ما هم می کشیم هر کس که مخالفت کند ،اگر چه امام زمانمان باشد!
شیخ ضاء الدین دری اصفهانی مدرس رشته فلسفه و مدیر یکی از مدارس تهران می گوید:
«یک روز اطراف عصر همراه سه نفر مقابل درب سفارت انگلستان ایستاده بودیم درشکه شارژ دافر از قلهک وارد شد، همین درشکه به ما رسید ایستاد بعد شارژ دافر از درشکه پیاده شد و با نهایت خنده و تغمز به نزد ما آمد و گفت: آقایان شما برای چه به اینجا آمدید ؟ یک نفر به ظاهر روضه خوان که به رغم ظاهر روحانی خویش ،فردی ضد دین بود در جواب خانم گفت:ما که اینجا آمدیم یک مجلس عدالت می خواهیم
خانم شارژ دافر گفت :معنای مجلس عدالت را نمی انم آن روضه خوان گفت یک مجلسی که دانشمندان ما اجازه ظلم را از شاه بگیرند.
شاژ دافر گفت:پس شما مشروطه می خواهید(این اولین باری بود که کلمه مشروطه را می شنیدیم)روضه خوان گفت بله ما مشروطه می خواهیم .
شارژ دافر با حیله گری تمام گفت:نه شما مشروطه نگویید ؛ ما که مشروطه ای شدیم کشیشمان را کشتیم ،سلاطین مان را کشتیم تا مشروطه ای شدیم شما مشروطه نگویید خوب نیست.....آخوند مخاطب گفت:ما هم می کشیم هر کس که مخالفت کند ،اگر چه امام زمانمان باشد.
شارژدافر بعد از خنده ای طولانی گفت:شما هم میکشید ؛بسیار خوب و با رقص و خنده وارد باغ قلهک شد.»
این شارژ دافر همان زنی که در جریان تحصن در سفارت انگلیس بالای بلندی می ایستاد و برای همه کلاه به دست نطق می کرد و مردم را امیدواری می داد.
خاصیت دانستن تاریخ این است که ما از آن درس بگیریم ملتی که تجربه ی تاریخی خود را به کار نبندد اشتباهات خود را تکرار خواهد کرد و نمی تواند از تجربیات تاریخی استفاده کند و عبرت بگیرد.
تاریخ مشروطه این حیث سراسر عبرت و بصیرت است که بارها در صحبت های رهبر انقلاب مورد اشاره و تاکید قرار گرفته در حوادث بعد از انتخابات سال 88 هم ایشان حد اقل 2 مرتبه به تاریخ مشروطه ارجاع داده که آخرین بار آن در دیدار ششم اسفند با اعضای مجلس خبرگان بود.
«باید دشمنی ها را شناخت مشکل ما این است؛ اینکه بنده مسئله بصیرت را برای خواص تکرار می کنم به خاطر این است. گاهی اوقات دارد غفلت می شود از دشمنی هایی که با اساس دارد می شود این ها را حمل می کنند به مسائل جزئی ما در صدر مشزوطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند – که من اسم نمی آورم ؛ همه می شناسید معروف اند که اینها ندیدند توطئه ای که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکران که تحت تاثیر غرب بودند مغلوب تفکرات غرب بودند طراحی می کردند؛ توجه نکردند به حرف هایی که اینه دارند در مجلس ملی آن زمان می زنند یا در مطبوعاتشان می نویسند مبارزه با اسام است این را توجه نکردند؛ مماشات کردند نتیجه این شد کسی که می دانست و می فهمید –مثل مرحوم شیخ فضل الله نوری - را جلوی چشم آنها به دار آویختند و این ها حساسیتی پیدا نکردند؛ بعد خود آنهایی که حساسیت اهمیت و بها نداده بودند بعد از شیخ فضل الله مورد تعرض و تطاول و تهتک قرار گرفتند وسیلی آنها را خوردند بعضی جانشان را از دست دادند این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت این اشتباه را ما نباید انجام دهیم»
رهبرانقلاب در دیدار مهر ماه سال 79 با طلاب ،فضلا و بزرگان حوزه علمیه قم هم آنها را به مطالعه تاریخ مشروطه توصیه کرده بود.
غفلت علما و مردم ؛
دوران دبیر ستان در کلاس تاریخ وقتی صحبت از مشروطه شد معلم تاریخ بی بصیرتمان در جواب یکی از دانش آموزان که از عملکرد علمای مشروطه خواه پرسید او سه عالم مشروطه خواه تهران (سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، شیخ فضل الله نوری ) را در یک ردیف قراد می داد و حتی شیخ فضل الله را متهم به رابطه با روس و استبداد کرد.در کتاب های درسی هم خیلی مختصر و مبهم به داستان شیخ پرداخته شده است.
چه شد که شیخ را به دار آویختند و علما به مخالفت بر نخواستند مگر این علما همه به دنبال عدالت نبودن بهتر می دانم علت را از زبان ولی امر مسلمین امام خامنه ای بیان کنم:
«نکته ای که در کنا این مسئله ، مورد توجه قرار دارد این است که چه شده غربی ها ، مشخصه انگلیسی ها در این مسئله کامیاب شدند در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستندمی توانستد در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل الله جلو چشم همین مردم به دار آویخته شود ؛ قاعده ی قضیه این بود به نظر من مشکل کار از اینجا پیش آمد که این ها توانستند یک عده از اعضای جبهه عدالت خواهی –یعنی همان اعضای دینی و عمدتا علما – را فریب دهند و حقیقت را برای این ها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند انسان وقتی به اظهاراتی که سید عبد الله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابله با صحبت های شیخ فضل الله و جناح ایشان داشته اند نگاه می کند،این مسئله را در می یابد عمده حرف ها به همین است که این طور می گفته اند ؛این حرف به نجف هم منعکس می شده و شما نگاه می کنید که همین اظهارات –انسان در کار مرحوم آقا نجفی قوچانی ، در آن کتاب و در مزاکراتی که در نجف در جریان بوده این را می بینید-و حرف هایی که از سوی روشنفکران و به وسیله ی عمال حکمت گفته می شود و وعده هایی که داده می شد حمل بر صحت می کردند؛ این ها هم قصد بدی ندارند و این ها هم هدفشان این است این مسائل در مکاتب نامه های صدر اعظم و ... به آخوند منعکس شده است انسان می بیندکه حساسیت آنهارا در مقابل انحراف کم کرده اند؛اما حساسیت بعضی ها مثل محروم شیخ فضل الله باقی ماند ، اینها حساس ماندند اصرار کردند و در متمم آن مسئله ی 5 مجتهد جامع الشرایط را گنجاندند و مقابله کردند یک جمع دیگری از یک جبهه این حساسیت را از دست دادند و دجار خوش باوری ،حسن ظن و و شاید تغافل شدند. البته انسان حدس می زند بعضی از ضعف های شخصیتی ها و ضعف های اخلاقی و هوای نفس بی تأثیر نبوده ؛حالا ولو نه در مثل مرحوم سید عبدالله بهبهانی و سید محمد ،اما در طبقات پایین بلاشک بی تاثیر نبوده که نمونه واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانی (فردی که حکم اعدام شیخ قضل الله را داد) اینها بالاخره جزء علما بودند شیخ ابراهیم هم تحصیل کرده نجف بود هم مرد فاضلی بود اما تحت تاثیر حرف های آنها قرار گرفتند و غفلت زده شدنند و مقداری هوای نفس در اینها اثر گذاشت و اختلاف از اینجا شروع شد»
سرکه ریختیم شراب شد!
در جایی به جمله ای از سید محمد طباطبایی بر خوردم که در رابطه با مشروطه می گفت:«ما مشروطه را که خودمان ندیده بودیم و ولی آنچه شندیده بودیم و آنهایی که ممالک مشروطه را دیده بودند به ما گفتند مشروطیت موجب امنیت و آبادی ممالک است ما هم شوق عشقی حاصل نموده تا ترتیب مشروطیت را در این مملکت بر قرار نموده ایم »خود او بعد از این وقایع می گفت سرکه ریختیم شراب شد.
بله آن کسانی که مشروطه را در ممالک خارجی دیده بودن ،منور الفکرانی جز میرزا ملکم خان و تقی زاده و مستشار الدوله نبودند که معنی و هدف مشروطیت را می شناختند ولی به حکم اقتضا و مصلحت این اندیشه را رنگ اسلامی زدند این افراد یا خود فروخته ی غرب بودند یا شیفته ی آن که می خواستند کشور را به کام بیگانگان فرو ببرند. اما شیخ به این ها اعتماد نداشت و هنگامی که واژه ی اسلامی عدالت خانه جای خود را به واژه مغالطه آمیز و دو پهلوی مشروطه داد که هر کسی از آن تعریف متفاوتی داشت واژه مشروعه را به آن اضافه کرد زیرا می دانست که مشروطه ای که از سفارت انگلیس به عمل آید عاقبتی ندارد.
اشتباه بزرگ این مردم آن بود که از ترس استبداد به استعمار پناه بردند و ودرسفارت انگلیس تحصن کردند به جای تحصن در حرم ها اهلبیت و مساجد از آن به بعد صحنه گردان نهضت به چنگال کفتار پیر و منور الفکر ها افتاد .
وقتی به فتاوا و بیانیه های شیخ فضل الله می نگریم می بینیم که در ابتدا او خود رهبر نهضت مشروطه بود و سپس با آن مخالفت کرد و تا تحریم آن پیش رفت. خود او طی تحصنی که در مخالفت با مشروطه (مطلق مشروطه نه مشروعه)در حرم عبد العظیم حسنی داشت می گوید«کدام عالم است که بگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجرای احکام کند بد است و نباید باشد این تمام کلمات مراجع است چند نفر بی دین لامذهب آزادی طلب که احکام شریعت قیدی است برای آنها می خواهند نگذارند که این مجلس مقید بشود به احکام اسلام و اجرای آن و هرروز به بهانه ای القای شبهه می کنند»
و هنگامی که از او پس از تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم می پرسند که علت مخالفت شما با علما و مشروطه خواهان چیست؟می گوید:«در مملکت اسلامی مشروطه باید مقید به مشروعه باشد»
می پرسند آیا علما اعلامی مثل آخوندخراسانی،میرزا حسن تهرانی و ملا عبدالله مازندرانی مشروعیت مشروطه را شرط دانسته اند یا خیر ؟می گوید:«این آقایان از ایران دور اندو حقیقت اوضاع را از نزدیک نمی بینند و نامه ها و تلگراف هایی که به ایشان می رسد از طرف مشروطه خواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمی رسانند»
این سانسور خبری تا جایی بود که سید عبدالله بهبهانی از معاون وزارت داخله خواستار ممنوعیت تلگراف شیخ و یارانش را به نجف گردید جالب اینجاست که سید محمد طباطبای در مجلس از ارسال تلگراف شیخ رای علمای نجف خبر داد و خواست که زود غدقن شود تا این تلگراف نرسد. وکار به جایی رسید که ملا عبدالله مازندرانی از علمای نجف – به شیخ هادی نجم آبادی در تهران می نویسد : جماعتی از اهل علم به ملاحظه ی تعینات خود و تحریک بعضی مستبدین ،علم مخالفت برداشته و مال و عرض مسلمانان را در معرض تلف در می آورند. و آخوند خراسانی طی نامه ای توسط پسرش شیخ را تهدید به صدور احامی سخت کرد:« محرمانه ،مستدعی است که محض حفظ مقام خودتان ونوع علما و شرع انور زیاده بر این بر ضد مجلس محترم اقدامی نفرموده آن چه که هم شده تدارک فرمایید تا به جای منتهی نشود که لا محاله احکامی سخت از ناحیه مقدسه شرف حضور یابد»
شیخ هم در جواب نوشت:«افسوس که حضرت آیت الله آخوند (مدظله العالی) در این واقعه گوش به کلمات معترضین دادند و مساعدت در دفع ملحدین و تشدید شرع مبین نفرمودند همان قسم که در همه ی موارد بر همه ی موارد و به همه مقدم بود عقب افتادند»
با تأمل در اطلاعیه ها و فتاوای علما چه نجف و چه اصفهان به خوبی می توان پی برد که آنها در اصول اولیه و اساسی اتفاق تظر داشتند و علت اختلاف همان بود که امام خمینی (ره) بیان فرمودند:«در دوران مشروطه که همه ی آقایان شنیده اند یک عده که نمی خواستند که اینجا را آن وقت به اروپا بکشند ؛آنها جو سازی کردن و به طوری که مثل شیخ فضل الله که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود آنچنان جو سازی کردند که که در میدان علنی ایشان را به در آویختند و پای آن هم کف زدند و یک نقشه ای بود برای اینکه اسلام را مغفول کنند و کردند و از آن به بعد دیگر نتوانستند مشروطه یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند حتی قضیه ی شخ را در نجف یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن در نیامداین جوی که ساختند در ایران در سایر جا ها این جو اسباب شد که شیخ فضل الله را به دست بعضی روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند و در وسط میدان به دار کشیدند و پای آن ایستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت و مردم هم غفلت داشتند از این عمل ، و حتی علما هم غفلت داشتند.»
تمام اسلام در مقابل تمام کفر:
اولین منازعه ی شیخ با روشنفکران مشروطه خواه این بود که پس از مجاهدت هایی که شیخ و همفکرانش در برپایی مشروطه کردند و شاه دستور تشکیل مجلس شورای اسلامی را صادر کردب به یک باره فشار شدید روشنفکران برای تغییر این عنوان به مجلس شورای ملی مواجه شد و این بیش از یک تغییر نام بود و شیخ آن را درک می کرد، قصد روشنفکران عملی کردن تئوری جدایی دین از سیاست بود برخی از ایشان به صراحت به لزوم تفکیک قانون گذاری مجلس از قواعد شرعی تاکید داشتند مستشار الدوله یکی از آنها بود و شیخ به نفاق این افراد پی برده بود و در پیامی به علما این خطر را گوشزد می کند و از آن تعبیر به «برز الاسلام کلّه الی الکفرکلّه؛[تمام اسلام در مقبل تمام کفر به مقابله ایستاد]» یاد می کند .شیخ به دو مجتهد دیگر (سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی) گوشزد کرد که این جماعت شما را به خاک سیاه خواهند کشاند و سه بار قسم جلاله یاد کرد که اینها هم مرا می کشند هم شما را؛ و هرچه شیخ پیش بینی کرد درست شد سید عبدالله بهبهانی را کشتند-قانون نظارت فقها اجرا نشد و به سید محمد طباطبایی هشدار دادن که به همین عاقبت دچار خواهد شد با لایحه ی قصاص در مجلس مخالفت کردند و...
بهترین شاگرد میرزا:
قبل از اینکه به ماجرای غم انگیز اعدام شیخ بپردازم حیفم می آید که درباره شخصت شیخ سخن نگفته باشم ؛
شیخ شهید در خانواده ای کاملا مذهبی چشم به جهان گشود خاندان وی (پدر واجداد و بستگانش) همه از علمای دین بودند همه چیز برای تربیت یک مجاهد خستگی ناپذیر آماده بود. دروس مقدماتی را در ایران به سرعت به پایان رسانید و راهی نجف شد شیخ شهید از ابتدا در دل از سلطه کفار بر مسلمین و ظلم موجود در جامعه تنفر داشت میرزا شیرازی به قدرت و بصیرت شیخ ایمان داشت و تنها قدرت مبارزه با استعمار در ایران را در شیخ می دید در تواضع و فرمانپذیری شیخ همین بس که اگر میماند به اعتراف همه حتی دشمنان اسلام شیخ را شخص اول علمای اسلام می کردند.
سید محمد مهدی اصفهانی رجال نویس متاخر در وصف شیخ فضل الله می نویسد: شیخ از اکابر علمای مجتهدین و اجلاء فقها و محدثین، در تهران محدث شهیر و در ایران مرجع کبیر بود و محمد حسن خان اعتماد السلطنه مورخ هم عصر شیخ- درباره او می گوید: افضل و اکمل تلامذه ی حجت الاسلام حاج میرزا محمد حسن شیرازی صاحب فتوای تنباکو بود و در فقه و اصول و حدیث و رجال و انواع فضائل دیگر امتیازی بین همه دارد، شیخ که به نمایندگی میرزای بزرگ به تهران آمده بود، چهل سال مرجعیت پایتخت را دارا بود و به اذعان کسروی یکی از سر سخت ترین مخالفانش مجتهد اعلم و بزرگ تهران شمرده می شد او نقش مهمی در صدور فتوای تنباکو توسط استادش ایفا کرده و بعدا هم حمایت های پیگیری جهت عملی شدن آن انجام داد. این در حالی بود که دو روحانی مشروطه خواه دیگر در تهران نه تنها همراهی نداشتند بلکه مخالفت نیز می کردند، سید عبد الله بهبهانی در جریان رژی(تخریم تنباکو) با آن مخالف بود و دردوره مشروطه با سفارت انگلیس تماس نزدیک داشت. سید محمد طباطبایی نیز آشکارا متاثر از آرمان های منور الفکری بود و بعدها در جریان مجلس مشروطه به قوانین ضد شرعی نیز اعتراض نمی کرد.
لا تَنخَذوا الیهود وَ النَصاری اولیاء:
یکی از بزرگترین مجتهدان اسلام را بر دار کشیدند،شیخ به وسیله یک روحانی خود فروخته محکوم به اعدام شد اما حکم اعدام شیخ قبل از دادگاه معلوم بود چرا که میدان توپخانه را برای اعدام آماده کرده بودند بارها به شیخ پیشنهاد سازش داده شد؛ خود او می گفت از طرف عثمانی برای من پیغام آوردند که می خواهیم بیرق بیاوریم و درب منزل شما بزنیم مبادا به شما آزاری برسانند و من قبول نکردم بر فرض مرا نکشتید و ماندم و در دنیا دو سه خروار گندم هم خوردم آخر چه؟
پس وقتی انسان قرار است بگیرد به شرافتمندی بمیرد. شیخ را مخیر گذاشتند که پرچم روس یا انگلیس یا یکی از دولتهای بی طرف را بر در خانه خود بزند تا نجات یابد .پاسخ داد : چطور ممکن است صاحب شریعت به من که یکی از مبلغان احکام آن هستم اجازه فرماید به خارج از شریعت پناهنده شوم ، مگر قرآن نخوانده اید که می فرماید :
((لَن یَجعَل الله لِلکافرین علی المومنین سبیلا )) و آیه (( لا تَنخَذوا الیهود وَ النَصاری اولیاء)) را فراموش کنم من راضی هستم که روزی صد مرتبه زنده شوم و مسلمانان و ایرانیان من را مثله کرده و بسوزانند ولی پناهنده اجنبی نشده و بر خلاف امر شارع مقدس اسلام رفتاری نکرده باشم .
آری او پیرو نهضت عاشورا بود ، نهضت همان مولایی که فریاد : مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت را سر داده بود .
پاپ مسلمانان را کشتیم!
بر خلاف تمام اعدام ها ، شیخ را در غروب در حالیکه طوفان می وزید ، آن اتفاق باورنکردنی را در قبال او و اسلام به وقوع رسانیدند .یپرم خان ارمنی به طرز خفت باری عمامه از سر شیخ برداشت و به طرف جمع پرتاب کرد. در میان جمع برخی هلهله می کردند و کف می زدند و برخی هم با اشک و آه شاهد صحنه بودند .بیرم خان ارمنی صندلی را از زیر پای مجتهد تهران بیرون کشید و پس از آن که شیخ مظلوم تسلیم شد موزیک زدند و مجاهدان مشروطه با تفنگ هایشان می رقصیدند .
طوفان می وزید ، در اثر طوفان جسد مطهر که دائماً تکان می خود پایین افتاد .جنازه را آوردند بالای نظمیه ، اما به آن هم اکتفا نکردند و با قنداق و تفنگ و لگد به پیکر شیخ زدند که خونابه ازسر و صورت و محاسن مبارکشان سرازیر شد .شخصی آمد و جلوی همه به بدن مطهر شیخ بی حرمتی کرد .جسد شریفشان را از دست جماعت غافل مخفیانه ربودند تا بتوانند آن را دفن کنند .
منقول است که یپرم ارمنی در جایی گفته بود پاپ مسلمانان را کشتیم و به فرموده امام(ره) شکست دادند اسلام را .
و اینگونه شد که مشروطه ای که قرار بود عدالت و پیشرفت را برای این ملت به ارمغان بیاورد و جلوی استبداد را بگیرد شد مقدمه ای برای استبداد بزرگتر و بدتر همچون پهلوی اول و دوم
والسلام
گردآورنده: محمد حسین ترکی