این سیاستهای مداخلهجویانه طی سالهای اخیر بیش از هر نقطه دیگری در دنیا، خاورمیانه را بیثبات کرده است و دلیل آن هم منافع استراتژیک و منابع سرشار این منطقه است. بنابراین به نظر نمیرسد اهمیت استراتژیک خاورمیانه و یا سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در آینده نزدیک، دچار تغییری گسترده شود.
خبرنگار در خصوص سیاست "تغییر حکومت" آمریکا به خصوص در قبال ایران که بیش از 35 سال است مقابل امپریالیسم این کشور ایستادگی میکند، با "نات پاری" کارشناس آمریکایی مسائل بینالمللی گفتگو کرده و نظر او را در مورد تغییر احتمالی در سیاستهای ضدایرانی آمریکا پس از توافق هستهای میان دو کشور جویا شده است. متن مصاحبه مشرق با این کارشناس آمریکایی به شرح زیر است.
سؤال:: آمریکا سالهای سال است که برای سرنگونی حکومت ایران برنامهریزی میکند. آیا این برنامهریزیها با توافق هستهای، متوقف شده است؟
از آنجا که "برنامه تسلیحات هستهای" که آمریکاییها ادعا میکردند ایران در حال پیگیری آن است، از سالها پیش، بهانه مورد علاقه سیاستگذاران آمریکایی برای "تغییر حکومت" در ایران بوده است، توافق هستهای قطعاً آنها را از بهترین بهانهشان محروم خواهد کرد.
با این حال، اگرچه که به نظر میرسد انگیزهها برای جنگ با ایران دستکم نسبت به 10 سال پیش، کمتر شده است، اما فکر نمیکنم این تصور که "تغییر حکومت" به طور کامل از روی میز برداشته شده، تصور درستی باشد. آیپک و نومحافظهکاران در واشنگتن هنوز هم نفوذ قابلتوجهی در سیاست خارجی آمریکا دارند و با توجه به انتخابات ریاستجمهوری سال آینده، معلوم نیست در آینده چه نوع رهبری در آمریکا روی کار خواهد آمد.
اما احساس من این است که با این همه مشکلات در سوریه و جاهای دیگر خاورمیانه، نوعی ارزیابی جدید در دیدگاههای آمریکا وجود دارد و دستکم امیدواریم این تحولات آغازی باشد برای اینکه سیاستگذاران آمریکا دیگر ایران را به عنوان یک دشمن نبینند، بلکه شریکی بالقوه بدانند که میتواند ثباتِ به شدت مورد نیاز خاورمیانه را بر منطقه حاکم کند.
"امیدواریم مقامات آمریکا دیگر ایران را به عنوان یک دشمن نبینند،
بلکه شریکی بالقوه بدانند که میتواند ثبات را بر خاورمیانه حاکم کند"
سؤال:: آمریکا به جز حمله مستقیم نظامی، چه تاکتیکهایی برای بیثبات کردن کشورها دارد؟ نقش سازمانهای غیردولتی خارجی و شرکتهای چندملیتی مانند مکدونالد و همچنین رسانههای اجتماعی در این میان چیست؟
آمریکا با استفاده از روشهای مختلفی، از جمله حمایت از سازمانهای غیردولتی داخلی در کشورها از طریق آژانسهای نیمهدولتی آمریکایی مانند "موقوفه ملی دموکراسی" و "مؤسسه ملی دموکراتها" اقدام به دخالت در امور کشورهای دیگر میکند. یکی از ابزارهای این کشور اعطای کمکهزینه از طریق وزارت خارجه و یا آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) به پروژههایی است که با هدف گسترش نارضایتی و بیثباتی در کشورها اجرا میشوند.
به عنوان مثال، یکی از پروژهها در کوبا که حدود یک سال پیش افشا شد، مربوط به یک شبکه اجتماعی مشابه توئیتر بود که هزینههای راهاندازیش توسط آژانس توسعه بینالمللی آمریکا تأمین شده بود، با این امید که بتواند برای سازماندهی "اوباشِ هوشمند" و به وجود آوردن یک "بهار کوبایی" مورد استفاده قرار بگیرد. سیا هم کاملاً مشهور است که با انتشار داستان در رسانههای ملی کشورها با آنها "جنگ اطلاعاتی" میکند.
سؤال:: مردم در بسیاری از کشورهای هدف آمریکا، ممکن است دخالتهای خارجی را که به بیثباتی در کشور منتهی میشود، با اقدامات خیرخواهانه یا انساندوستانه اشتباه بگیرند. چگونه میتوان متوجه شد که یک اقدام خارجی با هدف سرنگونی دولت است یا نه؟
به عقیده
من، مهم این است که مردم در همه حال هوشیار باشند و دولت هم به محض آنکه اقدامات خارجی
برای نفوذ در داخل کشور را تشخیص داد، آنها را افشا کند و به اطلاع همه مردم
برساند تا خودشان بتوانند تصمیمگیری و شرایط را درک کنند. از تبلیغات آمریکا در اینباره
هم نباید غافل شد.
بر اساس آنچه که رسانههای آمریکایی به دنیا نشان دادهاند و دروغهای خود را به خورد مردم دادهاند، همواره این عقیده وجود داشته که واشنگتن ممکن است جاهایی اشتباهاتی هم در سیاست خارجی مرتکب شود، اما همیشه انگیزه دولت آمریکا، ترویج دموکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان است. همین تبلیغات ممکن است باعث شود مردم با آنکه میبینند آمریکا در عراق و افغانستان و سوریه و کشورهای دیگر چه کار کرده است، باز هم به این کشور اعتماد کنند.
کودتای 28 مرداد - تبلیغات آمریکا باعث میشود برخی مردم
بهرغم آگاهی از سابقه این کشور، باز هم به واشنگتن اعتماد کنند
آنچه مردم ایران به طور خاص باید بدانند این است که به اعتراف خود مقامات آمریکایی، جمهوری اسلامی دستکم در دوران پس از 11 سپتامبر، همواره هدف نهایی و اصلی سیاستهای براندازی دولت آمریکا بوده است. ژنرال "وسلی کلارک" فرمانده سابق ناتو صراحتاً اعلام کرده که پس از 11 سپتامبر، پنتاگون طرحی برای سرنگونی هفت دولت ریخته بود: عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه و ایران.
از میان اینها، دو دولت (عراق و لیبی) سرنگون شدند، یک کشور (سودان) به دو قسمت تجزیه شد، سومالی به "ورشکستهترین کشور کره زمین" تبدیل شد و دو کشور (سوریه و لبنان) هم بیثبات شدهاند. تنها کشوری که هنوز دخالت مستقیم نظامی در آن نکردهاند، ایران است که تا حدی به خاطر توافق هستهای و تا حدی عوامل دیگر جنگ با آن موقتاً کنار گذاشته شده است.
سؤال:: چرا آمریکاییها این همه به دنبال سرنگونی و یا بیثبات کردن حکومت در ایران هستند؟ برخی در ایران معتقدند که عصر امپریالیسم پایان یافته و یک کشور انقلابی مانند ایران میتواند بنشیند و با آمریکاییها صحبت کند. آیا چنین تصوری درست است؟
من نمیدانم چرا سیاستگذاران آمریکایی تا این اندازه به دنبال بیثبات کردن ایران هستند، اما فکر میکنم ماجرا به چندین دهه قبل برمیگردد؛ زمانی که سازمان سیا کودتای سال 1953 را علیه مصدق ترتیب داد و شاه منفوری را در ایران روی کار آورد که از همان زمان تا پیش از انقلاب سال 1979 با زور چماق بر مردم حکومت میکرد.
این حادثه، زنجیرهای از حوادث بعدی را به دنبال داشت که ما امروز هم با آنها دست و پنجه نرم میکنیم. این در حالی است که بسیاری از سیاستمداران آمریکایی هنوز هم به دروغ یا اشتباه، بحران گروگانگیری سال 1980 [تسخیر لانه جاسوسی] را به عنوان توجیهی برای دشمنیهای ادامهدار با ایران معرفی میکنند.
مسئله متوسل شدن به گروگانگیری برای توجیه مواضع خصمانه علیه ایران، حتی با توافق هستهای اخیر هم دوباره تکرار شد. برخی از سیاستمداران جمهوریخواه با استناد به بحران گروگانگیری 35 سال پیش، باز هم گفتند که دولت ایران قابل اعتماد نیست. البته نفوذ لابی اسرائیل در واشنگتن هم هست که به خاطر دلایل خود، خواهان تغییر حکومت در ایران است؛ دلایلی که به حزبالله و مسئله فلسطین مربوط میشود.
صهیونیستها به دلایل خودشان خواهان ادامه سیاست
واشنگتن مبنی بر تغییر حکومت در ایران هستند
ریشه این تلاشها ممکن است به دوران "سرنوشت محتوم" (باور رایج اواسط قرن نوزدهم مبنی بر اینکه آمریکاییها مأموریت دارند تمدنشان را گسترش دهند) و یا "استثناگرایی آمریکایی" هم بازگردد. میتوانید این ایدئولوژیها را در اعلامیههای رسمی رؤسایجمهوری نظیر "وودرو ویلسون" و "جان اف. کندی" هم مشاهده کرد. بارزترین نمونه عمل به این ایدئولوژیها را احتمالاً "جورج دبلیو بوش" در عراق انجام داد. وی تصور میکرد مأموریت الهی مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان به عهده او گذاشته شده است و حتی این هدف را "برنامه آزادی" نامید.
اما این را هم بگویم که این افراد، ایدئولوژیستهای منسوخی هستند که امیدوارم رفتهرفته نفوذ خود را در دولت آمریکا از دست بدهند. در مقابل، بسیاری از سیاستمداران برجسته در آمریکا اکنون ایران را به عنوان یک نیروی برقرار کننده ثبات در خاورمیانه و یک شریک ضروری برای خودشان میبینند.