبهه عملیات است هیچ کاری در هیچ مقامی وجود ندارد که مهمتر از پرداختن به عملیات باشد، هر که هر چه در وسعش است باید پیش بفرستد. راه کمال هرلحظه با انجام تکلیف پیموده میشود، مهم در این مسیر بودن و با سرعت گام برداشتن است. کمیت کار مهم نیست اگر کیفیت اولش بالاست، خدا تا آخر برایت بالا حساب میکند.
نکته دیگر اینکه همه میدانیم از عوامل مهم ما حداقل در روند چندساله اوجگیری و پیروزی انقلاب وحدتهای بهموقع و مناسب با گروههای مختلف بوده. اگر دچار اختلافهای غیراساسی و غیرواقعی شویم ضربه خواهیم خورد و چهبسا بسیار ضعیف هم بشویم. ملاک بر موضعگیریها باید قرآن، روش ائمه و بهطور خاص و ظاهر تحقق و تکامل این دو امر یعنی مواضع و روشهای ولیفقیه باشد. و دیگر اینکه تبعیت نفس نکنیم که ملاک این است و اینکه هوشیاری در وسع خود داشته باشیم که اگر در هوشیاری و اطلاع در وسعمان کوتاهی کردیم و خداینکرده مسیر جامعه و انقلاب به انحراف رفت در آن دنیا مؤاخذه شدید میشویم و باید جوابگوی شهدا و... باشیم.»