«نفس» روایت خانوادهای یزدی است که بهخاطر تنگیِ نفس مردِ خانواده، غفور، با بازی مهران احمدی به منطقهای دیگر میروند تا بیماریِ غفور کمی بهتر شود. غفور همراه چهار فرزندش بهنامهای بهار، نادر، کمال و مریم و همین طور مادر ناتنیاش زندگی میکند. فیلم روایت زندگیِ آنان در سالهای انقلاب و اوایل جنگ است و بیش از هر چیز بر رؤیاها و آرزوها و دنیای ذهنیِ یکی از فرزندان غفور که راوی فیلم است تمرکز میکند و در نهایت هم با کشته شدنِ او در بمباران هوایی به پایان میرسد.
بزرگترین حسن فیلم، نمایش قدرتمندِ دنیای درونیِ کودک است. از همان ابتدای فیلم بهخوبی روند شکلگیری شخصیتِ این کودک، علائق و آرزوهای او و البته روند تدریجی علاقمند شدنش به کتاب و قصه را میبینیم. «نفس» بسیار بهدرخشانی توانسته است این دنیا را به تصویر بکشد و بیننده را با خود همراه سازد، این مسئله بهخاطر بازیهای فوق العادۀ بازیگران هم هست، علاوه بر مهران احمدی که البته بازیگر بسیار توانمندی است، بازیِ کودکان هم بسیار تماشایی است و این نشان از توان و قدرت آبیار در بازی گرفتن و هدایت عوامل دارد. نکتۀ دیگری که در فیلم بسیار توجه میکند این است که هرچند بهخاطر فیلمبرداری بیشتر صحنهها در فضای باز، این خطر وجود داشت که فیلم به مجموعهای از صحنههای زیبا تبدیل میشد و بیش از اینکه حس فیلم بودن را به مخاطب خود منتقل کند، تبدیل به آلبومی از تصاویر زیبا میشد، اما این مسئله با فیلم برداری خوبِ ساعد نیکذات و البته کارگردانیِ قابل توجه آبیار تبدیل به یکی از نقاط قوت فیلم شده است.
از دیگر جنبههای مثبت فیلم، فیلمنامۀ فکرشدۀ آن است که جز در مواردی معدود، ایرادی اساسی به آن وارد نیست و بهخوبی و بدون سکته توانسته داستان خود را روایت کند، این را احتمالاً بیش و پیش از هر چیز باید بهخاطر سابقۀ طولانیِ آبیار در نویسندگی دانست. در واقع، نرگس آبیار بهخاطر سابقۀ طولانی و نسبتاً قابل توجه خود در داستان نویسی شناخت خوبی از قصه و ابزارهای روایت آن دارد و به همین دلیل توانسته داستانِ خود را بهخوبی روایت کند. تنها بهعنوان یک مثال از تسلط او بر فیلمنامهای که نوشته میتوان به استفادۀ او از داستانهایی که کودک میخواند یا غفور برای او تعریف میکند اشاره کرد. او توانسته با استفاده از چنین داستانهایی هم فضای فیلم را عوض کند و بهاصطلاح فضای تنفسی برای بیننده ایجاد کند، و هم بتواند بهخوبی روند شکلگیریِ شخصیتِ کودک و تأثیراتی را که از محیط پیرامون خود میپذیرد به تصویر بکشد. استفادۀ خلاقانۀ آبیار از گرافیک در روایت این داستانها هم به تأثیرگذاریِ آن و همین طور عوض شدن فضای مخاطبان کمک میکند.
نکتۀ دیگری که باید بدان اشاره کرد، پایان درخشان فیلم است. فیلم اینطور تمام میشود که دخترک مشغول بازی است که جنگندههای عراقی از راه میرسند و کودک در بمباران این هواپیماها کشته میشود، و بعد بهخاطر ترکیدن لوله آبی راه میافتد و قایقِ کوچکی که از ابتدا در دستانِ دخترک دیدهایم در این آب به راه میافتد. این پایانبندی، که ظاهراً برای جشنواره است و پیش از این فیلم طور دیگری تمام میشده، بسیار درخشان است و بهخوبی نشان دهندۀ از میان رفتن رؤیاهای کودکی معصوم در جنگ است و البته با توجه به استفاده از آن قایق، بسیار حرفهای از کار در آمده است. در واقع پایانِ فیلم را باید یک سر و گردن از باقی فیلم بالاتر دانست، چیزی که تا حدی میتواند اثری را که برآورده نشدن انتظار از آبیار در مخاطب گذاشته جبران کند.
اما ایرادات فیلم چه؟ مهمترین ایرادی که میتوان به فیلم وارد دانست ریتم کند و کشدار و خسته کنندۀ فیلم است که کنار مدت زمانی بسیار طولانیِ آن میتواند مخاطب را به درماندگی بکشاند. در واقع، وقتی در فیلمی از جذابیتهای متداول فیلمهای سینمایی مانند هیجان و ... خبری نیست، فیلمساز باید تدابیری بیندیشد تا این نقص را بهنوعی جبران کند، اما انگار آبیار در «نفس» عمد داشته سرگرم کنندگی را از فیلمش حذف کند و همین باعث شده که تحمل آن از دقیقۀ 80 و 90 به بعد در سالن سینما دشوارتر شود. اگر آبیار برای اکران عمومی حدود سی تا چهل دقیقه ار فیلم را کوتاه کند نه آسیبی به فیلم میرسد و نه چیزی از دست میرود، در عین حال خستگی مخاطب کمتر خواهد بود و فیلم موفقتر ارزیابی خواهد شد. از این گذشته، استفادۀ آبیار از قایق کوچک اسباب بازی درنیامده است و در حالی که این قایق میتوانست به یکی از المانهای اصلی فیلم بدل شود، اما متأسفانه چندان قدرتمند از کار در نیامده و نتوانسته آن نقشی را که باید، بازی کند. واضح است که نشان دادن چندبارۀ قایق و همین طور استفاده از آن در پایان بندی فیلم نشان میدهد که آبیار قصد دارد آن را به یکی از عناصر اصلی فیلم بدل کند، اما شاید تأکید ناکافی بر آن و همین طور کمبود سرنخهایی برای مخاطب که دقیقاً منظور او را برساند، باعث شده است که این مسئله چندان موفقیت آمیز نباشد.
در کل، «نفس» را باید فیلمی خوب و خوشساخت دانست که هرچند انتظار ما از کارگردان را برآورده نمیکند، اما هنوز فیلمی خوب و در خور تأمل است. ایکاش آبیار برای گام بعدی خود نقایصی را که در این فیلم بود تکرار نکند.