روایتگر دوران دفاع مقدس در جمع زائرین شهرستان تاکستان در مناطق عملیاتی جنوب کشور؛

هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود، می‌ایستاد

راوی دوران دفاع مقدس گفت: عملیات به سختی دنبال می‌شد و فقط غیرت بچه‌ها بود که کار را جلو می‌برد. منحنی‌زن‌های عراق منطقه را شخم می‌زدند‌. هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود می‌ایستاد.
کد خبر: ۹۴۲۳۳۵۲
|
۱۱ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۶

قزوین_ به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج، سرهنگ پاسدار محسن کریمی راوی دوران دفاع مقدس از مناطق عملیاتی و منطقه طلائیه این گونه روایت کرد که عملیات به سختی دنبال می‌شد و فقط غیرت بچه‌ها بود که کار را جلو می‌برد. منحنی‌زن‌های عراق منطقه را شخم می‌زدند و وجب به وجب خمپاره‌ای بر زمین می‌نشست و رزمنده‌ای بر زمین می‌افتاد. در آن سختی کار، شهید میثمی گفت: «هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در کربلا هم بود می‌ایستاد».

بچه‌ها مقاومت می‌کردند اما کار سخت شده بود. فرماندهان نیز هر کدام سلاحی برداشته و به جنگ تن به تن وارد شده بودند یکباره اما اوضاع تغییر کرد. پیامی از امام(ره) برای رزمنده‌ها رسیده بود. آن‌قدر اوضاع تغییرکرد که دشمن مجبور شد عقب‌نشینی کند؛ اما حیف که همت رفت.

آن فرمانده دوست داشتنی به مولایش حسین (ع) اقتدا کرد و بی‌سر به سوی دیار حق شتافت. دشمن نامرد بود و از شدت حقارت به شیمیایی روی آورد و خیلی‌ها به ملاقات حق شتافتند بدر و خیبر گام‌هایی بلند برای پیروزی ایران بودند و بر عراق فشاری عظیم وارد ساختند تسلط بر منابع نفتی جزایر، کار را بر عراق سخت کرده بود و به تلافی آن، کار را بر سپاه اسلام سخت گرفت.

شهدای بسیاری بر زمین مانده بودند،
جنازه خیلی‌ها در طلائیه ماند و هرگز برنگشت. طلائیه تابع بخش هویزه و دهستان بنی صالح است و دارای قدمت چندانی نیست اما آنچه منطقه طلائیه و هورهای اطراف آن را معروف وزبانزد کرده است، نه اقوام و نه موقعیت جغرافیای آن بلکه جنگ‌هایی است که در دهه 60 در آن اتفاق افتاد. دنبال چیزی می‌گشت تا با آن بر سر تابلو بکوبد و پایه‌اش را در زمین محکم کند.

زمین آنجا مثل گذشته نبود. حالا بیابانی شده بود خشک و بی‌آب و علف که در هر جا سفیدی نمک را می‌شد بر سطح خاکش دید. اما چقدر دلش برای آنجا تنگ شده بود. هوا را که بو می‌کشید، از زمان جدا می‌شد و به گذشته‌های دور می‌رفت. آن قدر که می‌توانست صدای غرش خمپاره‌ها و صفیر تیرها را بشنود و نسیمی را که با خود بوی باروت وهور می‌آوردند احساس کند.

طلائیه آن روزها پر بود از میدان مین و موانع غیرطبیعی عراقی‌ها از ترس حمله نیروهای ایرانی دور تا دور خود را پر کرده بودند از این موانع و آن را تا خط دوم و سوم خود ادامه داده بودند. آن روزها همه جای این سرزمین را آب گرفته بود. تا چشم کار می‌کرد آب بود و سکوت نیزار.

انتهای پیام

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار