به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از تسنیم _ محراب محمدزاده
یکی از آن جمع میگوید: «فرق ما با دیگرانی که اینجا را ندیدند این است که ما انسان را درک کردیم.»
«آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همهی افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل مییابد؛ عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، کرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم، و همهی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند، ما به چشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصهی مبارزه به فعلیت میرسند. ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سرِ دار نیافتند، ما در شبهای عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم. ما زمزمهی جویبارهای بهشت را شنیدیم. از مائدههای بهشتی تناول کردیم و بر سر سفرهی حضرت ابراهیم نشستیم. ما در رکاب امام حسین جنگیدیم. ما بیوفایی کوفیان را جبران کردیم... و پادگان دوکوهه بر این همه شهادت خواهد داد.» / متن گفتار شهید آوینی در مستند «با من سخن بگو دوکوهه»
***
1. همه آن هایی که در سالهای ابتدایی انقلابی اسلامی و به ویژه دهه 60 با هر نحوی با رسانهها سرکار داشتهاند خوب میدانند حال این روزهای خبرنگاران ایرانی چگونه است. مدتی است صفحات رسانههای ایرانی، دوباره با چیزی به نام خبر«شهادت» تازه و تازهتر میشود.سالهای سال بعد از روزگاری که کوچهها و خیابانهای پایتخت و دیگر شهرهای ایران، با حجلهها، اعلامیههای شهادت و مراسمات ختم و گرامیداشت شهدا، رنگ و بویی فراتر از روزمرگی میگرفت، حالا دوباره روزگار ایرانیها با آدمهایی گره خورده است که بزرگترین سرمایه زندگیشان را صرف یک آرمان جمعی کردهاند.هر هفته خبر شهادت و تشییع و ختم چند جوان ایران و افغانستانی در فضای رسانهای ایران پخش میشود. جوانانی که مدافعان حرم نام گرفتهاند و خبرهایی که این روزها کمی بیشتر شدهاند و داغ دل بیشتر.
حسرت حضور در کربلا و دفاع از حریم اهلبیت(ع)؛ حسرت تاریخی همه آرمانخواهان و دل بستگان به آرمانهای والای بشریت است. آرزو میکردند که بودند و از حریم هل بیت پاسداری میکردند. این حسرت در روزگار ما، در شکل و اندازهای کوچکتر با حسرت تنفس در فضای دفاع مقدس و زندگی در جوار صلحا و پاکانی که یکشبه ره صدساله را پیمودند گره خورده بودند و امروز قرنها بعد از واقعه خونبار عاشورا و سالها بعد از دهه آرمانگرایی 60؛ تاریخ دوباره در حال تکرار شدن است. امروز عاشقان طالب حق به تعبیر رهبرشان در همان جبههای ایستادهاند که روزگاری مردانی بزرگ در سرزمین کربلا پرچم آن جبهه را در مقابل حرم سرور و سالار شهیدان بلند کردند.
امروز منتظران واقعی به تعبیر شهید زینالدین کسانی هستند که منتظر شهادت هستند، شهادتی برای دفاع از تمام اعتقادات و امنیت یک ملت و آینده جهان اسلام است. مسافران دیروز کربلا امروز مدافعان حرم شیر زن کربلا هستند.
2. تاریخ در حال تکرار شدن است. اما اینبار با یک تفاوت واضح. این بار آرمانخواهی، از مرزهای خودساخته دنیای جدید خارج شده است. رزمندگان ایرانی هم چون رهبر کبیر انقلاب اسلامی حمایت از مستضعفان و اسلام را تنها در داخل مرزهای ایرانی نمیدیدند و ردپای آنها حتی در روزهایی که ایران اسلامی در گیر و دار جنگ تحمیلی بود نیز در خارج از مرزهای ایرانی چه در اقغانستان و چه در سوریه و لبان و... دیده میشد و حتی پس از جنگ هم در بوسنی و آفریقا و.. چه در عرصه جنگ سخت و چه در عرصه جنگ نرم حضور داشتند، حضوری که از جنس مردم بود، مردمی که آرمانشان بیش از ادعاها و شمایل دیپلماسی اهمیت داشت؛ اما این بار ظاهرا دیگر دوران تعارفها گذشته است و آرمانگرایی به شکل واضحی در حال نمایان شدن است.
این ماجرای جالبی است و تاریخ اینگونه شکل میگیرد.روزگاری راه قدس از کربلا میگذشت و امام، رزمندگانش را از دمشق فراخواند که فعلا وقتش نیست و وقتش سرانجام فرارسید.
اربعین میلیونی حسینی در چند سال اخیر این سخن صدق امام(ره) را ثابت کرده است و امروز جهاد گران و مسافران کربلا در راه قدس از کربلا عبور کردهاند و فرزند لبنانی خمینی امسال اینگونه گفت: «هر شهیدی که در سوریه کشته میشود، برای سوریه، لبنان و فلسطین کشته شده است، زیرا راه قدس یقینا از سوریه و قلمون، حسکه و درعا میگذرد و اگر آنها سقوط کنند، قدس سقوط خواهد کرد. ما از ابتدا اعلام کردهایم که موافق راهحل سیاسی در سوریه هستیم و با تسلط گروههای تکفیری مخالفیم و هرکس با سوریه باشد، سوریه و ما با او هستیم و خواهیم ماند.»
3. در شرایطی که مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی و... در کشور مطرح است همزمانی دو اتفاق حال و هوای مردم را تغییر داده است و انگار همه چیز تحت الشعاع این دو اتفاق رقم میخورد، اول بازگشت شهدای تازه تفحص شده که بعضاً برخی از این شهیدان شناسایی میشوند و انتظاری 30 ساله را پایان میدهند و دوم آمدن شهدای مدافع حرم که بار دیگر روحیه مقاومت و پایبندی به انقلاب اسلامی را یادآور میشوند.
خبر آمدن شهدای 30 سال پیش و شهادت مدافعان حرم امروز هیچ تفاوتی نمیکنند، خبر پر از آه و سنگین است، اما انگار خانواده دیروز و امروز تفاوتی با هم ندارند و هنوز در کنار تمام تلخیهای این اتفاق، خوشنود هستند، خوشنودی که میدانند باعث خوشحالی شهیدشان است. مصداق حال این روزها در قرآن کریم در سوره احزاب، آیه 23 خوب بیان شده است که :«من المؤمنین رجال صدقوا ما عهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا / بعضى از مومنان مردانى هستند که بر هر چه با خدا عهد بستند وفا کردند، پس بعضى شان از دنیا رفتند، و بعضى دیگر منتظرند و هیچ چیز را تبدیل نکردند.»
***
زبان سعدی؛ چندین قرن پیش زبان حال امروز مدافعان حرم ایرانی و افغانستانی را در دایرهای دیگر نیز تعریف کرده است، تعریف که سعدی دارد تعریفی انسانی و به معنای واقعی حقوق بشر است، روندی که سالها است آن را ادامه میدهیم راهی که جز مستضعفان و آزادگان جهان آن را ادراکی نیست:
چنان قحط سالی شداندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخشکید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی بجز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی برگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سوالت خطاست
نبینی که سختی بهغایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عاقل اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی رنجور سست
چو بینم که درویش مسکین نخرد
به کام اندرم لقمه زهرست و درد
یکی را به زندان بری دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟