سال ۸۰ شاید فقط ۱۰ طلبه وبلاگ داشتند!
«مصطفی اسماعیلی» متولد سال ۱۳۶۰ در شهرکرد است. از سال ۷۹ وارد حوزه علمیه و ساکن قم میشود. «از همان سال اول که وارد حوزه علمیه شدم، توفیق داشتم با خیلی از استادان بزرگواری مانند استاد کرمی، پناهیان، برادران و... همراه باشم و شاگردی بکنم. در همان سالهای اول طلبگی به این نگاه رسیدم که برای آینده حوزه علمیه به آشنایی بیشتر با رسانه احتیاج است و به طلبههایی نیاز است که با تحصیلات کلاسیک یا به صورت آزاد و پژوهشی به یک فهم درست و صحیح از رسانه ها برسند و بتوانند از این ابزار برای تبلیغ دین استفاده کنند. سال ۸۰ که ما وارد این فضا شدیم، شاید در کل تعداد طلبه هایی که وبلاگ داشتند یا در مسنجرها فعالیت میکردند، فقط ده نفر بودند.»
کارمان را با یاهومسنجر شروع کردیم
آقای اسماعیلی میگوید اوایل ورودشان به فضای مجازی با سختیهای زیادی روبهرو بودهاند و بیشتر مجبور بودند خود را در این فضا اثبات کنند! «ما اوایل هم بی تجربه بودیم هم به نسبت الان خیلی موفق نبودیم. البته بازخوردهای خیلی خوبی در آن سال ها داشتیم که نشان میدهد حضور ما در همان سال ها هم مثمرثمر بوده؛ چرا که امروز اگر مخاطب در فضای مجازی طلبهای ببیند، تعجب نخواهد کرد و اولین برخورد به بررسی دیگاه ها و عقاید و نگاه سیاسی آن طلبه است برای اینکه ببیند آیا با من همسو است یا خیر؟ در حالی که در گذشته صرف بودن طلبه در فضای مجازی وجه اول آن اعجاب و تعجب بود و ما مجبور بودیم که اول خودمان را اثبات کنیم؛ بعد سراغ موارد دیگر برویم. »
کار تبلیغی خود را از مسنجرهای یاهو و وبلاگهای شخصی شروع میشود: «در دورهای مسنجر یاهو در اولویت ارتباط در فضاهای مجازی بود. در این گروه ها که اکثرا هم دانشجویان خوابگاهی بودند که با ما مرتبط شده بودند. خب در این فضا دو نکته وجود داشت. اول اینکه کاربر اصلا انتظار یک طلبه را در این فضا نداشت. و نکته دوم هم این است که اصولا حضور طلبه در اتاق گفتگوی مجازی برای آن ها قابل باور نبود. اما الان کار ما به حدی رسیده که حضور ما در فضای مجازی نیازی به اثبات ندارد؛ اما سال های اول انرژی بسیار زیادی از ما می برد. تمام حضور و رفاقت ها ما را به یک دغدغه مشترک در سال ۸۹ رساند و در سال ۹۰ در قالب یک موسسهای با عنوان «مرکز تخصصی تبلیغ در رسانه های نوین» تثبیت شد.»
وقتی فهمید دوست اینترنتیاش طلبه است، حالش بد شد!
طلبه جوان از همان ابتدا صرفا با عنوان یک جوان مذهبی ساکن قم به نام «مصطفا» پا به فضای مجازی میگذارد و از همین فضا خیلی از دوستیهای حقیقی او رقم میخورند. خاطره جالبی هم از حقیقی شدن یکی از این دوستیهای اینترنتی دارد: «من شش ماهی بود که با یک دانشجوی اصفهانی ارتباط داشتم. کمکم با دو نفر دیگر از دوستانش هم ارتباط گرفتم. حالا آنها من را فقط به عنوان یک جوان مذهبی میشناختند که با آنها بحث مذهبی میکند. سالهای اولیه معمولا سعی میکردیم خود را به عنوان طلبه معرفی نکنیم و به عنوان یک جوان مذهبی ورود کنیم. این اتفاق حتی در حضورم در شبکههای اجتماعی مثل گوگلریدر و گوگل پلاس و دیگر شبکه های اجتماعی هم همینگونه بود. یادم هست همان موقع بعد از شش ماه که با این جوان ها ارتباط داشتم، به من گفتند میتوانی تا اصفهان بیایی که حضوری همدیگر را ببینیم. حالا برای من که آن موقع در حدود ۱۱-۱۰ تومان شهریه میگرفتم، هزینه کردن برای چنین سفری خیلی از نظر مالی راحت نبود. با این حال من قبول کردم و رفتم. قرار ما در پارک تعیین شد. حالا من از این جوانها هیچ تصویری نداشتم. آنها هم فقط یک تصویر در کادر از من داشتند. من یواشیواش که در پارک قدم میزدم. به اولین گروهی که رسیدم و تردید کردم، پرسیدم: شما منتظر دوست اینترنتی خود هستید؟ جا خوردند و گفتند: آره چطور مگه؟ و بعد گفتم: منتظر مصطفایید؟ با تعجب گفتند : آره چطور؟ و وقتی گفتم من هستم. یک نفر از آنها تا غش کردن هم پیش رفت تا جایی که برای او آبمیوه گرفتند تا کمی حالش سر جا بیاید. دو نفر دیگر هم فقط تا ده دقیقه به من خیره شده بودند و چیزی نمیگفتند! بعد از چند دقیقهای صحبت ما شروع شد و وقتی حرفمان گل انداخت، کم کم جوان های دیگری هم به جمع ما اضافه شدند. سوال هایی که در آن جلسه مطرح شد، بعضی از ان ها هنوز خاطرم هست. یکی از همین جوان ها که فکر میکرد من مسئولیتی دارم گفت: من یک خواننده زیرزمینیام که میخواهم برای آلبومم مجوز بگیرم. شما میتوانید به من کمک کنید؟! خلاصه آن نشستن ما در آن پارک در همان جلسه اول تبدیل به دوستی چند ساله ای شد که هنوز هم ادامه دارد.»
قاب های جالب از طلبگی را اینجا ببینید
«طلبهگرام» تلاش آقامصطفا برای نمایش قابهای طلبگی است. قابهایی که در آن میتوانید طلبهها را در در خیابان، سینما، پارک، مترو و حتی در خانواده ببینی و تعجب نکنی! آقای اسماعیلی از دلیل تولد طلبهگرام میگوید: «الان هشت ماه است که از تولد طلبهگرام میگذرد. اتفاق خیلی ساده بود. یک شب تلویزیون مستندی پخش میکرد از زندگی طلبگی. بعد از آن هم یک مصاحبه ای پخش کرد و در این مصاحبه به بازخورد مردم از این مستند پرداخت. از همین جا این دغدغه در من شکل گرفت که نظیر همین اتفاق در فضای مجازی و در قالب عکس و متن هم میتواند بیفتد. عنوان اولیه ای که برای این کار به ذهن خودم رسید، قاب طلبگی بود. من این موضوع را در اتاق فکر مطرح کردم که پیشنهادات زیادی مطرح شد تا اینکه یکی از دوستان طلبه فعال مجازی، به اسم «حسین کازرونی» نام «طلبهگرام» را پیشنهاد دادند. در این مدت هم ۲۴۱ عکس پست شده و ۲۰هزار هم هوادار دارد.»
از طلبهها عکس بگیرید؛ بفرستید
طلبهگرام به دنبال تغییر نگاه مردم به طلاب است و در این تغییر نگاه به دنبال یک تعامل با مخاطبان خود است؛ برای همین آنها را هم به قاببندی و ارسال این قابهای طلبگی تشویق میکند. «ما به شبکه هایی مثل گوگل پلاس و فیسبوک اشراف داشتیم. احساس کردیم نگاه صریح و بی پرده به حوزه علمیه وجود ندارد. بخشی از این به خاطر پروپاگانداهای رسانه های غربی و بعضا رسانه های داخلی است. بخشی از آن به دلیل بی اطلاعی و در دسترس نبودن روحانیت است چون که خود طلبهها و حوزه علمیه کمتر تلاش میکنند خود را معرفی کنند. یعنی گاهی طلبه هایی که در این محیط حضور دارند، فقط تلاش میکنند به تبلیغ تعبیری خشک از اسلام و فاقد نگاه هنری از اسلام و حوزه علمیه داشته باشند. در حالی که مخاطب دوست دارد بداند خود این طلبه چکار میکند. تعاملات او در فضای منزل و با خانواده چگونه است؟ در فضای علمی و دانشگاه چه کار میکند؟ آیا باز هم باید فقط در قالب متن فعالیت کرد؟ اینطور شد که کاربران را به عکسبرداری از روحانیون اطراف خودشان ترغیب کردیم که اگر روحانی را در بانک دیدید، اگر شرایط فراهم بود، عکس بگیرید. در پارک، سینما یا در حوزه علمیه دیدید، عکسبرداری کنید. یا اگر همین روحانی را در مسجد یا هیئت و کوهنوردی دیدید، با رعایت شرایط عرفی و رسانهای عکس بگیرید و برای ما بفرستید.»
همسران طلبهها برای ما عکس میفرستند
آقای اسماعیلی در اینستاگرام با چند دسته مخاطب روبهرو است. «ما چند دست مخاطب داریم در طلبه گرام. یک دسته خود طلبه ها همسران و فرزندانشان هستند و خود همین طلبه ها یا همسران آن ها به ما پیشنهاد می دهند که درباره چه موضوعاتی بحث کنیم یا از زاویه وارد مبحثی شویم.یک قشر عکاسان و کسانی که نگاه هنری دارند و یک قشر هم مخاطبان دیگری که به این حوزه علاقهمند هستند. ما برای خیلی از پستها با طلبهها مشورت یا نظرخواهی میکنیم. مثلا یکی از تگ های ما در طلبه گرام، تگ همسرانه است. در یکی از این پست ها از همسران طلبه یک سوال کردیم. نگاه شما چیست چرا این تصمیم را گرفتید و با یک طلبه ازدواج کردید؟ در این پست هم فضا را کاملا باز گذاشتیم و تمام نظرات را منتشر کردیم. هم همسران طلاب آمدند هم غیرطلبه ها و دانشجویان. بیش از چندصد نظر برای این پست ارسال شد. نتیجه این پست ها این شد که من متعدد از خانمها پیام داشتم که می گفتند نگاه ما تغییر کرد. یکی از این خانم ها گفته بود که من تا حالا دو تا خواستگار طلبه داشتم که به صرف طلبه بودن آن ها را رد کردم. امروز این عکس و مطلب شما با نظرات خانم های طلبه را به مادرم نشان دادم با تعجب نگاه می کرد و می گفت: این ها واقعا همسر طلبه اند؟ چند روز بعد همین خانم دوباره پیام داد که مادر من به خواستگار دومی پیام داده که ما مشکلی با خواستگاری نداریم! خب بسیاری تصور می کنند که طلبهها زندگی بیروح، متعصب و خشکی دارند که ممکن است بخشی از طلبه ها هم چنین باشند که البته این به معنای رد کل طلبه ها وانتقاد به تمام آنها نیست. اصلا خیلی از عکس های طلبه گرام را همسران این طلبه ها می فرستند و مخاطب می فهمد که عکسی که طلبه ای در حال جارو کردن منزل است، قطعا توسط همسرش گرفته و ارسال شده؛ پس نشان میدهد که نگاه سنتی خشک در این خانواده وجود ندارد.»
پدرم هم عکاس هنری جبهه بود
علاقه به عکاسی در خانواده آقای اسماعیلی ارثی است؛ چرا که پدر هم در بحبوبه جنگ و سالهای دفاع مقدس، دوربین به دست در جبههها حضور پیدا میکند. «من قبل از طلبگی نگاه هنری داشتم. سند اصلی علاقه من به این حوزه به پدرم برمیگردد. آن زمانی که پدر من در هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها عکاسی می کردند، هیچکس توجهی به عکس و عکاسی نداشته؛ ولی پدر من همیشه دوربین به همراه خود داشته و در کنار رزم، شروع به عکاسی هم می کند و اتفاقا همه عکس های او هم مربعی و به اصطلاح اینستاگرامی هست. پدرم حضور هنری در جبهه داشته و الان چند صد عکس از آن زمان دارد. اولین تجربه هایم برای عکاسی، عکاسی بدون حلقه و فیلم با دوربین ۱۲۶ یادگاری زمان جنگ پدرم بوده. حتی یکی از عکاسان موفق خبرگزاری ها به من می گفت اگر طلبه نمی شی عکاس خوبی می شدی! و با این لباس محدودیت عکاسی داری. عکاسی ب لباس روحانیت جزو مشاغل سخت به شمار می رود چون هیچکس انتظار یک طلبه با دوربین عکاسی را ندارند. آن هم عکسی که احتمالا نیاز به کادربندی و قاببندی دارد. و طبیعتا نگاه سخت مردم وقتی مثلا ما را در حرم می بینند طبیعتا توقع دارد ما را فقط در حال دعا ببیند تا مثلا عکاسی. و این نگاه تلخ وجود دارد که چه شده که حاج آقا دارد عکس می گیرد؟
از فضای مجازی تا ورزشگاه آزادی و ملاقات با فردوسیپور
آقای اسماعیلی میگوید تمام تلاشش در این سالها بر این بوده که در تمام اماکنی که پاتوق جوانان است، حضور داشته باشند و شاید به همین دلیل بوده که سه چهار سال پیش روانه ورزشگاه ازادی میشوند. «اولین حضور رسمی ما در ورزشگاه در یکی از بازی های باشگاهی اتفاق افتاد؛ ما از ۸ صبح در ورزشگاه حاضر شدیم و هنوز فقط ده هزار نفر حضور داشتند اما به گفته مسئولین ورزشگاه همین ده هزار نفر به اندازه صدهزار نفر ما را تشویق کردند و چنان سروصدا کردند که انگار صدهزار نفر در ورزشگاه وجود دارد. خب واکنش این آدمها در برخورد اول برای ما جالب بود. خیلی ها به ما میگفتند: «شما ناظرید؟ شما آمدید گزارش ببرید یا خودمانی بگویم شما آمدید زیرآب فوتبالیست ها را بزنید؟ گاهی وقت ها حتی ما را به برخی نهادهای خاص فرهنگی منسوب میکردند. اما کم کم فهمیدند که این طلبه ها صادقانه و فقط برای بودن بین این جوان ها آمده اند. کم کم این اعتماد ایجاد شد به حدی که با خیلی از همان ها دوست صمیمی شدیم.»
این حضور در ورزشگاه باعث شده که بتواند به راحتی ادعا کند بسیاری از شنیدهها درباره محیط ورزشگاهها نادرست است. «من الان می توانم بگویم خیلی از شنیده های ما از فضای بد ورزشگاه صرفا جوسازی است و حتی من به خود آقای فردوسی پور گفتم ما تا الان که در ۱۲ بازی حضور داشتیم هیچ بدی ندیدیم. بله گاهی فضاهای غیراخلاقی به وجود میآید که در شان تماشاگر ایرانی نیست؛ اما این طور هم که رسانه ها نمایش می دهند. تا جایی که هیچ کدام از ما طلبه هایی که در این بازی ها حضور داشتیم حتی با یک مورد هم بی اخلاقی توهین هم برخورد نداشتیم. چون هم اولین طلبهها آماده برخورد با فضاهای جوانان بود هم مخاطب هم مخاطب غیرفرهنگی و غیرمذهبی نبود. حتی میخواهم به شما بگویم در ورزشگاه صدهزار نفری حداقل پنجهزار نفر نماز اول وقت خوان داشتیم. یعنی خود ما طلبه ها وقتی با نگاه حوزی و تبلیغی نگاه میکنیم، می دانیم حتما هستند جوان هایی هم که خیلی به نماز اول وقت اصرار ندارند و نمازخوانها بیشتر از این تعداد هستند؛ یعنی این نگاهی که کسانی که به ورزشگاه میآیند تماشاگر نیستند و همه تماشاگرنما و ضدفرهنگی هستند، غلط است.»
مصطفی اسماعیلی مدیر «طلبه گرام» در کنار عادل فردوسی پور
مشاوره رایگان حین تماشای فوتبال!
اعتقاد دارد حضورش در ورزشگاهها یکی از شیرینترین خاطرات دوران تبلیغ اوست. «خود من بیشتر نقش نظارتی در ورزشگاه داشتم؛ اما اگر جوانی به من مراجعه میکرد، نمیتوانستم بگویم این مسئولیت من نیست. در یکی از بازیهای استقلال یکی از هواداران این تیم پیش من آمد و با من همصحبت شد. در چهل دقیقهای که با هم حرف می زدیم دو بار گفتم بشین بازی را ببین تو تازه بلیط ویآیپی هم گرفتی. نیمه اول تمام شد و ما کماکان صحبت کردیم. نیمه دوم هم ایستاده به حرف زدن گذشت که آخرسر من به او گفتم شماره به شما می دهیم با هم بعدا صحبت م کنیم. فوتبال تمام شد! که من نهیب می زد که من آمدم این حرف ها را بشنوم. این ۹۰ دقیه گذشت. بعدا آقای عباسی وزیر ورزش پیام داده بود و من را خواسته بود که گزارش کار خود را بدهیم. از قضای معلوم، سه نوبت از کنار من رد شده بودند و من متوجه نشده بودم. در این سه بار دیده بود که من کماکان با یک جوان صحبت می کنم. علاقه داشت بداند چه بین ما گذشته که آنقدر مهم بوده که هم من هم آن جوان ۹۰ دقیقه بازی را از دست بدهیم. تعبیر خود جوان بعدا این بود که اگر ما می خواستیم این حرف ها را در یک مرکز مشاوره بشنویم برای هر ساعتش باید چندصد هزار تومان هزینه میکردیم؛ اما الان به ورزشگاه آزادی میآییم هم بازی را می بینیم هم مشاوره می گیریم. حتی یک بار یک نفر دیگر مستقیما به من گفت این بار فقط و فقط برای مشاوره به ورزشگاه آمدهام!»
با حضور طلاب، آمار درگیری فیزیکی تماشاگران ۵۰درصد پایین آمد
علاوه بر تماشاگران عادی فوتبال، کادر ورزشگاه و نیروهای انتظامی هم با روی خوش از طلاب در ورزشگاه استقبال کردهاند. «نیروهای نظامی ورزشگاه هم خیلی مشتاق حضور طلبه ها بودند. تجربه شخصی من این بود که یکی از سربازانی که شیفت میآمدند، به من گفت: «من تا قبل از آمدن شما از حضور در این فضا اکراه و مدام با تماشاگران درگیری داشتم اما الان با اشتیاق میآیم. جالب است که طبق گزارش خود مسئولان نیروی انتظامی و حراست ورزشگاه که همان ایام مصاحبه کردند، در ایامی که طلبه ها در ورزشگاه حضور دارند به لحاظ فرهنگی و به لحاظ بازداشتی و برخورد فیزیکی با ۵۰ درصد کاهش روبهرو بودهاند. حتی در ناسزا گفتن جوانها رعایت حضور ما را میکردند و می گفتند وقتی شما هستید برای ما این کار سخت است و حتی به شوخ میگفتند حاج آقا میشود چند دقیقه ای اینجا نباشید؟!»