آغاز بیست و سومین سفر دلباختگان امام رضا علیه السلام با پای پیاده
به گزارش خبرگزاری بسیج از
بافق: 23 سال پیش بعد از سال ها تلاش کاروانی ۳۸ نفره راه افتاد.
کاروانی که هر کس در آن قرار گرفت نمک گیر شد و چه سعادتی نصیبش شد که توانست گوشه
ای از زندگی با خدا بودن را در کارنامه اعمالش به تصویر بکشد.
کاروانی که عده ای اوایل علت
مخالفت خود را اینگونه بیان می کردند چه نیازی است که یک ماه از عمر خود را تلف
کنی برای زیارت در حالیکه وسایل نقلیه پیشرفته سفر وجود دارد، اما گویی دو نکته را
فراموش کرده بودند این سی روز لحظه به لحظه اش برنامه ریزی شده برای دیدن دوست، پس
با چه استدلالی آن را بیهوده می خواندند و نکته دوم را با بیان حدیثی از امام جواد
علیه السلام بیان میکنم. ایشان در باب زیارت پدر بزرگوارشان میفرمایند: هیچکس پدرم
را زیارت نمی کند که متحمل سختی شود مثل باران، سرما یا گرما مگر آنکه خداوند بدن
او را بر آتش حرام خواهد نمود.
همه آن را کاروان پیاده امام
رضا علیه السلام می شناسند اما آیت الله مکارم شیرازی این کاروان را برای قافله
سالارش، حاج سید علی طباطبایی، اینگونه توصیف کرد "نگویید کاروان پیاده
بگویید دانشگاه سیارخود سازی. شما در این عصر، حجت هستید. شاید در این یک ماه طول
سفر بیش از ۶ میلیون نفر نظاره گر شما باشند که به یاد امام رضا علیه السلام می
افتند" ...
از حجت الاسلام حاج سید علی
طباطبایی، مدیر و مؤسس این کاروان درباره مسافت، تعداد و گروه سنی زایرین و همچنین
برنامه های طول سفر پرسیدیم و چه زیبا پاسخ داد؛
وقتی عاشق باشی و عشق را جستجو کنی به مسافت نمی اندیشی.
مسافت ۱۰۱۸ کیلومتری را چنان می پیمایی که در هر قدمش او را جستجو میکنی.
نگاه نمیکنی که میتوانی یا نه!
عزم سفر میکنی، سن و سال برایت تفاوت ندارد، ۱۸ ساله باشی یا ۷۹ ساله تنها چشمانت
پنجره فولاد را می بیند تا توسل هایت را کامل کند.
۱۲۰ زایر
پیاده و ۳۰ خدمه ای که خادم الرضا نامیده می شوند همه و همه در طول این سفر پله ای
می شوند برای یکدیگر تا پروازی قشنگ داشته باشند به سوی امام.
قدم به قدم او را را در برابر
خود می بینی از یک ساعت قبل از اذان صبح تا لحظه های غروب که هر کس بر روی چفیه اش
نشسته و با خود فکر می کند که حتی ذهنش چه رنگی شود تا محبوب آن را بپسندد.
از توسلاتشان در شب حضرت رقیه
سلام الله علیها در کنار ساختمان خرابه گفت، از شب مظلومیت حضرت زهرا سلام الله
علیها در کنار در سوخته و از شب مخصوص حضرت عباس علیه السلام در کنار رود آب گفت.
با تک تک کلماتش آتشی پر از عشق به زیارت در دلم روشن میکرد.
از نذر و نیاز انسان هایی نام
برد که در کاروان نبودند ولی به عشق این کاروان هر سال منتظر هستند تا بعضی
مراسمات خود را با این کاروان جشن بگیرند از عقد گرفته تا گفتن اذان در گوش
نوزادشان.
لحظه های سفر را بیهوده از دست
نمی دهند، مگر می شود با وضو باشی و به غیر از او فکر کنی. از بحث های گروهی گرفته
تا نماز هایی که به جماعت خوانده می شود. از رعایت حتی اعمال مستحبی مثل به دست
گرفتن عصا گرفته تا خواندن دعای قبل از غذا و این یعنی آماده سازی خانه ی دل برای
یار.
از سجده هایی که اشک را به
همراه دارد تا قنوت هایی که در دل شب در بیابان تاریک پیش رو عمق وجودت را روشن می
سازد و اولین دعایش شادی و فرج عزیز دل زهرا سلام الله علیهما است. همه و همه دست
به دست هم داده اند تا به بهشت ایران که رسیدی تاول های پاهایت را نبینی، خستگی
ظاهری و چهره سوخته طول سفر را نبینی تنها آقا را ببینی که به پیشوازت آمده است.
از یکی از زایرین حس و حال ورود
به حرم را پرسیدیم؛ گفت: نمیدانم چی بگویم. نمیدانمی که پر بود از دلتنگی دستهای
مهربان آقا که برای استقبال زایرینش بی شک آمده، مگر می شود آقایی که سلام راه دور
را بی پاسخ نمی گذارد، خودش به استقبال مهمانش نرود، پر بود از یادآوری خاطرات
لحظه به لحظه سفر و حسرت در تکرار آن روز ها.
و در آخر صحبت ها، مدیر کاروان
از پیمان بچه ها در هشتم هر ماه گفتند تا یادشان نرود این خاطرات زیبا را، تا اگر
به حکم انسان بودنشان لغزشی داشتند، هوای دوست آن ها را برگرداند و از بخشش ها و
احترام هایی که زایران در طول سفر آموخته بودند و آن را به عمل در آوردند.
دیروز عصر آغاز حرکت این کاروان
بود، آرزو میکنیم اگر جسممان بنا به دلایلی در بین این جمع نیست روحمان همراهشان
باشد.