این مادر شهید ادامه داد: آخرین باری پسرم رو دیدم تو حیاط سپاه بود که رفته بودم برای بدرقه اش واز آن جایی که ساندویج همراه باخیار شور و کتلت دوست داشت براش برده بودم که بدم با خودش ببره ولی از دستم بخاطر این کارم ناراحت شد و گفت اونجا مادرمون حضرت زهرا (س) برای ما غذا می پزه و افتخارمون اینه که حضرت زهرامادرماست .
مادرشهیدخلیلی بیان کرد: فرزند شهیدم یک وصیت نامه ای داشتندکه دراین وصیت اش گفته بود لباسهایم را به برادرانم بدهید و شما هم وقتی خبر شهادت مرا شنیدید همچون حضرت زینب (س) رفتار کنید و زینب وار ایستادگی کنید.
وی گفت: پیکراین شهید بعد از 13سال در سال 1375 از عراق وارد ایران شد در این 13 سال روزهای سختی بر من گذشت وقتی برگشت کمی از غصه هایم کم شد و اما حالا از اینکه اومدم راهیان نور خوشحالم ویکی از اهدافم این بود که پاجای قدم های شهدا بزارم وببینم شهدا در چه مناطقی مقاومت کردند.
وی بیان کرد: طلائیه که اومدم بغضم شکست دلم به حال مادرایی سوخت که هنوز چشم انتظار بچه هاشون بودن . من ازجوونای امروزی تنها خواهشم اینه که راه شهدا را ادامه بدند طوری که دانشگاه سنگرشون باشه و قلم اسلحه شون .
این مادر شهید درپایان ضمن بیان خاطرات گفت : آیه ی ( ولا تحسبن الذین قتلوا... )به طور عینی نمایان می کند که شهدا زنده اند. من جوونمو تو خواب نمی بینم همیشه آشکارا و تو بیداری می بینم همین الان شهیدم پشت سرم ایستاده همیشه احساس می کنم که شهید در کنارم حی و زنده است این یعنی همان که شهدا زنده اند.
1007/پ20/ب