به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از دیده بان، استفان مارتين والت (متولد 2 جولاي 1955) در امريكا و استاد روابط بينالملل دانشگاه هاروارد طی یادداشتی در رسانه فارین پالیسی آمریکایی می نویسد:
چه اتفاقی قرار است برای توافق با ایران بیفتد؟ اجازه بدهید مقداری قلم فرسایی بکنم و چند پیش بینی نه چندان خاص انجام بدهم و بعد به شما بگویم که از نظر من مسئله اصلی چیست.
اول اینکه توافق قطعی خواهد شد، اگرچه ممکن است به رأی وتوی رئیس جمهور در برابر کنگره بدبین نیاز باشد. مسلماً سناتورها و نمایندگان زیادی در کنگره جلوی دوربین ژست خواهند گرفت، حزب جمهوری خواه به دلایل حزبی رأی منفی خواهد داد و نامزدهای ریاست جمهوری این حزب برخی اظهارات احمقانه و توهین آمیز خواهند کرد. اما نمایندگان شاخصی مثل «ساندر لوین» حمایت خود را از توافق اعلام کردهاند. دیگران نیز از او پیروی خواهند کرد و اوباما قطع به یقین آراء مورد نیاز برای وتوی رأی کنگره را کسب خواهد نمود.
چرا توافق پیش خواهد رفت؟ تا حدی به خاطر اینکه کنگره معمولاً به رئیس جمهور آزادی عمل زیادی در عرصه سیاست خارجی میدهد؛ اما بیشتر به این دلیل که این توافق به سود منافع ملی آمریکا است و به وضوح بهتر از گزینههای دیگر است. ایران به محدودیت غنی سازی و بازرسی تن داده است. درست است که روی کاغذ، این کشور میتواند از مفاد توافق به صورت جزئی تخلف کند، اما نه آنقدر که از حد آستانه هستهای شدن رد بشود.
منتقدانی مانند «مارک دوبوویتز» تلاش کردهاند گزینههای دیگری را روی میز بیاورند، اما دست خالی برگشتهاند. در نهایت، ما یا باید این توافق را اجرا کنیم یا اینکه: 1) نظام تحریم ها دچار فروپاشی شود و ایران آزادانه برنامه هستهایاش را با محدودیتهای اندکی توسعه بدهد؛ و 2) آمریکا دست به جنگ پیشگیرانهای بزند که به ایران انگیزه لازم برای رسیدن به بمب را داده و قابلیتهای هستهای این کشور را فقط به صورت موقت کاهش خواهد داد. رد کردن توافق به مردم ایران این نکته را القاء خواهد کرد که حتی انتخاب یک رئیس جمهور میانه روتر و همکاری با آمریکا هم ثمری نخواهد داشت. این همان چیزی است که عده ای در ایران بارها یادآوری کردهاند. علاوه بر این، رد کردن توافق، رابطه واشنگتن با 5 قدرت جهانی دیگر را خراب خواهد کرد. مشخص است کدام گزینه برای آمریکا بهتر است.
پیش بینی دوم من این است: توافق جواب خواهد داد. این توافق صلح را به خاورمیانه باز نمیگرداند، اقتصاد یونان را بهتر نمیکند، راهی برای درمان سرطان پیدا نخواهد کرد، باعث نمیشود فلان تیم بیسبال بهتر بازی کند یا بهمان گلف باز حرفهای دوباره به دوران اوجش برگردد. این توافق مشکلات دیگر با تهران را هم حل نخواهد کرد. این توافق کاری را خواهد کرد که ازش خواسته شده است، کاری که اوباما وعده داده بود: ایران را از تبدیل شدن به قدرت هستهای آستانهای دور نگه میدارد.
اما آیا ایرانیهای باهوش از توافق تخطی نخواهند کرد؟ نه؛ چون توافق به وضوح منافع ایران را هم تأمین میکند. اشتباه نکنید. ایران هیچ وقت، تأکید میکنم، هیچ وقت، توافقی امضا نخواهد کرد که در قبالش منفعت واضحی به دست نیاورد. اگر جور دیگری فکر میکنید، خیلی خیال پرداز هستید. علاوه بر این، آن جور توافقی که منتقدان دوست داشتند صورت بگیرد، یعنی توافقی که در آن ایران به همه خواستههای ما تن میداد، حتی با فرض عملی شدن دقیقاً توافقی بود که به محض بسته شدن این کشور تمام تلاشش را میکرد که از زیر آن شانه خالی کند. اگر میخواهید توافقی داشته باشید که دو طرف داوطلبانه به مفاد آن عمل کنند، باید آن را طوری تنظیم کنید که منافع هر دو طرف تضمین شود. این درس اول کلاس دیپلماسی است.
فراموش نکنید که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان بدهد ایران قصد رسیدن به سلاح هستهای را داشته یا چنین سلاحی در اختیار دارد. مشخص است که ایران قصدی هم برای دستیابی هر چه سریعتر به این سلاح ندارد. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که ایران امروز هیچ برنامهای برای طراحی سلاح هستهای ندارد. موضع آنها از سال 2007 همین بوده است. این مسئله اصلاً عجیب نیست. همانطور که قبلا گفته ام، ایران دلایل استراتژیک منطقی و محکمی دارد که بمب هستهای نخواهد، همانطور که دلایل استراتژیک منطقی و محکمی دارد که پتانسیل دستیابی به این بمب را در آینده در صورت ضرورت داشته باشد. اما اگر ایران پس از عقد این توافق چنین قصدی داشته باشد، دنیا به سرعت باخبر میشود، تحریم ها بازخواهند گشت، اقدام نظامی محتمل خواهد شد و تمام منفعتی که ایران از این توافق کسب کرده است باد هوا میشود.
من نگران چی هستم؟ جواب ساده است. اینکه عده ای در ایران، آمریکا و اسرائیل بعد از آنکه موفق به لغو توافق نشدند تمام تلاششان را بکنند تا توافق به هیچ موفقیت سیاسی دیگری منتهی نشود. این گروه ها به جای آنکه از این توافق به عنوان قدم اول در راه ایجاد رابطهای صمیمانهتر استفاده کنند، تمام تلاش خود را خواهند کرد که روابط ایران و آمریکا را از جنبههای دیگر خدشه دار کنند و جنگ سرد میان واشنگتن و تهران را تا ابد ادامه دهند. برای آنها اهمیتی ندارد که ایران و آمریکا در مقابل داعش و طالبان منافع مشترکی دارند؛ روسیه، چین، و متحدان اروپایی آمریکا دادوستد با ایران را کلید زدهاند و در حال کسب درآمد و افزایش نفوذ هستند؛ رابطه دیپلماتیک با ایران میتواند دست آمریکا را در تعامل با دیگر کشورهای خاورمیانه باز بگذارد، یا تهران ممکن است برخی سیاستهای خود را که در ضدیت با منافع آمریکا هستند تعدیل کند.
خطر واقعی این است که بعد از رسیدن به توافقی با چفت و بست محکم، آمریکا فرصت ایجاد تغییر در روابط پر از چالشش با ایران را هدر بدهد. حتی حامیان جدی و بلیغ توافق مانند «نیکلاس برنز» هم تأکید میکنند که آمریکا باید کماکان تلاش کند که ایران را مهار سازد. من این دیدگاه را درک میکنم، اما تبدیل کردن آن به یکی از اولویتهای آمریکا در تعاملات بعدی با ایران حتی اگر در حد حرف باشد هم سوءظن تهران به انگیزههای واشنگتن را بیشتر خواهد کرد و ممکن است بیاعتمادی رایج چند دهه اخیر میان ایران و آمریکا را بیشتر کند.
ببینید، هیچ کس نباید این قدر ساده لوح باشد که متوجه موانع پیش روی تنش زدایی عملی با ایران یا حوزههای تقابل منافع با این کشور نباشد. اما ایران با ادعاهای رایج در مورد نیروی نظامی و نقش خود در خاورمیانه فاصله دارد. دفعه بعد که شنیدید کسی از ایران به عنوان «بزرگترین صادرکننده تروریسم» نام میبرد، یادتان باشد که آمریکای صلح دوست چقدر برای بیثبات ساختن خاورمیانه در سالهای اخیر تلاش کرده است. این کار با اشغال احمقانه عراق در سال 2003 شروع شد و هزاران تروریست تحویل این منطقه داد.
در ماه ها و سالهای پیش رو، دقیقاً همان افراد و سازمان هایی که مبارزه با توافق هستهای را پیش بردهاند مخالف بهبود روابط با ایران خواهند بود: اسرائیل و عناصر تندروی لابی اسرائیل در آمریکا. زمانی صحبت کردن از تأثیر لابی اسرائیل بر سیاستهای آمریکا در خاورمیانه خط قرمز بود، اما دیگر این طور نیست. یکی از دلایل شکسته شدن این تابو آن است که هر شهروند مطلعی میفهمد که مخالفت با این توافق از طرف این لابی صورت میگیرد. اگر مخالفت این سازمان ها نبود، مذاکره بر سر این توافق آسانتر بود و کنگره هم شانسی برای متوقف کردن آن نداشت.
شکست احتمالی لابی علیه توافق یادآور این نکته است که آیپک سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را «کنترل» نمیکند. قرار نیست هر سازمان لابی کنندهای همه دعواها را ببرد، به خصوص وقتی پای جنگ و صلح در میان است. به نظرم رهبران بسیاری از سازمانهای ضدتوافق میدانند که این بار شکست خواهند خورد، اما ادامه دادن مبارزه برای آنها یعنی جریان پول از طرف حامیان مالی قطع نخواهد شد و دولت و حامیان توافق برای تضمین موفقیت توافق باید حسابی عرق بریزند. شاید آیپک و شرکا این بار شکست بخورند، اما حداقل سیاستمداران را وادار میکنند که دیگر با آنها در نیفتند.
از این اشتباه هم اجتناب کنید: همین افراد و سازمان ها تلاش خواهند کرد که تضمین کنند رابطه ویژه آمریکا با اسرائیل ادامه خواهد داشت و آمریکا از اهرم فشارش علیه اسرائیل برای تغییر سیاست شهرک سازی در مناطق اشغالی یا موارد دیگر استفاده نخواهد کرد. اگر این توافق پس از به پایان رسیدن مدت اعتبارش، یا حتی بهتر، قبل از به پایان رسیدن دوران اعتبارش، بهم بخورد، رسیدن به این هدف آسانتر خواهد بود. چیزی که لابی آیپک اصلاً نمیخواهد این است که ایالات متحده با همه کشورهای خاورمیانه ارتباط معقولی داشته باشد و با هیچ کدام «ارتباط ویژه» نداشته باشد. به نظر میرسد اوباما این دور مبارزه را برده است، چون تیم مذاکره کنندهاش توافق خوبی طراحی کرده است، اما نبرد اصلی بر سر آینده دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه تازه دارد شروع میشود.