سردبیر عصراندیشه گفت: در دوره شهرداری کرباسچی، «شراره صالحی لرستانی» دختر شایسته عصر پهلوی، رئیس «خانههای فرهنگ تهران» میشود و آقای «بهروز غریب پور» که از بازماندگان کانون پرورش فکری عصر پهلوی است، مشاور فرهنگی شهردار تهران.
به گزارش خبرگزاری بسیج،نفوذ جریانی و شبکه سازی در داخل ملت خطر بسیار بزرگی است که رهبر معظم انقلاب در نیمه نخست سال بیش از هفتاد بار در سخنرانیهای مختلف نسبت به آن هشدار دادند.
نفوذ رسانهای یکی از راهکارهای دشمن در جنگ نرم است که با توجه به حساسیت و گستردگی موضوع، در گفتگویی تفصیلی با پیام فضلینژاد، سردبیر مجله عصر اندیشه و پژوهشگر سیاسی به واکاوی و بررسی آن پرداختیم.
فارس: از چند زاویه میتوان به بحث «نفوذ» نگاه کرد؛ یکی بحث نفوذ افراد است که در آن، شخصی وارد یک نهادی میشود و هدف خاصی را دنبال میکند مثل بحث انفجار دفتر نخستوزیری که نفوذ اشخاص بود. یکی هم بحث نفوذ جریانی است هرچند این هم بالاخره از طریق اشخاص وارد میشود که برای نمونه میتوان به موضوع سیدمهدی هاشمی در دفتر آیتالله منتظری اشاره کرد.
بحث اصلی ما در این گفتوگو بیشتر حول محور نفوذ در رسانههاست که در دورههای مختلف شکل گرفت و مقام معظم رهبری هم چندین بار این خطر را گوشزد کردند.
با توجه به اینکه شما هم یک چهره مطبوعاتی و هم یک پژوهشگر محسوب میشوید، بفرمایید تحلیلتان از نفوذ در جریان رسانهای و مطبوعاتی کشور چیست و این نفوذ از کی آغاز شد؟
فضلینژاد: قبل از اینکه به این سوال جواب بدهم چند ملاحظه را بهصورت کلی راجعبه بحث نفوذ طرح میکنم که این مسئله نزدیک به یکسال دغدغه خود من است.
در سالهای گذشته ما جریانشناسی نفوذ را انجام دادهایم و دائماً در سطح درجه یک حاکمیت نسبت به این موضوع هشدار داده شده است و حتی صاحب یک ادبیات سیاسی قدرتمند در عرصه نفوذ هستیم. کتابهای بسیاری در سالهای اخیر در حوزه تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی جنگ نرم و جنگ هوشمند نوشته شده، اما چرا موفق نبودیم؟ چرا همیشه دشمن ما را به دنبال خودش کشانده است و رهبری مجبور شده هر بار این را به ما گوشزد کند؟ چرا هر بار که در یک موقعیت سیاسی خاص قرار میگیریم، نفوذ برای ما یک کِیس بحرانی میشود و مجبور میشویم افراد را دستگیر کنیم؟ رسانه توقیف کنیم و از آخرین روشهای برخورد را استفاده ببریم؟
فارس: شاید چون هیچ وقت تئوریساز نبودهایم
فضلینژاد: نه، به نظر من وجه تئوریسازی انتقادی ما (نه تئوریسازی ایجابی) قویتر از وجه عملگرایانه برای مقابله کاربردی با نفوذ بوده است. به نظرم باید یک آسیب شناسی اجمالی داشته باشیم و سعی میکنم چند نمونه واضح برای تبیین بحث ذکر کنم.
*چرا «کیان تاجبخش» سه بار دستیگر و آزاد شد
فضلینژاد:ما در بحث نفوذ آدمهای معروفی مثل آقای «کیان تاجبخش» داریم. کیان تاجبخش کسی است که نماینده رسمی بنیاد جورج سوروس در ایران است و وزارت کشور دوران آقای خاتمی در اسنادش او را به عنوان نماینده جامعه باز (open society) معرفی کرده است. آقای کیان تاجبخش یکبار در حوادث سال 78 کوی دانشگاه وقایع قتلهای زنجیرهای دستگیر و سپس آزاد میشود. سال 85 در ماجرای «رامین جهانبگلو» و «هاله اسفندیاری» دوباره دستگیر میشود، این بار اعترافات تلویزیونی از او پخش میکنند و سپس آزاد میشود، 88 دوباره دستگیر میشود، باز هم اعترافات تلویزیونی از او پخش میشود، اما برای بار سوم نیز آزاد میشود و در حال حاضر هم در ایران نیست!
*مدیریت درستی در معاملات سیاسی نداریم
مادامی که سیستم ما براساس معاملات و معادلات سیاسی در حوزه مسائل امنیتی رفتار کند، وضع اینگونه است. این معاملات و معادلات سیاسی الزاماً مذموم نیست، اما مدیریت آنها گاهی درست نیست. الان دیگر 30 سال پیش نیست که خیلی چیزها را نشود به مردم گفت. اخیراً کِیس امنیتی «جیسون رضاییان» مطرح بود، مبادلهاش میکنند، یک روایت میگوید یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار هم با آزادی او آزاد شده است، یک روایت میگوید که بدون هیچ مابه ازایی آزاد شده است. مدیریت مبادلات بسیار مهم است.
یک کِیس امنیتی 3 بار بازداشت و بعد آزاد میشود (کیان تاجبخش)، با این کار نه تنها به نفوذ دامن زده میشود، بلکه قانون نیز متروک میشود، قانون به معنایی که در جامعهشناسی حقوق آمده است. وقتی پدیده، فعل و فرآیندی را جرم میانگاریم (مثل نصب تجهیزات ماهوارهای روی خانههای مردم) وقتی این قانون اجرا نمیشود و مدام متروک میشود و این فعل مجرمانه، عمومی و تکرار میشود به جایی میرسد که دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید. آیا در حال حاضر نیروی انتظامی میتواند از خانه 60 میلیون نفر بالا برود و دیش آنها را جمعآوری کند؟ یک سری مانورهای ناکام میکند، اما خودش پشیمان میشود و مینشیند بازنگری میکند که چرا این کار را انجام دادهاند. بدترین شرایط حقوقی وقتی است که قانون متروک شوید و ما باید با این پدیده مبارزه جدی کنیم.
اساساً وقتی ما درباره نفوذ صحبت میکنیم باید این ملاحظات را در نظر داشته باشیم. مگر ما نمیدانیم جریان نفوذ در این مملکت چه بوده و از کجا آب خورده و الان دارد چه فعالیتهایی انجام میدهد؟!
مشخصاً درباره سوالی که مطرح فرمودید، من معتقدم نفوذ فقط قابل تقسیم به اشخاص یا جریانها نیست، چون اشخاص و جریانات دایرههای متداخل و در هم تنیدهای هستند و نمیشود آنها را از هم جدا کرد.
فارس: اما به هر حال در تاریخ پس از انقلاب اسلامی میبینیم که جریانهایی مثل حزب توده و منافقین سازماندهی شده عمل میکنند و جریانی مثل «سید مهدی هاشمی» به نوعی بهصورت فردی وارد عرصه عمل میشوند.
فضلینژاد: آن مدل نفوذ امروزه منسوخ شده است و به نظرم باید از سال 1368 به بعد، نگاه جدیتری به ماجرا داشته باشیم. به دلایلی که عرض کردم، به نوعی نفوذ در شرایط جنگ اجازه بسط پیدا نکرد، اما بذرهایی در خودش داشت که این بذرها بعداً به عمل آمدند.
*بقایای جریانات مارکسیستی و سازمان مجاهدین با آغاز دولت هاشمی فعال شدند
در دستگیریهای اول انقلاب چندین گروه و جریان بازداشت شدند که یکی حزب توده بود. در حزب توده، آدمهایی مانند «هوشنگ اسدی» را داشتیم، این آدم با استناد به اسناد تاریخی و وزارت اطلاعات با 3، 4 سرویس خارجی همکاری میکرد، یا فردی مثل «شهرنوش پارسیپور» از جمله زنهایی بودند که با گروهکهای تروریستی کار میکرد.
با اتمام جنگ و آغاز دولت آقای هاشمی، اینها از زندان آزاد شدند.
فارس: بقایای همان افراد و جریانات مارکسیستی و سازمان مجاهدین انقلاب که نابود شده بودند؟
فضلینژاد: بله. هم بقایای گروهکهای چریکی یا شبهچریکی مارکسیستی ابتدای انقلاب و هم افرادی که در گروههای سلطنتطلب بودند که بعضاً فعالیتهای نظامی مخفی و یا فعالیتهای مطبوعاتی هم داشتند.
یک بخش از آنها هم بقایای کارتلهای مطبوعاتی بودند که توسط سیا و موساد تقویت شده بودند؛ مشخصاً مانند روزنامه «آیندگان» که یک روزنامه صهیونیستی بود که بر اساس اسناد باقی مانده از ساواک، حتی ماشینهای چاپش را هم از اسرائیل وارد میکرد و آدمی مثل«داریوش همایون» هم در راس آن قرار داشت. انتشاراتی مانند فرانکلین یا چهرههایی مثل «عبدالرحیم جعفری» که صاحب انتشارات امیرکبیر بود و اخیراً فوت کرد، بعد از سال 68 دوباره فضای فعالیت پیدا میکنند.
*نخستین نفوذ رسانهای با رویکرد ادبی بود
اولین نفوذ رسانهای توسط همین جریاناتی که در زندان بودند انجام میشود، مجلاتی مانند «دنیای سخن» و «آدینه» منتشر میشود که سردبیر مجله «دنیای سخن»، «فرج سرکوهی» است که در سال 74 به جرم جاسوسی دستگیر میشود، ولی بعد از ایران فرار میکند و در حال حاضر هم در بیبیسی مشغول فعالیت است. «مسعود بهنود» هم در نشریاتی مثل آدینه و دنیای سخن و... دوباره شروع به فعالیت میکند که این افراد بخشی از اعضای کانون نویسندگان قبل از انقلاب هستند. اولین رویکردی که اینها در نفوذ رسانهای داشتند، رویکرد ادبی بود. یعنی با ادبیات، رمانها و داستانهای سیاسی آمدند و شروع کردند و جالب است که بلافاصله بعد از آزادی از زندان، مجله درآوردند.
مثلاً آقای «هوشنگ اسدی» سال 70 مجله «گزارش فیلم» را در میآورد. «هوشنگ اسدی» سردبیر شیفت شب کیهان در زمان «رحمان هاتفی» کمونیست است که اول انقلاب اعدام شد. بعداً «هوشنگ اسدی» و همسرش «نوشابه امیری» سایت «روزآنلاین» را تاسیس و مدیریت میکنند.
آقای «فیروز گوران» عضو شورای سردبیری روزنامه «آیندگان» بود. شما بیانیۀ دادستانی راجع به روزنامه آیندگان را در اول انقلاب بخوانید، ایکاش دوباره منتشر شود که همه بدانند اینها چه کسانی بودند و امام(ره) درباره اینها چه گفته است. حالا سوال این است که اگر این بیانیه درست بود، چرا دوباره سردبیر آن روزنامه میآید در ابتدای دهه 70 مجله «جامعه سالم» را منتشر میکند و دوباره سال 74 یک مقاله علیه امام(ره) از م.قاعد چاپ میکند.
* جریان رسانهای بعد از جنگ دست انقلابیون نبود
جریان رسانه بعد از جنگ به هیچ وجه در اختیار دست جریان انقلاب نبود که بگوییم نفوذ انجام شده است! ما باید نفوذ میکردیم در کارتلهای مطبوعاتیای که مجدداً خود را احیا کردند. آنها که هم قبل از انقلاب بودند و هم بعد از انقلاب حضور خود را تداوم بخشیدند.
فارس: یعنی دوران جنگ تنها در فعالیت و سیطره رسانهای آنها فاصله انداخت؟
فضلینژاد: دقیقاً. مثلاً در زمان جنگ آقای «جواد مجابی» که از اعضا کانون نویسندگان ایران است، رمان ضدجنگ «شب ملخ» را مینویسد که بعد از جنگ منتشر میشود. چند وقت پیش سرمقاله «کتاب جمعه» را که اول انقلاب شاملو درمیآورد، میخواندم. با خودم گفتم امام(ره) و شهید بهشتی چطور اینها را تحمل میکردند؟ شاملو چنان از ارتجاع آخوندی حرف میزند که هماکنون در رسانههای صهیونیستی زده میشود. البته اکنون در داخل کشور رادیکالترین انتقادات هم تحمل میشود. شاید به دوره اول انقلاب عقبگرد کردهایم؛ آن زمانی که مطبوعات آزاد بود و مارکسیستها و چپها یکدفعه راست شدند و یادشان رفته بود که سبیلهای کلفت میگذاشتند؛ یکدفعه همه یکشبه سبیلهایشان را تراشیدند و لیبرال شدند!
فارس: یعنی شما معتقدید فضای موجود نوعی هرج و مرج است نه آزادی؟
فضلینژاد: بله؛ هرج و مرج است. یک نوع آزادی مطلق آنارشیستی حاکم است. البته در برهه اول انقلاب طبیعی بود، چون نظام تثبیت نشده بود؛ دولت موقت هم سر کار بود که رویدادهای لیبرالی داشت.
اما امروز شما به شماره 44 مجله مهرنامه نگاه کنید. سردبیر این مجله مینویسد سلفیگری شیعی و روشنفکری تکفیری یک نسخه اصل دارد و برای تشریح آن مینویسد که این نسخه اصل وقتی ارائه شد که دهه 1350 در مسجد امام حسن مجتبی مشهد سلسله جلسات تدریس و تفسیر قرآن برپا شد و اخیراً در سال 1392 نیز شرح آن جلسات به نام «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای احیاگر تفکر نوین اسلامی» منتشر شده است. از جلسه نهم تا سیزدهم این جلسات به مبحث توحید اختصاص یافته است که گامی مهم در تغییر و تحول مفهوم توحید از یک معنای صرفاً فلسفی به مفهومی سیاسی بود.
بعد از این توضیحات، سردبیر مهرنامه نتیجه میگیرد که اگر ما در شیعه بخواهیم برای چیزی مثل داعش مترادفی قائل شویم، آن نابگرایی و ذات گرایی است که در اندیشه آیتالله خامنهای و اسلام ناب وجود دارد.
این تِم خیلی خطرناکتر از چیزی است که احمد شاملو در کتاب جمعه یا نشریات دیگر در سرمقالهها و یادداشتهایش پی میگیرد و تعجب میکنم که چرا نخبگان و اندیشمندان ما به این شبهات توجه نشان نمیدهند. به هرحال ما در مملکتی زندگی میکنیم که ارگان مطبوعاتی جریان کارگزاران و هاشمی صراحتاً میگویند اسلام ناب به تکفیرگری ختم میشود.
فارس: در عرصه تولید اندیشه خیلی ضعیف هستیم و تئوریسازی نمیکنیم. نمیتوان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین متعدد، همراه این جریان نفوذند و ما راهکار خاصی برای خنثیسازی این برنامهریزی پیچیده نداریم.
فضلینژاد: ما در سطحی حداقلی تئوریسازی ایجابی کردهایم، اما با فقدان تئوریهای کلان یا ابرتئوریهای ایجابی نیز مواجه هستیم. وانگهی، ما آسیبشناسی نیز نکردهایم، از سال 1368 این جریانها و گروهها بنیان نفوذ رسانهای را گذاشتند و دوباره کارتلهای مطبوعاتی قبل از انقلاب را احیا کردند.
وقتی آیندگانیها و رستاخیزیها آرام آرام فضای مطبوعاتی پس از انقلاب ما را شکل دادند، یعنی اساساً شما این حوزه را از دست دادید. اینکه اکنون درصدی برد رسانهای داریم، یک بحث دیگر است، 4 خبرگزاری و نشریه انقلابی که تاسیس شده، برای چند سال گذشته است، اگرچه حرکتهای قابل تقدیری است، اما کافی نیست. ما در برابر 10 نشریه فرهنگ و علوم انسانی آنها که روی کیوسک میآید، به صورتی رقابتی حتی 3 نشریه هم نداریم.
فارس: این فضای سیاهی که در عرصه مطبوعات و نشر کشور ترسیم میکنید، از کجا پدید آمد؟ میتوان چنین تحلیلی را ارائه داد که آمریکا از طرح فروپاشی شوروی برای نفوذ در جمهوری اسلامی بالاخص در فضای فرهنگی بهره برد؟ سابقهای که در اواسط دهه 1370 هم ملاحظه میشود.
فضلینژاد: اشاره به دوران جنگ سرد و مدل کلاسیک جنگ نرم که در شوروی و اروپای شرقی پیشرفت کاملاً صحیح است و بستر این فضا و بازتولید آن در ایران به سیاستهای آقای خاتمی و آقای هاشمی در عرصه مطبوعات و فرهنگ برمیگردد. اینها بستر نفوذ را با سیاستهای خودشان ساختند.
*بستر نفوذ را هاشمی و خاتمی با سیاستهایشان مهیا کردند
شما از سال 68 با دولتی طرف هستید که آقای نوربخش رئیس کل بانک مرکزی در آن زمان از سرمایهداران ایرانی خارج از کشور برای حضور در ایران و بازگشت سرمایههایشان دعوت میکند و میگوید اگر برگردند ما فرزندان ارشد ذکور آنها را از سربازی معاف میکنیم!
در سال 1368 سرمایه دار ایرانی خارج از کشور چه کسی است؟ همه همان کسانی هستند که در زمان انقلاب از کشور فرار کردند، کشور ما با دولت میرحسین موسوی که یک دولت کوپنیستی بوده که سرمایهدار تولید نکرده بود تا بخواهد از ایران فرار کند!
سرمایهدارانی که دولت هاشمی زمینه بازگشت و تجدید نفوذشان را فراهم کرد، همه یا روتارین و بازوهای اقتصادی مثل کفش ملی و کفش بلا و صاحبان کارخانجات صنایع مادر بودند، یا خاندانهای وابسته به دربار بودند. حالا میبینید مثلاً نوه شمس پهلوی میخواهد بیاید اموال مادربزرگش را از جمهوری اسلامی بگیرد و آن تکاپوها ادامه دارد. شما با چنین دولتی در زمان آقای هاشمی مواجه هستید که اساساً دعوت به نفوذ میکند و رهبری هم مدام درباره آن از پایان دهه 1360 هشدار میدهند. شما به اسناد اموال مصادره شدهای که قوه قضاییه به اینها بازگرداند نگاه کنید.
فارس: یعنی عملاً بستر نفوذ از سیاستهای اقتصادی دولت کارگزاران شکل گرفت؟
فضلینژاد: بله. معتقدم نفوذ مانند توسعه، پدیدهای متوازن است که جهتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگیاش با هم پیش میروند. وقتی شما گفتید آقای سرمایهدار برگرد، فرهنگ بورژوازی، اقتصاد آزاد سیاست لیبرال نیز از پس آن ظهور میکند. در کنارش کسانی مانند پسر سناتور «عباس مسعودی» صاحب سابق روزنامه اطلاعات، برمیگردد. جالب اینجاست که همین آقا میخواست روزنامه اطلاعات را از آقای دعایی پس بگیرد.
یکی از چهرههایی که به لطف آقای دعایی مقالاتش در ستایش همین سیاستهای هاشمی در روزنامه اطلاعات چاپ میشود، علی اکبر سعیدی سیرجانی است. وی کسی است که سرپل روتارینها در ایران است و در مراسم هزاره فردوسی در لندن میگوید: اگر میخواهید این بسیجیها را از کف خیابان جمع کنید، بروید شاهنامه و ملیگرایی و باستانگرایی را ترویج کنید. آقای دعایی مقالههای چنین آدمی را در روزنامه اطلاعات چاپ میکند که من در کتاب «ارتش سری روشنفکران» درباره آن به تفصیل نوشتهام. کما اینکه چند سال پیش آثار «جهانگیر بهروز» را چاپ کرد که از جاسوسان برجسته است و در دهه 1330 برای سفارتخانهها بولتن تولید میکرده است. سعید سیرجانی از اولین روتارینهایی است که سیاستهای لیبرالی هاشمی را که به لغو فرهنگ سرمایهداری دامن زد، ستود.
بنابراین دولتی سرکار بود که غربگراست و از پسماندههای سابق رژیم دعوت میکند که بیایید در اقتصاد سرمایهگذاری کنید. اقتصاد از فرهنگ جدا نیست و خیلی از کسانی که برگشتند، موسسات انتشاراتی، فرهنگی و هنری راه انداختند یا در پوشش موسسات خیریه نفوذ خود را احیاء کردند.
*نفوذ فرهنگی و اقتصادی از هم تفکیک نمیشوند
شاخصهای تئوری توسعه که آقای هاشمی دنبال میکرد این بود که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول وام میدادند و این وامها پیوست فرهنگی داشت. شما بروید ببینید در آن پیوست فرهنگی چه شرطهایی برای آقای هاشمی گذاشتهاند. گفتند به شما وام میدهیم تا به شاخصهایی که ما مشخص میکنیم برسید. چشم انداز توسعهای که بانک جهانی برای دولت آقای هاشمی میگذارد و به او وام میدهد چیست؟ افزایش تیراژ مطبوعات است، افزایش تیراژ کتاب است، آزادی رسانههاست. همه اینها هم ذیل سکولاریسم غربی تعریف میشود نه ذیل تفکر انقلاب اسلامی. بنابراین میگویم خطاست اگر نفوذ فرهنگی و اقتصادی از هم تفکیک شوند.
*اگر هوشیاری رهبری نبود کیهان پایگاه نفوذ دشمن میشد
فارس: بنابراین آن چیزی که شما به عنوان نفوذ عنوان میکنید اصل جریان است نه فرعی که وارد اصل شده باشد.
فضلینژاد: بله. اصلی است که وجود دارد، دولت آقای هاشمی زمینه را تسهیل کرد تا کارتلهای رسانهای عصر پهلوی دوباره در همان مختصات سابق ظهور و بروز پیدا کنند و اگر هوشیاری مقام معظم رهبری نبود، حتی روزنامه کیهان هم پایگاه نفوذ میشد.
خانم «شهلا شرکت» در زمان مدیریت مجله «زن روز» (وابسته به گروه نشریات کیهان) بسیاری از کسانی را که قبل از انقلاب در این مجله کار میکردند دعوت به کار میکند و اتفاقاً آنها هم سر موضع قبلی خود بودند. این نبود که اینها بعد از انقلاب متحول شده باشند و اتفاقاً بیش از گذشته سر موضع بودند. لیستی بلند از روزنامهنگاران عصر پهلوی میتوان ارائه داد که همین الان صحنهگردان مطبوعات داخلی ما هستند.
*کرباسچی دختر شایسته عصر پهلوی را رئیس خانههای فرهنگ تهران میکند
یا مثلاً در دوره شهرداری آقای کرباسچی خانم «شراره صالحی لرستانی» دختر شایسته عصر پهلوی رئیس خانههای فرهنگ تهران میشود و آقای «بهروز غریب پور» که از بازماندگان کانون پرورش فکری عصر پهلوی است، مسئول احیای فرهنگسرا و مشاور فرهنگی شهردار تهران.
حتی بعضی از دوستانی که میخواستند کار انقلابیتر بکنند، چون احساس میکردند تجربیات نسل قبل باید به نسل بعد گره بخورد، سراغ افرادی مانند «مسعود بهنود» میرفتند و از او برای راهاندازی روزنامه دعوت میکردند. برخی از اینها اتفاقاً خیلی هم انقلابی بودند، اما طرز تفکرشان اینگونه بود.
پس از انقلاب، روزنامهنگار انقلابی تربیت نشد و در کادرسازی عقب ماندیم. در عوض، کادرسازی از نسل جوان را همان کارتلهای مطبوعاتی عصر پهلوی که مجدداً احیا شدند، انجام دادند. روزنامه نگاری و رسانه با نوشتن کتاب و رمان و تدریس و تحقیق فرق میکند. شما شاید رماننویس انقلابی داشته باشید، شاید تحلیلگر سیاسی و فرهنگی و فیلسوف انقلابی داشته باشید اما کار رسانه پیچیدگیهای فراوانی دارد و به همین علت از آن در غرب به عنوان رکن چهارم دموکراسی و یکی از منابع قدرت یاد میکنند.
*کیهان فرهنگی اصلیترین جریان نفوذ در دهه 70 بود
در دهه 1360 مجله کیهان فرهنگی درآمد که یکی از اصلیترین پایگاههای جریان نفوذ شناخته میشود. «عبدالکریم سروش» و مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» از سال 1367 تا 1369 در همین ماهنامه کیهان فرهنگی چاپ میشد.
آقای شمسالواعظین که در کیهان فرهنگی حضور داشت چه کسی بود؟ گرایشات قبل از انقلاب او به سازمان مجاهدین خلق چه بوده است؟ نوع ارتباطش با گروههای مبارز خارج از کشور چه بوده است؟ برخی از این افراد گرایش اولشان یا سازمان مجاهدین خلق بود یا نهضت آزادی است که یکی از یکی بدتر است. ما با این شرایط رسانهای مواجه بودیم که مجله کیهان فرهنگی ما که زیر نظر نماینده ولی فقیه اداره میشد، تبدیل به پایگاه تجدید نظرطلبی دینی شد!
اولین جریان تجدیدنظرطلب داخل حاکمیت؟
فضلینژاد: پس از نهضت آزادی، اولین جریان التقاطی تجدیدنظرطلب داخل حاکمیت است و به عنوان فروپاشی از درون میتوان از آن نام برد و به روشنفکران دینی معروف شدند. این جریان پس از کیهان فرهنگی، مجله «کیان» را راه میاندازد، «زنان» را در پاییز 70 راه میاندازد که خواهرخوانده و برادرخوانده میشوند.
حتی وقتی وزیر ارشاد هم عوض میشود و آقای لاریجانی و آقای میرسلیم میآیند، وضع بدتر میشود. اینها به بخش اصیل حاکمیت تعلق دارند اما اصلاً اینطور نیست که فکر کنیم وقتی وزیر عوض میشود، همه چیز عوض خواهد شد. امروز ما میدانیم اینطور نیست.
*کارگزاران موتور محرکه نفوذ رسانهای است
فارس: با این توضیحات شما مشخصاً جریان کارگزاران را موتور محرکه نفوذ رسانهای می دانید.
فضلینژاد: همینطور است؛ برخی مدعی هستند آقای هاشمی باهوش است. اینکه کسی به قدرت برسد و سپس به همه کسانی که انقلاب کنارشان گذاشته، دوباره بگوید برگردید و کار من را راه بیندازید، خیلی باهوش است؟
فارس: خب در این صورت در حال حاضر نیز این خطر وجود دارد، فضای باز اقتصادی که آقای هاشمی در سال 1368 ایجاد کرده بود پس از برجام دوباره احیاء خواهد شد.
فضلینژاد: به نظرم صورت مساله اصلا این نیست که اینها پس از برجام در حال تهیه بستر نفوذ هستند، صورت مساله این نیست که صنعت هستهای ما را از بین بُردند. صورت مساله این است که میخواهند تمدن اسلامی را به قتل برسانند.
نکته مهم این است: تا سال 2025 تمام تئوریهای مربوط به وزن ژئوپولتیک کشورها عوض میشود. علوم سیاسی دچار گذار خواهد شد و شکل و ساختار جهان کاملاً تغییر میکند. این تغییر چند فاکتور دارد: یکی اینکه منابع انرژی ـ همانطور که جامعه ما امروز نسبت به آن آگاهتر شده ـ به شدت محدود میشود. امروز منابع دریایی جهان وضع بسیار نگرانکنندهای دارد، در حال حاضر ماهی برای صید کردن خیلی کم شده و شاید تا چند سال آینده دیگر نباشد.
منابع موجود نیز منابع تجدیدپذیر نیست و اگر هم باشد، هم عمرشان رو به پایان است و هم تجدیدپذیری آن مانند نفت طولانی است. درحال حاضر قیمت تولید نفت با قیمت فروشش برابر و حتی کمتر است، شما وقتی نفت را بشکهای 25 دلار میفروشید ارزش استخراج ندارد و باید قید آن را بزنید. چرا قیمت نفت پایین میآید؟ چون آمریکا از قبل یک برنامه دراز مدت داشته است و منابع تجدیدپذیر و قابل ذخیرهسازی خود مثل نفت شیل را قوی کرده است. منابع خورشیدیاش را قوی کرده است. دنبال پروژهای به نام «هارپ» رفته است که میدانهای مغناطیسی قوی و انرژی غیرقابل اندازهگیری ایجاد میکند یا دنبال شکافت هستهای میرود.
*اگر انرژی هستهای تعطیل شود، 10 سال دیگر در محاسبات قدرت منطقه به فلاکت می افتیم
در سال 2025 بخش مهمی از وزن ژئوپولتیک کشورها با انرژی سنجیده میشود؛ اینکه چقدر بتوانید انرژی پاک تجدیدپذیر و قابل ذخیرهسازی تولید کنید. بنابراین، همه چیز به سمت تولید الکتریسیته از راه انرژی صلحآمیز هستهای پیش میرود.
در مطالعات آینده پژوهی امروز با مفهوم «تمدن انرژی» و «الهیات انرژی» در علوم انسانی مواجه شدهایم که از عناصر اصلی سازنده قدرت است. نوع مصرف انرژی روی سبک زندگی و تمدنسازی تاثیر میگذارد، یعنی استفاده شما از نوع انرژی سبک زندگی شما را نیز مشخص میکند.
اگر شما نتوانید در 10سال آینده وزن ژئوپولتیک کشور را براساس الهیات جدید انرژی تعریف کنید در معادلات قدرت هیچ به حساب میآیید.
وقتی از رهگذر برجام انرژی هستهای را تعطیل یا تعدیل میشود، ده سال دیگر در محاسبات ژئوپلتیکی منطقه به فلاکت میافتید، انرژی هستهای مقدمه آن تمدن انرژی است که در حال حاضر در محافل علوم انسانی و آکادمیک دنیا راجعبه آن بحثهای دقیق آیندهپژوهی میشود و بهترین پژوهشگران دارند روی آن کار میکنند، اما ایران کسی به آن فکر هم نمیکند و رسانههای لیبرال اجازه و طرح آن را نمیدهند. از بحث هوش مصنوعی کاملاً کنار گذاشته شدهایم و نمیدانیم چه ضرری میدهیم.
* با یک نفوذ همه جانبه و نگران کننده مواجهیم
یک نفوذ همهجانبه و نگرانکننده این است: شبهه وارد میکنند که اساساً چرا میخواهید صنعت هستهای داشته باشید؟ چرا دنبال انرژی آبی و انرژی خورشیدی نمیروید؟ انرژی آبی و انرژی خورشیدی را نمیشود ذخیره کرد، اما انرژی هستهای قابل ذخیره سازی وضع قدرت ژئوپلتیکی است. من 3 ساعت با سخنگوی سازمان انرژی اتمی مناظره داشتم و این بحثها را با ایشان طرح کردم و ایشان جوابی نداشتند. متن مناظره موجود است بنابراین، برجام ما را از معادله قدرت آینده جهان حذف میکند و وقتی وزن ژئوپلتیک ما کاهش یابد، عقبگرد میکنیم و به جای پیشرفت، پس میرویم.
نقشه راه و آسیبشناسی که شما با توجه به از دست دادن انرژی هستهای ترسیم کردید ما را به نوعی نگاه نیستانگاری منفعلانه و یک فضای به شدت سیاه میرساند.
فضلینژاد: نه. من معتقدم نیستم که ما همه چیز را از دست دادیم. این ناامیدی که اشاره کردید، منفعلانه نیست. طبعاً چون بحث ما آسیبشناسی است، روی نقاط ضعف متمرکز میشویم، اما میتوان ساعتها درباره رویشها حرف زد. به هرحال ما ضعف داریم که رهبری هشدار و تذکر میدهند، وگرنه که نیازی به رهنمودهای مکرر ایشان درباره نفوذ نبود.
فارس: علیرغم همه این آسیبها راهکارتان برای خنثیسازی چنین برنامهریزی پیچیدهای چیست؟
فضلینژاد: ما علیرغم اینکه بخشی از فضای سیاسی، فرهنگی و رسانهای را از دست دادیم، فرهنگ و دینی داریم که خودش قدرت نرم محسوب میشود، روحیهای است که وقتی عدهای شهدای غواص را میآورند همه میآیند، جریان نفوذ اینجا به بن بست میخورد و البته این ربطی به عملکرد حاکمیتی ما ندارد. این ناشی از باورها و اعتقاداتی است که در سرزمین ما وجود داشته است.
مقام معظم رهبری در حادثه اخیر دستگیری آمریکاییها در خلیج فارس فرمودند که این کار خدا بود که اینها را کشاند. امام هم در حادثه طبس فرمودند شنها مامور خدا بودند. آن باور است که کشور را نگه داشته است و قدرتمندش می کند. اما وجود این امدادهای عینی و مخزن معرفتی شیعی، دلیل نیست که در خصوص جریان پیچیده نفوذ هشدار ندهیم و نسبت به نقاط ضعف خود، حساس نباشیم.
*فضای موجود پس از برجام ساخته تبلیغاتی دولت است/ آمریکا برجام را نقض خواهد کرد
به نظر من الزاماً در وضع موجود انرژی هستهای را از دست ندادیم، سال 82 توافق سعدآباد را تقریباً با همین شاخصههای حال حاضر داشتیم؛ شبیه همین توافق بود و از نظر حقوقی و الزامآور بودن نیز در همین سطح بود. آنجا هم ما معامله سنگینی کردیم، اما دو سال بعد مقام معظم رهبری گفتند در همان دولتی که این کار انجام شده باید پلمب شکسته شود. فرجام برجام هم معلوم نیست و شاید نقض شود.
به نظر من آمریکا در مسیری حرکت میکند که برجام نقض خواهد شد، یکی دو بار نقض میشود و کَکِ کسی نمیگزد، ولی بعد از یک دورهای اتفاقاتی خواهد افتاد که تبعاتش فرق میکند.
فارس: پیتر هارل، از پژوهشگران اندیشکدهی «مرکز امنیت آمریکایی جدید»، به مقامات کاخ سفید میگوید که آمریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر مؤسسات غیردولتی آمریکایی و بینالمللی و نهادهای جامعه مدنی در ایران تسهیل شود. این استراتژی تهاجمی تا کجا صورت گرفته است؟
فضلی نژاد: همزمان با آغاز به کار دولت احمدینژاد، «کاندولیزا رایس» امور خارجه آمریکا میشود. پایاننامه دکترای خانم رایس درباره «جنگ سرد و فروپاشی مارکسیسم» بود. او بیشتر شبیه یک دانشمند سیاسی است تا یک مقام دولتی. بوش او را ابتدا مشاور امنیت ملی و سپس وزیر خارجه میکند. از زمانی که خانم رایس وزیر خارجه میشود، بودجههایی را برای حمایت از رسانههای آزاد در ایران تصویب میکند. من لیستش را دارم. فقط در یک مورد در سال 1384، 200 میلیون دلار وزارت خارجه آمریکا به این امر اختصاص پیدا میکند.
خانم رایس طی شهادت خود در کنگره آمریکا اشاره کرد: ما با دوستان خود در سطوح مختلفی جهت ایجاد ارتباط با مردم ایران و حمایت از خواستههای آنها برای آزادی همکاری خواهیم کرد. این اقدامات از قرار زیر خواهد بود: «قدرت بخشیدن به جامعه مدنی ایران» و دولت امسال حداقل 10 میلیون دلار صرف حمایت از آرمان آزادی در ایران خواهد کرد. این موضوع یعنی چه؟ 10 میلیون دلار به چه کسی میدهند؟ «آزادی» یک شخص است؟ یک جریان است؟ آرمان آزادی چه چیزی است؟
اعضاء سازمانهای غیردولتی،«NGO» کسانی هستند که بعدها بسیاری از آنان بازداشت میشوند. در دولت آقای خاتمی ترویج دموکراسی، بورسهای تحصیلی آکادمیک، گسترش ارتباطات، تقویت رسانهها جزو برنامههای اینهاست. از سال 84 شما میبینید که دولت آمریکا به شبکههای داخلی کشور بسنده نمیکند.
فارس: پس بعد از سال 84 به استراتژی تهاجمی روی میآورند؟
فضلینژاد: بله، اما این تغییر استراتژی ریشههایی دارد. از سال 1382 شورای روابط خارجی آمریکا به این تحلیل از ایران میرسد که جریان اصلاحطلب قدرت و عرضه این را ندارد که سبب فروپاشی از درون ایران شود.
«فرید زکریا» در یک سخنرانی میگوید: «این اصلاحطلبها عقبمانده و بیسواد هستند». سال 84 و زمانی که تئوریسینهای عملگرا در آمریکا به قدرت میرسند که یکی از آنها «زکریا» و دیگری «ولیرضا نصر» است. آنها به این نتیجه میرسند که ما نزدیک به دو دهه روی جریان روشنفکری دینی که ناموس تئوریک اصلاحطلبها بود، سرمایهگذاری کردیم، اما در حال حاضر اینها قدرت این را ندارند که تغییرات مورد نظر را در ایران انجام دهند و ما باید روی جریان سرمایهداری و تکنوکراتها سرمایهگذاری کنیم که در همه این سالها موتور محرکه اصلاحطلبها بوده و ما آمریکاییها اشتباه کردیم که نرفتیم با اینها معامله کنیم.
«کنت پولاک» در کتاب «معمای ایرانی» خصوصیات عملگرایان توضیح میدهد و آقای هاشمی را مصداق آن میداند. پولاک که رئیس میز ایران در سیا و پنتاگون بوده، میگوید: عملگرایان جریان قابل سرمایهگذاریای در ایران هستند و ما میتوانیم سر همه چیز با اینها معامله کنیم، میشود با اینها کار کرد و آمریکاییها نتیجه میگیرند میشود با تکنوکراتها به دنبال الگویی مانند الگوی «عدالت و توسعه» در ترکیه رفت.
در نیمه دهه 1380 تلقی آمریکاییها در حوزه سیاست عمومی نسبت به ایران و نسبت به کنشهای محیط سیاسی این کشور عوض میشود و استراتژیشان در دیپلماسی عمومی تغییر میکند، چون میبینند علیرغم همه این سرمایهگذاریها جریان غربگرا 6 انتخابات را پشت سر هم در ایران باختند. بنابراین، تکنوکراتهای عملگرا و سرمایهداران لیبرال از سال 84 خودشان را در سطح شرکای اول و اصلی آمریکا ارتقاء دادند و ایدئولوژی و سیاست خود را پنهان نیز نمیکردند.
*مرعشی سال 86 گفت اولین هدف کارگزاران مجلس خبرگان است
سال 1386 «سیدحسین مرعشی» یکی از اعضای مرکزیت حزب کارگزاران، در مصاحبهای با مجله «ذکر» که ارگان داخلی جمعیت موتلفه اسلامی است میگوید: کارگزاران میخواهد خودش را بازسازی تشکیلاتی کند هم در سطح رسانه، هم در سطح سیاست و هم در سطح فرهنگ. سوال میشود تئوریتان برای بازسازی خودتان چیست؟ میگوید: اولین هدف ما مجلس خبرگان است، ما به دنبال این هستیم که بلوکهای قدرت را در مجلس خبرگان به دست بگیریم و دو کار میخواهیم در مجلس خبرگان انجام دهیم.
فارس: اتفاقاً امام(ره) اولین بار که بسیار روشن و صریح در خصوص نفوذ هشدار دادند در پیامی به مناسبت تشکیل اولین دوره مجلس خبرگان در سال 62 بود که فرموده بودند: «باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه ببار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و بادست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصاً در امور مهم»
فضلینژاد: بله. بعد از سال 86 هم آقای مرعشی همین تِم را در مورد مجلس خبرگان پیش گرفت. عین صحبتهای ایشان را در صفحه 314 کتاب «ارتش سری روشنفکران» میخوانم که منبعش در مجله ذکر جمعیت موتلفه است: «این پتانسیل در قوانین موجود است که کارگزاران سازندگی به تنهایی و یا در ائتلاف با مجموعه هایی از احزاب میتواند ترکیب مجلس خبرگان را به شکلی تعیین کنند که اعضای آن خبرگان به این دلیل که سیاستهای رهبری در آن مقطع را مناسب با زمان و شرایط کشور نمیدانند، اقدام به «تغییر رهبری» کنند. لذا بر همین اساس رهبر تغییر میکند. این چنین است که احزابی که ترکیب خبرگان را چیدهاند میتوانند اهداف و سیاستهای مدنظر را از طریق رهبری جدید اعمال کنند.»
فارس: این کاملاً اعلام جنگ است!
فضلینژاد: دقیقاً؛ یعنی شما بگویید ما لیبرال دموکرات مسلمان هستیم، تکنوکرات هم هستیم بعد تمهید مقدمه کنید و بگویید تکنوکراتها با هر حاکمیتی میسازند و برایشان فرقی نمیکند چه حاکمیتی باشد. بعد نتیجه بگیرید در کنش سیاسی چه میخواهید بکنید؟ بگویید ما میخواهیم بلوک قدرت را در مجلس خبرگان تغییر دهم و رهبری هم با زمان و مکان نمیخواند و در پی عوض کردن او هستیم.
این است که جریان کارگزاران موقعی که فرآیند بازسازیاش را کلید میزند شروع به نشر مجلاتی تازه مثل «شهروند امروز» میکند؛ با انتشار مرامنامه تازهای که ما لیبرال دموکرات مسلمان هستیم و هدف اصلیمان تغییر رهبری است.
این است که میبینیم اگر در حال حاضر جریان نفوذ رسانهای با انتخابات مجلس خبرگان همپوشانی کامل دارد و پروژهاش 8 سال پیش کلید خورده است؛ حزب کارگزاران سال 1386 دو نشریه داشته اما اکنون 6 نشریه رسمی را در قالب هفتهنامه، دوهفتهنامه، ماهنامه دارد، 4،5 روزنامه از محل منابع آن تغذیه میکند و این نشریات در کنار رسانههای دولتی مواضع کارگزاران را پوشش میدهند.
*تئوری سازی شورای رهبری از طریق گفتگو با شاگرادن منتظری
پروژهای با محوریت آقای هاشمی در مجلس خبرگان کلید خورد و بحث شورای رهبری مطرح شد، اولینبار در هفتهنامه «شهروند امروز» در سال 87 مطرح میشود، 7 سال پیش و یکسال بعد از سخنان آقای مرعشی، هاشمی بحث شورای فقاهت و شورای رهبری را مطرح میکند. هم اکنون هم که بحث شورای رهبری و مجلس خبرگان رهبری مطرح میشود، امثال همین نشریات برای آن تئوریسازی میکنند و با شاگردان آقای منتظری برای توجیه این قضیه گفتوگو میکنند.
فارس: همان جریان بیت مرحوم منتظری که در ابتدای بحث گفتید از بین نرفته و هنوز زنده است؟
فضلی نژاد: همان جریان منتظری که از پایگاههای اصلی نفوذ درون حاکمیت است و بیتش مقر نفوذیهاست. چارچوب کار و هدفگذاری نفوذیها، چارچوب برنامهریزی شدهای است و طرف مقابل از 8 سال پیش دارد این حرفها را میزند، نه اکنون!
ما از بس درگیر روزمرگی و سیاستزدگی هستیم، نرفتیم اینها را بخوانیم و با این جریانات به موقع آشنا نشدیم و گاهی غافلگیر شدیم. پژوهشگران سیاسی ما باید از چند سال پیش تشخیص میدادند به این مقطع میرسیدند که با چنین پدیدهای مواجه هستند.
هر دفعه که رهبری نباید خط را نشان ما دهد! آقایان دانشگاهی ما، آقایان دولتمرد و سیاسیون صالح ما باید قدرت پیشبینی و شطرنجبازی با نفوذیها را داشته باشند.
نقشههای جریان نفوذ قابل تشخیص بود، اما چرا واکنش بهموقع نشان نمیدهیم و چرا منفعلانه عمل میکنیم؟ چون وحدتمان کم است، همدلیمان با هم کم است و کمتر میخوانیم و بیشتر مینویسیم. تئوری نقطه به نقطه را آقای شریعتمداری در فتنه مطرح میکردند که درست هم از آب درآمد و میگفت: جریانهای مختلفی اعم از لیبرال، سرمایهدار و مارکسیستها زیر یک پرچم جمع شدهاند تا انقلاب اسلامی را به زمین بزنند، بعد همه اینها به نماز جمعه آقای هاشمی میروند و با کفش نماز جماعت میخواندند. چقدر علیه آقای شریعتمداری و کیهان به خاطر پیشبینی فتنه 1388 جوسازی شد؟
نفوذیها به خاطر رسیدن به باطلشان با هم ائتلاف حداکثری دارند و ما سر حقمان پراکندهایم. در تاریخ اسلام نیز همینطور است. امیرالمومنین شکایتها و شکوایههایش همین است، میگوید: خدایا یاران من هر کدام به سویی و پشت به دیگری هستند.
گمان میکنم اولین گزاره برای مقابله با نفوذ این است که اتحاد حداکثری میان جریانهای خودی داشته باشیم و با هر منش و روشی که بخواهد به اختلافات دامن بزند و جریان خودی را از هم دورتر کند، باید مقابله کنیم.
فارس: غربیها یک مخازن فکری مانند هگل،مارکس و وبر دارند که از آن استفاده میکنند، ما میتوانیم بگوییم انقلاب اسلامی یا تئوری امام خمینی امکان ایجاد یک ابرتئوری را دارد که ما با آنها مبارزه کنیم؟
فضلینژاد: من توفیق داشتم در دوران 8 سال حضور در کیهان، صحیفه امام(ره) را به طور کامل خواندم. فیشهایی از صحیفه برداشتم و در رسالهای به نام «امام جنگ عقیده» جمعآوری کردم.
یک جایی نظریات امام(ره) را با آراء توماس هابز - اولین کسی که موسس روش متریالیستی است و اساساً فلسفه متریالیسی را تاسیس میکند- مقایسه کردم. کار تاسیس فلسفی هابز کار بسیار سختی است؛ شاید در زمانه خود از کار هگل هم سختتر بوده است. بعد از هابز جان لاک را داریم که قدیس لیبرالیسم کلاسیک است. با کتاب «4 رساله درباره حکومت» میآید و آرایی دارد که اکثر آرای لیبرالیسم کلاسیک از دل فلسفه لاک بیرون آمده است.
امام(ره) در تبیین شرح نظریه خود (وقتی مقایسه جز به جز و خط و خط میشود) نه تنها هیچ چیزی از منظر روششناسی از این اندیشمندان کم ندارد، بلکه صرفاً در عالم محسوسات متوقف نشده و منطقی و جامع و مانع بحث کرده است؛ جامع از مفاهیم و مانع از اغیار.
ما نیامدیم اینها را استخراج کنیم، حالا بنده هم یک کار کوچک و کماهمیت 30، 40 صفحهای انجام دادهام. در صورتی که در همین چند سال گذشته بیش از 30 عنوان کتاب در اروپا و آمریکا در شرح هابز و انطباق هابز با سرمایهداری جدید نوشته شده است و امثال سیبی مکفرسون تئوریهای او را روزآمد کردهاند و در کتابی میگوید ما چطور باید عناصر هابز را در جامعه بورژوازی امروز بازآفرینی کنیم؟
غربیها از 4 فصل تئوری ماتریالیستی که هابز از سال1651 تا به اکنون که قریب به 360 سال میگذرد، چند اثر نوشتهاند و فیلسوفان بعدی، چارچوبهای آن را چطور پروراندهاند. ما در مورد بسط اندیشه اماممان و تولید ابرتئوریهای ایجابی از دل آن چه کردهایم؟
موسسه نشر و آثار امام خمینی(ره) که مسئولیت این کار را دارد چه کاری انجام میدهد؟ آقای «عباس عبدی» را می آورد که کتاب درباره امام(ره) بنویسد و او هم اول کتابش مینویسد که من در متن نمینویسم امام خمینی، چون لفظ «امام» بار ارزشی دارد و از بار علمی این کتاب کم میکند!
اما نکته دیگر در این قضیه، عنصر زمان است؛ از سال 1688 که اولین انقلاب سرمایهداری در انگلیس انجام میشود و بعد از آن انقلاب 1789 فرانسه رخ میدهد و بعد انقلاب آمریکا، وارد عصر جدید میشویم. از آن تاریخ تا به امروز بیش از 320 سال میگذرد ولی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ما تا اکنون فقط 36 سال زمان گذشته است.
اکنون یک انسان 36 ساله با یک انسان 320 ساله مبارزه میکند، منتها این انسان 36 ساله همه تجربیات قدسی اولیا و انبیا را به بهترین شکل در دست دارد و میتواند آن راه هزار ساله را در برابر یک انسان ماتریالیستی یکشبه برود. آن هم با تفکری که خودشان اعتراف میکنند به بن بست رسیده است، باید از آن عبور کنیم و چیزی هم نداریم که جایگزین آن کنیم؛ یک پراگماتیسم شُل داریم که باید منحصر به شرایط موجود باشد.
حرف ما این است که این انسان 36 ساله انقلابی خیلی راحت میتواند این انسان 320 ساله را شکست دهد و مغلوبش کند.
فارس: رئیسجمهور آمریکا در مصاحبه با وبسایت مایک «Mic» گفته بود که «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد، گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزبالله، و کارهایی از این دست از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده میسازد.» نمی توان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین «تجدیدنظرطلب»، «نسل جوانی که آینده میخواهند» موافق و همراه این گونه اظهارات هستند.
فضلینژاد: اگر مناقشه در درون زیاد باشد، بستر نفوذ خیلی ساده فراهم میشود. این یک تئوری کلاسیک است، دشمن به دنبال این است که فتنه را داخلی کند، یعنی نگاه ما را از آمریکا و اسرائیل به منازعات داخل کشور بیاورد و ما را به خودمان مشغول کند.
چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالی درست میکند، اینها را به جان هم میاندازند تا انرژیشان هرز برود و توان اینکه به دشمن اصلی به موقع ضربه بزنند، نداشته باشند. یک وقتی تو با خودت و در درون خودت میجنگی و عملاً سطح هوشیاری و واکنش پایین میآید، یک چیزهایی از دست میرود و آن هوشیاری لازم را نداری که به موقع تشخیص دهی که کی، کجا و به چه کسی بزنی. این است که حضرت آقا میگوید خواص بی بصیرت و سخن از «اَینَ عمار» به زبان میآوردند.
به روی دیگر سکه هم اشارهای کنم. ما غرب را عاصی کردیم. آن انسان 320 ساله اکنون تنها مسالهاش در دنیا، اسلام ناب انقلابی است و تمام توانش را برای از پا درآوردن این جوان 36 ساله گذاشته، اما نمیتواند به هدفش برسد.
رئیس سرویس جاسوسی فرانسه «کنت الکساندر دومارانش»رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت فرانسه، تعبیری داشت و میگفت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی خرس است و ما غربیها در مقابل آن یک پشه هستیم. حالا نسبت نفوذ این است که آیا ما میتوانیم به عنوان پشه، خرس را از پادرآوریم؟ چرا دمارانش به ما خرس میگوید؟ چون ایران تاریخ کهن دارد، چون برای خودش کتاب آسمانی دارد، رسول و 12 امام دارد، چند فرقه هستند و این فرقهها به هم کمک و حتی همافزایی نیز میکنند. دومارانش در خاطراتش میگوید: ایرانیها موجودات عجیبی هستند، مسجد دارند، میروند مینشینند و با هم صحبت میکنند، جامعه مدنی اسلامی بسیار قویتر از جامعه مدنی غربی است. ادعای داشتن جامعه مدنی غرب در مقابل جامعه مدنی که آنها دارند و شبکهای که روحانیت دارد، حرف مفت است.
«کنت الکساندر دومارانش» از سال 1350 تا 1362 رئیس سرویس جاسوسی فرانسه بوده است و زمانی که امام در نوفل لوشاتو تبعید بوده، خودش شنود صحبتهای امام را گوش میکرده است.
زمانی که ریگان تازه برنده انتخابات شده بود، او برای مشاوره نزد ریگان فراخوانده میشود. ریگان هنوز به کاخ سفید نرفته بود و میخواست از شخصیت مطلعی درباره ایران مشاوره بگیرد. دمارانش از پادگان تورل که20 کیلومتری پاریس است به ویلای خصوصی ریگان میرود و سردبیر خارجی نیوزویک هم در آن ملاقات حضور داشت. ریگان چند سوال درباره افغانستان میکند و بعد از یک دقیقه سکوت از دمارانش میپرسد: افرادی مثل [امام] خمینی چطور فکر میکنند؟ با اینها چه باید کرد؟ شاید برای اولین بار لفظ اصولگرا را دومارانش در این ملاقات استفاده میکند و در کتاب «جنگ جهانی چهارم» نیز پاسخ خود را به ریگان چنین شرح میدهد. «آنها آنطور که ما می بینیم نمیبینند؛ سیستم داخلیشان و فکرشان مانند ما نیست. دشمنان جدید ما که مسلمانان اصولگرا هستند به عنوان سربازان خدا خدمت میکنند بنابراین انسان برای آنها معنایی کاملاً متفاوت نسبت به معنایی که برای ما دارد داراست.» دومارانش آنجا بحث نفوذ را مطرح میکند و میگوید: ما به جاسوسی معتقد هستیم !یعنی فکر کردن. ما نبوغ فعال میخواهیم. اولین کاری که باید در ایران بکنیم ترجمه است ،باید نهضت ترجمه را در ایران گسترش دهیم. ما باید تا میتوانیم منابع لیبرالیسم، منابع فرهنگ غربی را در ایران گسترش دهیم.
این است که زبدهترین رهبر اطلاعاتی غرب میگوید مسلمانان اصولگرا خرس هستند و ما پشه. میگوید پشه چه کاری میتواند بکند؟ پشه یک کار میتواند بکند و آن این است که برود نفوذ کند و اینقدر نزدیک گوش و دماغ خرس وزوز کند تا سیستم عصبی او را مختل کند، اینقدر برایش مساله و حاشیه درست کند و اینقدر او را در جبهههای مختلف به صورت موازی و متمرکز و چندکانونی قرار دهد که نداند کجا متمرکز شود. بحران اجتماعی را جمع کند؟ سبک زندگی را جمع کند؟ نفوذ رسانهای را جمع کند؟ انتخابات را جمع کند؟ خبرگانی که مهم نبود، اما الان مساله اصلی کشور میشود، آن را جمع کند؟
مطبوعاتی که کار نفوذ را انجام میدهند کار پشه مالاریا را انجام میدهند. دومارانش میگوید، شما دیدید تا به حال گزارش شود یک پشه خرسی را کشته است؟ نه! پشه نمیتواند خرس را بکشد، ولی میتواند آن را به جنون بکشاند و سیستم عصبیاش را مختل کند تا سیستم تصمیمگیریاش منفعل شود.
نفوذ رسانهای یکی از راهکارهای دشمن در جنگ نرم است که با توجه به حساسیت و گستردگی موضوع، در گفتگویی تفصیلی با پیام فضلینژاد، سردبیر مجله عصر اندیشه و پژوهشگر سیاسی به واکاوی و بررسی آن پرداختیم.
فارس: از چند زاویه میتوان به بحث «نفوذ» نگاه کرد؛ یکی بحث نفوذ افراد است که در آن، شخصی وارد یک نهادی میشود و هدف خاصی را دنبال میکند مثل بحث انفجار دفتر نخستوزیری که نفوذ اشخاص بود. یکی هم بحث نفوذ جریانی است هرچند این هم بالاخره از طریق اشخاص وارد میشود که برای نمونه میتوان به موضوع سیدمهدی هاشمی در دفتر آیتالله منتظری اشاره کرد.
بحث اصلی ما در این گفتوگو بیشتر حول محور نفوذ در رسانههاست که در دورههای مختلف شکل گرفت و مقام معظم رهبری هم چندین بار این خطر را گوشزد کردند.
با توجه به اینکه شما هم یک چهره مطبوعاتی و هم یک پژوهشگر محسوب میشوید، بفرمایید تحلیلتان از نفوذ در جریان رسانهای و مطبوعاتی کشور چیست و این نفوذ از کی آغاز شد؟
فضلینژاد: قبل از اینکه به این سوال جواب بدهم چند ملاحظه را بهصورت کلی راجعبه بحث نفوذ طرح میکنم که این مسئله نزدیک به یکسال دغدغه خود من است.
در سالهای گذشته ما جریانشناسی نفوذ را انجام دادهایم و دائماً در سطح درجه یک حاکمیت نسبت به این موضوع هشدار داده شده است و حتی صاحب یک ادبیات سیاسی قدرتمند در عرصه نفوذ هستیم. کتابهای بسیاری در سالهای اخیر در حوزه تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی جنگ نرم و جنگ هوشمند نوشته شده، اما چرا موفق نبودیم؟ چرا همیشه دشمن ما را به دنبال خودش کشانده است و رهبری مجبور شده هر بار این را به ما گوشزد کند؟ چرا هر بار که در یک موقعیت سیاسی خاص قرار میگیریم، نفوذ برای ما یک کِیس بحرانی میشود و مجبور میشویم افراد را دستگیر کنیم؟ رسانه توقیف کنیم و از آخرین روشهای برخورد را استفاده ببریم؟
فارس: شاید چون هیچ وقت تئوریساز نبودهایم
فضلینژاد: نه، به نظر من وجه تئوریسازی انتقادی ما (نه تئوریسازی ایجابی) قویتر از وجه عملگرایانه برای مقابله کاربردی با نفوذ بوده است. به نظرم باید یک آسیب شناسی اجمالی داشته باشیم و سعی میکنم چند نمونه واضح برای تبیین بحث ذکر کنم.
*چرا «کیان تاجبخش» سه بار دستیگر و آزاد شد
فضلینژاد:ما در بحث نفوذ آدمهای معروفی مثل آقای «کیان تاجبخش» داریم. کیان تاجبخش کسی است که نماینده رسمی بنیاد جورج سوروس در ایران است و وزارت کشور دوران آقای خاتمی در اسنادش او را به عنوان نماینده جامعه باز (open society) معرفی کرده است. آقای کیان تاجبخش یکبار در حوادث سال 78 کوی دانشگاه وقایع قتلهای زنجیرهای دستگیر و سپس آزاد میشود. سال 85 در ماجرای «رامین جهانبگلو» و «هاله اسفندیاری» دوباره دستگیر میشود، این بار اعترافات تلویزیونی از او پخش میکنند و سپس آزاد میشود، 88 دوباره دستگیر میشود، باز هم اعترافات تلویزیونی از او پخش میشود، اما برای بار سوم نیز آزاد میشود و در حال حاضر هم در ایران نیست!
*مدیریت درستی در معاملات سیاسی نداریم
مادامی که سیستم ما براساس معاملات و معادلات سیاسی در حوزه مسائل امنیتی رفتار کند، وضع اینگونه است. این معاملات و معادلات سیاسی الزاماً مذموم نیست، اما مدیریت آنها گاهی درست نیست. الان دیگر 30 سال پیش نیست که خیلی چیزها را نشود به مردم گفت. اخیراً کِیس امنیتی «جیسون رضاییان» مطرح بود، مبادلهاش میکنند، یک روایت میگوید یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار هم با آزادی او آزاد شده است، یک روایت میگوید که بدون هیچ مابه ازایی آزاد شده است. مدیریت مبادلات بسیار مهم است.
یک کِیس امنیتی 3 بار بازداشت و بعد آزاد میشود (کیان تاجبخش)، با این کار نه تنها به نفوذ دامن زده میشود، بلکه قانون نیز متروک میشود، قانون به معنایی که در جامعهشناسی حقوق آمده است. وقتی پدیده، فعل و فرآیندی را جرم میانگاریم (مثل نصب تجهیزات ماهوارهای روی خانههای مردم) وقتی این قانون اجرا نمیشود و مدام متروک میشود و این فعل مجرمانه، عمومی و تکرار میشود به جایی میرسد که دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید. آیا در حال حاضر نیروی انتظامی میتواند از خانه 60 میلیون نفر بالا برود و دیش آنها را جمعآوری کند؟ یک سری مانورهای ناکام میکند، اما خودش پشیمان میشود و مینشیند بازنگری میکند که چرا این کار را انجام دادهاند. بدترین شرایط حقوقی وقتی است که قانون متروک شوید و ما باید با این پدیده مبارزه جدی کنیم.
اساساً وقتی ما درباره نفوذ صحبت میکنیم باید این ملاحظات را در نظر داشته باشیم. مگر ما نمیدانیم جریان نفوذ در این مملکت چه بوده و از کجا آب خورده و الان دارد چه فعالیتهایی انجام میدهد؟!
مشخصاً درباره سوالی که مطرح فرمودید، من معتقدم نفوذ فقط قابل تقسیم به اشخاص یا جریانها نیست، چون اشخاص و جریانات دایرههای متداخل و در هم تنیدهای هستند و نمیشود آنها را از هم جدا کرد.
فارس: اما به هر حال در تاریخ پس از انقلاب اسلامی میبینیم که جریانهایی مثل حزب توده و منافقین سازماندهی شده عمل میکنند و جریانی مثل «سید مهدی هاشمی» به نوعی بهصورت فردی وارد عرصه عمل میشوند.
فضلینژاد: آن مدل نفوذ امروزه منسوخ شده است و به نظرم باید از سال 1368 به بعد، نگاه جدیتری به ماجرا داشته باشیم. به دلایلی که عرض کردم، به نوعی نفوذ در شرایط جنگ اجازه بسط پیدا نکرد، اما بذرهایی در خودش داشت که این بذرها بعداً به عمل آمدند.
*بقایای جریانات مارکسیستی و سازمان مجاهدین با آغاز دولت هاشمی فعال شدند
در دستگیریهای اول انقلاب چندین گروه و جریان بازداشت شدند که یکی حزب توده بود. در حزب توده، آدمهایی مانند «هوشنگ اسدی» را داشتیم، این آدم با استناد به اسناد تاریخی و وزارت اطلاعات با 3، 4 سرویس خارجی همکاری میکرد، یا فردی مثل «شهرنوش پارسیپور» از جمله زنهایی بودند که با گروهکهای تروریستی کار میکرد.
با اتمام جنگ و آغاز دولت آقای هاشمی، اینها از زندان آزاد شدند.
فارس: بقایای همان افراد و جریانات مارکسیستی و سازمان مجاهدین انقلاب که نابود شده بودند؟
فضلینژاد: بله. هم بقایای گروهکهای چریکی یا شبهچریکی مارکسیستی ابتدای انقلاب و هم افرادی که در گروههای سلطنتطلب بودند که بعضاً فعالیتهای نظامی مخفی و یا فعالیتهای مطبوعاتی هم داشتند.
یک بخش از آنها هم بقایای کارتلهای مطبوعاتی بودند که توسط سیا و موساد تقویت شده بودند؛ مشخصاً مانند روزنامه «آیندگان» که یک روزنامه صهیونیستی بود که بر اساس اسناد باقی مانده از ساواک، حتی ماشینهای چاپش را هم از اسرائیل وارد میکرد و آدمی مثل«داریوش همایون» هم در راس آن قرار داشت. انتشاراتی مانند فرانکلین یا چهرههایی مثل «عبدالرحیم جعفری» که صاحب انتشارات امیرکبیر بود و اخیراً فوت کرد، بعد از سال 68 دوباره فضای فعالیت پیدا میکنند.
*نخستین نفوذ رسانهای با رویکرد ادبی بود
اولین نفوذ رسانهای توسط همین جریاناتی که در زندان بودند انجام میشود، مجلاتی مانند «دنیای سخن» و «آدینه» منتشر میشود که سردبیر مجله «دنیای سخن»، «فرج سرکوهی» است که در سال 74 به جرم جاسوسی دستگیر میشود، ولی بعد از ایران فرار میکند و در حال حاضر هم در بیبیسی مشغول فعالیت است. «مسعود بهنود» هم در نشریاتی مثل آدینه و دنیای سخن و... دوباره شروع به فعالیت میکند که این افراد بخشی از اعضای کانون نویسندگان قبل از انقلاب هستند. اولین رویکردی که اینها در نفوذ رسانهای داشتند، رویکرد ادبی بود. یعنی با ادبیات، رمانها و داستانهای سیاسی آمدند و شروع کردند و جالب است که بلافاصله بعد از آزادی از زندان، مجله درآوردند.
مثلاً آقای «هوشنگ اسدی» سال 70 مجله «گزارش فیلم» را در میآورد. «هوشنگ اسدی» سردبیر شیفت شب کیهان در زمان «رحمان هاتفی» کمونیست است که اول انقلاب اعدام شد. بعداً «هوشنگ اسدی» و همسرش «نوشابه امیری» سایت «روزآنلاین» را تاسیس و مدیریت میکنند.
آقای «فیروز گوران» عضو شورای سردبیری روزنامه «آیندگان» بود. شما بیانیۀ دادستانی راجع به روزنامه آیندگان را در اول انقلاب بخوانید، ایکاش دوباره منتشر شود که همه بدانند اینها چه کسانی بودند و امام(ره) درباره اینها چه گفته است. حالا سوال این است که اگر این بیانیه درست بود، چرا دوباره سردبیر آن روزنامه میآید در ابتدای دهه 70 مجله «جامعه سالم» را منتشر میکند و دوباره سال 74 یک مقاله علیه امام(ره) از م.قاعد چاپ میکند.
* جریان رسانهای بعد از جنگ دست انقلابیون نبود
جریان رسانه بعد از جنگ به هیچ وجه در اختیار دست جریان انقلاب نبود که بگوییم نفوذ انجام شده است! ما باید نفوذ میکردیم در کارتلهای مطبوعاتیای که مجدداً خود را احیا کردند. آنها که هم قبل از انقلاب بودند و هم بعد از انقلاب حضور خود را تداوم بخشیدند.
فارس: یعنی دوران جنگ تنها در فعالیت و سیطره رسانهای آنها فاصله انداخت؟
فضلینژاد: دقیقاً. مثلاً در زمان جنگ آقای «جواد مجابی» که از اعضا کانون نویسندگان ایران است، رمان ضدجنگ «شب ملخ» را مینویسد که بعد از جنگ منتشر میشود. چند وقت پیش سرمقاله «کتاب جمعه» را که اول انقلاب شاملو درمیآورد، میخواندم. با خودم گفتم امام(ره) و شهید بهشتی چطور اینها را تحمل میکردند؟ شاملو چنان از ارتجاع آخوندی حرف میزند که هماکنون در رسانههای صهیونیستی زده میشود. البته اکنون در داخل کشور رادیکالترین انتقادات هم تحمل میشود. شاید به دوره اول انقلاب عقبگرد کردهایم؛ آن زمانی که مطبوعات آزاد بود و مارکسیستها و چپها یکدفعه راست شدند و یادشان رفته بود که سبیلهای کلفت میگذاشتند؛ یکدفعه همه یکشبه سبیلهایشان را تراشیدند و لیبرال شدند!
فارس: یعنی شما معتقدید فضای موجود نوعی هرج و مرج است نه آزادی؟
فضلینژاد: بله؛ هرج و مرج است. یک نوع آزادی مطلق آنارشیستی حاکم است. البته در برهه اول انقلاب طبیعی بود، چون نظام تثبیت نشده بود؛ دولت موقت هم سر کار بود که رویدادهای لیبرالی داشت.
اما امروز شما به شماره 44 مجله مهرنامه نگاه کنید. سردبیر این مجله مینویسد سلفیگری شیعی و روشنفکری تکفیری یک نسخه اصل دارد و برای تشریح آن مینویسد که این نسخه اصل وقتی ارائه شد که دهه 1350 در مسجد امام حسن مجتبی مشهد سلسله جلسات تدریس و تفسیر قرآن برپا شد و اخیراً در سال 1392 نیز شرح آن جلسات به نام «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن: سلسله جلسات استاد سید علی حسینی خامنهای احیاگر تفکر نوین اسلامی» منتشر شده است. از جلسه نهم تا سیزدهم این جلسات به مبحث توحید اختصاص یافته است که گامی مهم در تغییر و تحول مفهوم توحید از یک معنای صرفاً فلسفی به مفهومی سیاسی بود.
بعد از این توضیحات، سردبیر مهرنامه نتیجه میگیرد که اگر ما در شیعه بخواهیم برای چیزی مثل داعش مترادفی قائل شویم، آن نابگرایی و ذات گرایی است که در اندیشه آیتالله خامنهای و اسلام ناب وجود دارد.
این تِم خیلی خطرناکتر از چیزی است که احمد شاملو در کتاب جمعه یا نشریات دیگر در سرمقالهها و یادداشتهایش پی میگیرد و تعجب میکنم که چرا نخبگان و اندیشمندان ما به این شبهات توجه نشان نمیدهند. به هرحال ما در مملکتی زندگی میکنیم که ارگان مطبوعاتی جریان کارگزاران و هاشمی صراحتاً میگویند اسلام ناب به تکفیرگری ختم میشود.
فارس: در عرصه تولید اندیشه خیلی ضعیف هستیم و تئوریسازی نمیکنیم. نمیتوان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین متعدد، همراه این جریان نفوذند و ما راهکار خاصی برای خنثیسازی این برنامهریزی پیچیده نداریم.
فضلینژاد: ما در سطحی حداقلی تئوریسازی ایجابی کردهایم، اما با فقدان تئوریهای کلان یا ابرتئوریهای ایجابی نیز مواجه هستیم. وانگهی، ما آسیبشناسی نیز نکردهایم، از سال 1368 این جریانها و گروهها بنیان نفوذ رسانهای را گذاشتند و دوباره کارتلهای مطبوعاتی قبل از انقلاب را احیا کردند.
وقتی آیندگانیها و رستاخیزیها آرام آرام فضای مطبوعاتی پس از انقلاب ما را شکل دادند، یعنی اساساً شما این حوزه را از دست دادید. اینکه اکنون درصدی برد رسانهای داریم، یک بحث دیگر است، 4 خبرگزاری و نشریه انقلابی که تاسیس شده، برای چند سال گذشته است، اگرچه حرکتهای قابل تقدیری است، اما کافی نیست. ما در برابر 10 نشریه فرهنگ و علوم انسانی آنها که روی کیوسک میآید، به صورتی رقابتی حتی 3 نشریه هم نداریم.
فارس: این فضای سیاهی که در عرصه مطبوعات و نشر کشور ترسیم میکنید، از کجا پدید آمد؟ میتوان چنین تحلیلی را ارائه داد که آمریکا از طرح فروپاشی شوروی برای نفوذ در جمهوری اسلامی بالاخص در فضای فرهنگی بهره برد؟ سابقهای که در اواسط دهه 1370 هم ملاحظه میشود.
فضلینژاد: اشاره به دوران جنگ سرد و مدل کلاسیک جنگ نرم که در شوروی و اروپای شرقی پیشرفت کاملاً صحیح است و بستر این فضا و بازتولید آن در ایران به سیاستهای آقای خاتمی و آقای هاشمی در عرصه مطبوعات و فرهنگ برمیگردد. اینها بستر نفوذ را با سیاستهای خودشان ساختند.
*بستر نفوذ را هاشمی و خاتمی با سیاستهایشان مهیا کردند
شما از سال 68 با دولتی طرف هستید که آقای نوربخش رئیس کل بانک مرکزی در آن زمان از سرمایهداران ایرانی خارج از کشور برای حضور در ایران و بازگشت سرمایههایشان دعوت میکند و میگوید اگر برگردند ما فرزندان ارشد ذکور آنها را از سربازی معاف میکنیم!
در سال 1368 سرمایه دار ایرانی خارج از کشور چه کسی است؟ همه همان کسانی هستند که در زمان انقلاب از کشور فرار کردند، کشور ما با دولت میرحسین موسوی که یک دولت کوپنیستی بوده که سرمایهدار تولید نکرده بود تا بخواهد از ایران فرار کند!
سرمایهدارانی که دولت هاشمی زمینه بازگشت و تجدید نفوذشان را فراهم کرد، همه یا روتارین و بازوهای اقتصادی مثل کفش ملی و کفش بلا و صاحبان کارخانجات صنایع مادر بودند، یا خاندانهای وابسته به دربار بودند. حالا میبینید مثلاً نوه شمس پهلوی میخواهد بیاید اموال مادربزرگش را از جمهوری اسلامی بگیرد و آن تکاپوها ادامه دارد. شما با چنین دولتی در زمان آقای هاشمی مواجه هستید که اساساً دعوت به نفوذ میکند و رهبری هم مدام درباره آن از پایان دهه 1360 هشدار میدهند. شما به اسناد اموال مصادره شدهای که قوه قضاییه به اینها بازگرداند نگاه کنید.
فارس: یعنی عملاً بستر نفوذ از سیاستهای اقتصادی دولت کارگزاران شکل گرفت؟
فضلینژاد: بله. معتقدم نفوذ مانند توسعه، پدیدهای متوازن است که جهتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگیاش با هم پیش میروند. وقتی شما گفتید آقای سرمایهدار برگرد، فرهنگ بورژوازی، اقتصاد آزاد سیاست لیبرال نیز از پس آن ظهور میکند. در کنارش کسانی مانند پسر سناتور «عباس مسعودی» صاحب سابق روزنامه اطلاعات، برمیگردد. جالب اینجاست که همین آقا میخواست روزنامه اطلاعات را از آقای دعایی پس بگیرد.
یکی از چهرههایی که به لطف آقای دعایی مقالاتش در ستایش همین سیاستهای هاشمی در روزنامه اطلاعات چاپ میشود، علی اکبر سعیدی سیرجانی است. وی کسی است که سرپل روتارینها در ایران است و در مراسم هزاره فردوسی در لندن میگوید: اگر میخواهید این بسیجیها را از کف خیابان جمع کنید، بروید شاهنامه و ملیگرایی و باستانگرایی را ترویج کنید. آقای دعایی مقالههای چنین آدمی را در روزنامه اطلاعات چاپ میکند که من در کتاب «ارتش سری روشنفکران» درباره آن به تفصیل نوشتهام. کما اینکه چند سال پیش آثار «جهانگیر بهروز» را چاپ کرد که از جاسوسان برجسته است و در دهه 1330 برای سفارتخانهها بولتن تولید میکرده است. سعید سیرجانی از اولین روتارینهایی است که سیاستهای لیبرالی هاشمی را که به لغو فرهنگ سرمایهداری دامن زد، ستود.
بنابراین دولتی سرکار بود که غربگراست و از پسماندههای سابق رژیم دعوت میکند که بیایید در اقتصاد سرمایهگذاری کنید. اقتصاد از فرهنگ جدا نیست و خیلی از کسانی که برگشتند، موسسات انتشاراتی، فرهنگی و هنری راه انداختند یا در پوشش موسسات خیریه نفوذ خود را احیاء کردند.
*نفوذ فرهنگی و اقتصادی از هم تفکیک نمیشوند
شاخصهای تئوری توسعه که آقای هاشمی دنبال میکرد این بود که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول وام میدادند و این وامها پیوست فرهنگی داشت. شما بروید ببینید در آن پیوست فرهنگی چه شرطهایی برای آقای هاشمی گذاشتهاند. گفتند به شما وام میدهیم تا به شاخصهایی که ما مشخص میکنیم برسید. چشم انداز توسعهای که بانک جهانی برای دولت آقای هاشمی میگذارد و به او وام میدهد چیست؟ افزایش تیراژ مطبوعات است، افزایش تیراژ کتاب است، آزادی رسانههاست. همه اینها هم ذیل سکولاریسم غربی تعریف میشود نه ذیل تفکر انقلاب اسلامی. بنابراین میگویم خطاست اگر نفوذ فرهنگی و اقتصادی از هم تفکیک شوند.
*اگر هوشیاری رهبری نبود کیهان پایگاه نفوذ دشمن میشد
فارس: بنابراین آن چیزی که شما به عنوان نفوذ عنوان میکنید اصل جریان است نه فرعی که وارد اصل شده باشد.
فضلینژاد: بله. اصلی است که وجود دارد، دولت آقای هاشمی زمینه را تسهیل کرد تا کارتلهای رسانهای عصر پهلوی دوباره در همان مختصات سابق ظهور و بروز پیدا کنند و اگر هوشیاری مقام معظم رهبری نبود، حتی روزنامه کیهان هم پایگاه نفوذ میشد.
خانم «شهلا شرکت» در زمان مدیریت مجله «زن روز» (وابسته به گروه نشریات کیهان) بسیاری از کسانی را که قبل از انقلاب در این مجله کار میکردند دعوت به کار میکند و اتفاقاً آنها هم سر موضع قبلی خود بودند. این نبود که اینها بعد از انقلاب متحول شده باشند و اتفاقاً بیش از گذشته سر موضع بودند. لیستی بلند از روزنامهنگاران عصر پهلوی میتوان ارائه داد که همین الان صحنهگردان مطبوعات داخلی ما هستند.
*کرباسچی دختر شایسته عصر پهلوی را رئیس خانههای فرهنگ تهران میکند
یا مثلاً در دوره شهرداری آقای کرباسچی خانم «شراره صالحی لرستانی» دختر شایسته عصر پهلوی رئیس خانههای فرهنگ تهران میشود و آقای «بهروز غریب پور» که از بازماندگان کانون پرورش فکری عصر پهلوی است، مسئول احیای فرهنگسرا و مشاور فرهنگی شهردار تهران.
حتی بعضی از دوستانی که میخواستند کار انقلابیتر بکنند، چون احساس میکردند تجربیات نسل قبل باید به نسل بعد گره بخورد، سراغ افرادی مانند «مسعود بهنود» میرفتند و از او برای راهاندازی روزنامه دعوت میکردند. برخی از اینها اتفاقاً خیلی هم انقلابی بودند، اما طرز تفکرشان اینگونه بود.
پس از انقلاب، روزنامهنگار انقلابی تربیت نشد و در کادرسازی عقب ماندیم. در عوض، کادرسازی از نسل جوان را همان کارتلهای مطبوعاتی عصر پهلوی که مجدداً احیا شدند، انجام دادند. روزنامه نگاری و رسانه با نوشتن کتاب و رمان و تدریس و تحقیق فرق میکند. شما شاید رماننویس انقلابی داشته باشید، شاید تحلیلگر سیاسی و فرهنگی و فیلسوف انقلابی داشته باشید اما کار رسانه پیچیدگیهای فراوانی دارد و به همین علت از آن در غرب به عنوان رکن چهارم دموکراسی و یکی از منابع قدرت یاد میکنند.
*کیهان فرهنگی اصلیترین جریان نفوذ در دهه 70 بود
در دهه 1360 مجله کیهان فرهنگی درآمد که یکی از اصلیترین پایگاههای جریان نفوذ شناخته میشود. «عبدالکریم سروش» و مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» از سال 1367 تا 1369 در همین ماهنامه کیهان فرهنگی چاپ میشد.
آقای شمسالواعظین که در کیهان فرهنگی حضور داشت چه کسی بود؟ گرایشات قبل از انقلاب او به سازمان مجاهدین خلق چه بوده است؟ نوع ارتباطش با گروههای مبارز خارج از کشور چه بوده است؟ برخی از این افراد گرایش اولشان یا سازمان مجاهدین خلق بود یا نهضت آزادی است که یکی از یکی بدتر است. ما با این شرایط رسانهای مواجه بودیم که مجله کیهان فرهنگی ما که زیر نظر نماینده ولی فقیه اداره میشد، تبدیل به پایگاه تجدید نظرطلبی دینی شد!
اولین جریان تجدیدنظرطلب داخل حاکمیت؟
فضلینژاد: پس از نهضت آزادی، اولین جریان التقاطی تجدیدنظرطلب داخل حاکمیت است و به عنوان فروپاشی از درون میتوان از آن نام برد و به روشنفکران دینی معروف شدند. این جریان پس از کیهان فرهنگی، مجله «کیان» را راه میاندازد، «زنان» را در پاییز 70 راه میاندازد که خواهرخوانده و برادرخوانده میشوند.
حتی وقتی وزیر ارشاد هم عوض میشود و آقای لاریجانی و آقای میرسلیم میآیند، وضع بدتر میشود. اینها به بخش اصیل حاکمیت تعلق دارند اما اصلاً اینطور نیست که فکر کنیم وقتی وزیر عوض میشود، همه چیز عوض خواهد شد. امروز ما میدانیم اینطور نیست.
*کارگزاران موتور محرکه نفوذ رسانهای است
فارس: با این توضیحات شما مشخصاً جریان کارگزاران را موتور محرکه نفوذ رسانهای می دانید.
فضلینژاد: همینطور است؛ برخی مدعی هستند آقای هاشمی باهوش است. اینکه کسی به قدرت برسد و سپس به همه کسانی که انقلاب کنارشان گذاشته، دوباره بگوید برگردید و کار من را راه بیندازید، خیلی باهوش است؟
فارس: خب در این صورت در حال حاضر نیز این خطر وجود دارد، فضای باز اقتصادی که آقای هاشمی در سال 1368 ایجاد کرده بود پس از برجام دوباره احیاء خواهد شد.
فضلینژاد: به نظرم صورت مساله اصلا این نیست که اینها پس از برجام در حال تهیه بستر نفوذ هستند، صورت مساله این نیست که صنعت هستهای ما را از بین بُردند. صورت مساله این است که میخواهند تمدن اسلامی را به قتل برسانند.
نکته مهم این است: تا سال 2025 تمام تئوریهای مربوط به وزن ژئوپولتیک کشورها عوض میشود. علوم سیاسی دچار گذار خواهد شد و شکل و ساختار جهان کاملاً تغییر میکند. این تغییر چند فاکتور دارد: یکی اینکه منابع انرژی ـ همانطور که جامعه ما امروز نسبت به آن آگاهتر شده ـ به شدت محدود میشود. امروز منابع دریایی جهان وضع بسیار نگرانکنندهای دارد، در حال حاضر ماهی برای صید کردن خیلی کم شده و شاید تا چند سال آینده دیگر نباشد.
منابع موجود نیز منابع تجدیدپذیر نیست و اگر هم باشد، هم عمرشان رو به پایان است و هم تجدیدپذیری آن مانند نفت طولانی است. درحال حاضر قیمت تولید نفت با قیمت فروشش برابر و حتی کمتر است، شما وقتی نفت را بشکهای 25 دلار میفروشید ارزش استخراج ندارد و باید قید آن را بزنید. چرا قیمت نفت پایین میآید؟ چون آمریکا از قبل یک برنامه دراز مدت داشته است و منابع تجدیدپذیر و قابل ذخیرهسازی خود مثل نفت شیل را قوی کرده است. منابع خورشیدیاش را قوی کرده است. دنبال پروژهای به نام «هارپ» رفته است که میدانهای مغناطیسی قوی و انرژی غیرقابل اندازهگیری ایجاد میکند یا دنبال شکافت هستهای میرود.
*اگر انرژی هستهای تعطیل شود، 10 سال دیگر در محاسبات قدرت منطقه به فلاکت می افتیم
در سال 2025 بخش مهمی از وزن ژئوپولتیک کشورها با انرژی سنجیده میشود؛ اینکه چقدر بتوانید انرژی پاک تجدیدپذیر و قابل ذخیرهسازی تولید کنید. بنابراین، همه چیز به سمت تولید الکتریسیته از راه انرژی صلحآمیز هستهای پیش میرود.
در مطالعات آینده پژوهی امروز با مفهوم «تمدن انرژی» و «الهیات انرژی» در علوم انسانی مواجه شدهایم که از عناصر اصلی سازنده قدرت است. نوع مصرف انرژی روی سبک زندگی و تمدنسازی تاثیر میگذارد، یعنی استفاده شما از نوع انرژی سبک زندگی شما را نیز مشخص میکند.
اگر شما نتوانید در 10سال آینده وزن ژئوپولتیک کشور را براساس الهیات جدید انرژی تعریف کنید در معادلات قدرت هیچ به حساب میآیید.
وقتی از رهگذر برجام انرژی هستهای را تعطیل یا تعدیل میشود، ده سال دیگر در محاسبات ژئوپلتیکی منطقه به فلاکت میافتید، انرژی هستهای مقدمه آن تمدن انرژی است که در حال حاضر در محافل علوم انسانی و آکادمیک دنیا راجعبه آن بحثهای دقیق آیندهپژوهی میشود و بهترین پژوهشگران دارند روی آن کار میکنند، اما ایران کسی به آن فکر هم نمیکند و رسانههای لیبرال اجازه و طرح آن را نمیدهند. از بحث هوش مصنوعی کاملاً کنار گذاشته شدهایم و نمیدانیم چه ضرری میدهیم.
* با یک نفوذ همه جانبه و نگران کننده مواجهیم
یک نفوذ همهجانبه و نگرانکننده این است: شبهه وارد میکنند که اساساً چرا میخواهید صنعت هستهای داشته باشید؟ چرا دنبال انرژی آبی و انرژی خورشیدی نمیروید؟ انرژی آبی و انرژی خورشیدی را نمیشود ذخیره کرد، اما انرژی هستهای قابل ذخیره سازی وضع قدرت ژئوپلتیکی است. من 3 ساعت با سخنگوی سازمان انرژی اتمی مناظره داشتم و این بحثها را با ایشان طرح کردم و ایشان جوابی نداشتند. متن مناظره موجود است بنابراین، برجام ما را از معادله قدرت آینده جهان حذف میکند و وقتی وزن ژئوپلتیک ما کاهش یابد، عقبگرد میکنیم و به جای پیشرفت، پس میرویم.
نقشه راه و آسیبشناسی که شما با توجه به از دست دادن انرژی هستهای ترسیم کردید ما را به نوعی نگاه نیستانگاری منفعلانه و یک فضای به شدت سیاه میرساند.
فضلینژاد: نه. من معتقدم نیستم که ما همه چیز را از دست دادیم. این ناامیدی که اشاره کردید، منفعلانه نیست. طبعاً چون بحث ما آسیبشناسی است، روی نقاط ضعف متمرکز میشویم، اما میتوان ساعتها درباره رویشها حرف زد. به هرحال ما ضعف داریم که رهبری هشدار و تذکر میدهند، وگرنه که نیازی به رهنمودهای مکرر ایشان درباره نفوذ نبود.
فارس: علیرغم همه این آسیبها راهکارتان برای خنثیسازی چنین برنامهریزی پیچیدهای چیست؟
فضلینژاد: ما علیرغم اینکه بخشی از فضای سیاسی، فرهنگی و رسانهای را از دست دادیم، فرهنگ و دینی داریم که خودش قدرت نرم محسوب میشود، روحیهای است که وقتی عدهای شهدای غواص را میآورند همه میآیند، جریان نفوذ اینجا به بن بست میخورد و البته این ربطی به عملکرد حاکمیتی ما ندارد. این ناشی از باورها و اعتقاداتی است که در سرزمین ما وجود داشته است.
مقام معظم رهبری در حادثه اخیر دستگیری آمریکاییها در خلیج فارس فرمودند که این کار خدا بود که اینها را کشاند. امام هم در حادثه طبس فرمودند شنها مامور خدا بودند. آن باور است که کشور را نگه داشته است و قدرتمندش می کند. اما وجود این امدادهای عینی و مخزن معرفتی شیعی، دلیل نیست که در خصوص جریان پیچیده نفوذ هشدار ندهیم و نسبت به نقاط ضعف خود، حساس نباشیم.
*فضای موجود پس از برجام ساخته تبلیغاتی دولت است/ آمریکا برجام را نقض خواهد کرد
به نظر من الزاماً در وضع موجود انرژی هستهای را از دست ندادیم، سال 82 توافق سعدآباد را تقریباً با همین شاخصههای حال حاضر داشتیم؛ شبیه همین توافق بود و از نظر حقوقی و الزامآور بودن نیز در همین سطح بود. آنجا هم ما معامله سنگینی کردیم، اما دو سال بعد مقام معظم رهبری گفتند در همان دولتی که این کار انجام شده باید پلمب شکسته شود. فرجام برجام هم معلوم نیست و شاید نقض شود.
به نظر من آمریکا در مسیری حرکت میکند که برجام نقض خواهد شد، یکی دو بار نقض میشود و کَکِ کسی نمیگزد، ولی بعد از یک دورهای اتفاقاتی خواهد افتاد که تبعاتش فرق میکند.
فارس: پیتر هارل، از پژوهشگران اندیشکدهی «مرکز امنیت آمریکایی جدید»، به مقامات کاخ سفید میگوید که آمریکا باید یک استراتژی تهاجمی ترویج اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران را دنبال کند تا تعامل بیشتر مؤسسات غیردولتی آمریکایی و بینالمللی و نهادهای جامعه مدنی در ایران تسهیل شود. این استراتژی تهاجمی تا کجا صورت گرفته است؟
فضلی نژاد: همزمان با آغاز به کار دولت احمدینژاد، «کاندولیزا رایس» امور خارجه آمریکا میشود. پایاننامه دکترای خانم رایس درباره «جنگ سرد و فروپاشی مارکسیسم» بود. او بیشتر شبیه یک دانشمند سیاسی است تا یک مقام دولتی. بوش او را ابتدا مشاور امنیت ملی و سپس وزیر خارجه میکند. از زمانی که خانم رایس وزیر خارجه میشود، بودجههایی را برای حمایت از رسانههای آزاد در ایران تصویب میکند. من لیستش را دارم. فقط در یک مورد در سال 1384، 200 میلیون دلار وزارت خارجه آمریکا به این امر اختصاص پیدا میکند.
خانم رایس طی شهادت خود در کنگره آمریکا اشاره کرد: ما با دوستان خود در سطوح مختلفی جهت ایجاد ارتباط با مردم ایران و حمایت از خواستههای آنها برای آزادی همکاری خواهیم کرد. این اقدامات از قرار زیر خواهد بود: «قدرت بخشیدن به جامعه مدنی ایران» و دولت امسال حداقل 10 میلیون دلار صرف حمایت از آرمان آزادی در ایران خواهد کرد. این موضوع یعنی چه؟ 10 میلیون دلار به چه کسی میدهند؟ «آزادی» یک شخص است؟ یک جریان است؟ آرمان آزادی چه چیزی است؟
اعضاء سازمانهای غیردولتی،«NGO» کسانی هستند که بعدها بسیاری از آنان بازداشت میشوند. در دولت آقای خاتمی ترویج دموکراسی، بورسهای تحصیلی آکادمیک، گسترش ارتباطات، تقویت رسانهها جزو برنامههای اینهاست. از سال 84 شما میبینید که دولت آمریکا به شبکههای داخلی کشور بسنده نمیکند.
فارس: پس بعد از سال 84 به استراتژی تهاجمی روی میآورند؟
فضلینژاد: بله، اما این تغییر استراتژی ریشههایی دارد. از سال 1382 شورای روابط خارجی آمریکا به این تحلیل از ایران میرسد که جریان اصلاحطلب قدرت و عرضه این را ندارد که سبب فروپاشی از درون ایران شود.
«فرید زکریا» در یک سخنرانی میگوید: «این اصلاحطلبها عقبمانده و بیسواد هستند». سال 84 و زمانی که تئوریسینهای عملگرا در آمریکا به قدرت میرسند که یکی از آنها «زکریا» و دیگری «ولیرضا نصر» است. آنها به این نتیجه میرسند که ما نزدیک به دو دهه روی جریان روشنفکری دینی که ناموس تئوریک اصلاحطلبها بود، سرمایهگذاری کردیم، اما در حال حاضر اینها قدرت این را ندارند که تغییرات مورد نظر را در ایران انجام دهند و ما باید روی جریان سرمایهداری و تکنوکراتها سرمایهگذاری کنیم که در همه این سالها موتور محرکه اصلاحطلبها بوده و ما آمریکاییها اشتباه کردیم که نرفتیم با اینها معامله کنیم.
«کنت پولاک» در کتاب «معمای ایرانی» خصوصیات عملگرایان توضیح میدهد و آقای هاشمی را مصداق آن میداند. پولاک که رئیس میز ایران در سیا و پنتاگون بوده، میگوید: عملگرایان جریان قابل سرمایهگذاریای در ایران هستند و ما میتوانیم سر همه چیز با اینها معامله کنیم، میشود با اینها کار کرد و آمریکاییها نتیجه میگیرند میشود با تکنوکراتها به دنبال الگویی مانند الگوی «عدالت و توسعه» در ترکیه رفت.
در نیمه دهه 1380 تلقی آمریکاییها در حوزه سیاست عمومی نسبت به ایران و نسبت به کنشهای محیط سیاسی این کشور عوض میشود و استراتژیشان در دیپلماسی عمومی تغییر میکند، چون میبینند علیرغم همه این سرمایهگذاریها جریان غربگرا 6 انتخابات را پشت سر هم در ایران باختند. بنابراین، تکنوکراتهای عملگرا و سرمایهداران لیبرال از سال 84 خودشان را در سطح شرکای اول و اصلی آمریکا ارتقاء دادند و ایدئولوژی و سیاست خود را پنهان نیز نمیکردند.
*مرعشی سال 86 گفت اولین هدف کارگزاران مجلس خبرگان است
سال 1386 «سیدحسین مرعشی» یکی از اعضای مرکزیت حزب کارگزاران، در مصاحبهای با مجله «ذکر» که ارگان داخلی جمعیت موتلفه اسلامی است میگوید: کارگزاران میخواهد خودش را بازسازی تشکیلاتی کند هم در سطح رسانه، هم در سطح سیاست و هم در سطح فرهنگ. سوال میشود تئوریتان برای بازسازی خودتان چیست؟ میگوید: اولین هدف ما مجلس خبرگان است، ما به دنبال این هستیم که بلوکهای قدرت را در مجلس خبرگان به دست بگیریم و دو کار میخواهیم در مجلس خبرگان انجام دهیم.
فارس: اتفاقاً امام(ره) اولین بار که بسیار روشن و صریح در خصوص نفوذ هشدار دادند در پیامی به مناسبت تشکیل اولین دوره مجلس خبرگان در سال 62 بود که فرموده بودند: «باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه ببار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و بادست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصاً در امور مهم»
فضلینژاد: بله. بعد از سال 86 هم آقای مرعشی همین تِم را در مورد مجلس خبرگان پیش گرفت. عین صحبتهای ایشان را در صفحه 314 کتاب «ارتش سری روشنفکران» میخوانم که منبعش در مجله ذکر جمعیت موتلفه است: «این پتانسیل در قوانین موجود است که کارگزاران سازندگی به تنهایی و یا در ائتلاف با مجموعه هایی از احزاب میتواند ترکیب مجلس خبرگان را به شکلی تعیین کنند که اعضای آن خبرگان به این دلیل که سیاستهای رهبری در آن مقطع را مناسب با زمان و شرایط کشور نمیدانند، اقدام به «تغییر رهبری» کنند. لذا بر همین اساس رهبر تغییر میکند. این چنین است که احزابی که ترکیب خبرگان را چیدهاند میتوانند اهداف و سیاستهای مدنظر را از طریق رهبری جدید اعمال کنند.»
فارس: این کاملاً اعلام جنگ است!
فضلینژاد: دقیقاً؛ یعنی شما بگویید ما لیبرال دموکرات مسلمان هستیم، تکنوکرات هم هستیم بعد تمهید مقدمه کنید و بگویید تکنوکراتها با هر حاکمیتی میسازند و برایشان فرقی نمیکند چه حاکمیتی باشد. بعد نتیجه بگیرید در کنش سیاسی چه میخواهید بکنید؟ بگویید ما میخواهیم بلوک قدرت را در مجلس خبرگان تغییر دهم و رهبری هم با زمان و مکان نمیخواند و در پی عوض کردن او هستیم.
این است که جریان کارگزاران موقعی که فرآیند بازسازیاش را کلید میزند شروع به نشر مجلاتی تازه مثل «شهروند امروز» میکند؛ با انتشار مرامنامه تازهای که ما لیبرال دموکرات مسلمان هستیم و هدف اصلیمان تغییر رهبری است.
این است که میبینیم اگر در حال حاضر جریان نفوذ رسانهای با انتخابات مجلس خبرگان همپوشانی کامل دارد و پروژهاش 8 سال پیش کلید خورده است؛ حزب کارگزاران سال 1386 دو نشریه داشته اما اکنون 6 نشریه رسمی را در قالب هفتهنامه، دوهفتهنامه، ماهنامه دارد، 4،5 روزنامه از محل منابع آن تغذیه میکند و این نشریات در کنار رسانههای دولتی مواضع کارگزاران را پوشش میدهند.
*تئوری سازی شورای رهبری از طریق گفتگو با شاگرادن منتظری
پروژهای با محوریت آقای هاشمی در مجلس خبرگان کلید خورد و بحث شورای رهبری مطرح شد، اولینبار در هفتهنامه «شهروند امروز» در سال 87 مطرح میشود، 7 سال پیش و یکسال بعد از سخنان آقای مرعشی، هاشمی بحث شورای فقاهت و شورای رهبری را مطرح میکند. هم اکنون هم که بحث شورای رهبری و مجلس خبرگان رهبری مطرح میشود، امثال همین نشریات برای آن تئوریسازی میکنند و با شاگردان آقای منتظری برای توجیه این قضیه گفتوگو میکنند.
فارس: همان جریان بیت مرحوم منتظری که در ابتدای بحث گفتید از بین نرفته و هنوز زنده است؟
فضلی نژاد: همان جریان منتظری که از پایگاههای اصلی نفوذ درون حاکمیت است و بیتش مقر نفوذیهاست. چارچوب کار و هدفگذاری نفوذیها، چارچوب برنامهریزی شدهای است و طرف مقابل از 8 سال پیش دارد این حرفها را میزند، نه اکنون!
ما از بس درگیر روزمرگی و سیاستزدگی هستیم، نرفتیم اینها را بخوانیم و با این جریانات به موقع آشنا نشدیم و گاهی غافلگیر شدیم. پژوهشگران سیاسی ما باید از چند سال پیش تشخیص میدادند به این مقطع میرسیدند که با چنین پدیدهای مواجه هستند.
هر دفعه که رهبری نباید خط را نشان ما دهد! آقایان دانشگاهی ما، آقایان دولتمرد و سیاسیون صالح ما باید قدرت پیشبینی و شطرنجبازی با نفوذیها را داشته باشند.
نقشههای جریان نفوذ قابل تشخیص بود، اما چرا واکنش بهموقع نشان نمیدهیم و چرا منفعلانه عمل میکنیم؟ چون وحدتمان کم است، همدلیمان با هم کم است و کمتر میخوانیم و بیشتر مینویسیم. تئوری نقطه به نقطه را آقای شریعتمداری در فتنه مطرح میکردند که درست هم از آب درآمد و میگفت: جریانهای مختلفی اعم از لیبرال، سرمایهدار و مارکسیستها زیر یک پرچم جمع شدهاند تا انقلاب اسلامی را به زمین بزنند، بعد همه اینها به نماز جمعه آقای هاشمی میروند و با کفش نماز جماعت میخواندند. چقدر علیه آقای شریعتمداری و کیهان به خاطر پیشبینی فتنه 1388 جوسازی شد؟
نفوذیها به خاطر رسیدن به باطلشان با هم ائتلاف حداکثری دارند و ما سر حقمان پراکندهایم. در تاریخ اسلام نیز همینطور است. امیرالمومنین شکایتها و شکوایههایش همین است، میگوید: خدایا یاران من هر کدام به سویی و پشت به دیگری هستند.
گمان میکنم اولین گزاره برای مقابله با نفوذ این است که اتحاد حداکثری میان جریانهای خودی داشته باشیم و با هر منش و روشی که بخواهد به اختلافات دامن بزند و جریان خودی را از هم دورتر کند، باید مقابله کنیم.
فارس: غربیها یک مخازن فکری مانند هگل،مارکس و وبر دارند که از آن استفاده میکنند، ما میتوانیم بگوییم انقلاب اسلامی یا تئوری امام خمینی امکان ایجاد یک ابرتئوری را دارد که ما با آنها مبارزه کنیم؟
فضلینژاد: من توفیق داشتم در دوران 8 سال حضور در کیهان، صحیفه امام(ره) را به طور کامل خواندم. فیشهایی از صحیفه برداشتم و در رسالهای به نام «امام جنگ عقیده» جمعآوری کردم.
یک جایی نظریات امام(ره) را با آراء توماس هابز - اولین کسی که موسس روش متریالیستی است و اساساً فلسفه متریالیسی را تاسیس میکند- مقایسه کردم. کار تاسیس فلسفی هابز کار بسیار سختی است؛ شاید در زمانه خود از کار هگل هم سختتر بوده است. بعد از هابز جان لاک را داریم که قدیس لیبرالیسم کلاسیک است. با کتاب «4 رساله درباره حکومت» میآید و آرایی دارد که اکثر آرای لیبرالیسم کلاسیک از دل فلسفه لاک بیرون آمده است.
امام(ره) در تبیین شرح نظریه خود (وقتی مقایسه جز به جز و خط و خط میشود) نه تنها هیچ چیزی از منظر روششناسی از این اندیشمندان کم ندارد، بلکه صرفاً در عالم محسوسات متوقف نشده و منطقی و جامع و مانع بحث کرده است؛ جامع از مفاهیم و مانع از اغیار.
ما نیامدیم اینها را استخراج کنیم، حالا بنده هم یک کار کوچک و کماهمیت 30، 40 صفحهای انجام دادهام. در صورتی که در همین چند سال گذشته بیش از 30 عنوان کتاب در اروپا و آمریکا در شرح هابز و انطباق هابز با سرمایهداری جدید نوشته شده است و امثال سیبی مکفرسون تئوریهای او را روزآمد کردهاند و در کتابی میگوید ما چطور باید عناصر هابز را در جامعه بورژوازی امروز بازآفرینی کنیم؟
غربیها از 4 فصل تئوری ماتریالیستی که هابز از سال1651 تا به اکنون که قریب به 360 سال میگذرد، چند اثر نوشتهاند و فیلسوفان بعدی، چارچوبهای آن را چطور پروراندهاند. ما در مورد بسط اندیشه اماممان و تولید ابرتئوریهای ایجابی از دل آن چه کردهایم؟
موسسه نشر و آثار امام خمینی(ره) که مسئولیت این کار را دارد چه کاری انجام میدهد؟ آقای «عباس عبدی» را می آورد که کتاب درباره امام(ره) بنویسد و او هم اول کتابش مینویسد که من در متن نمینویسم امام خمینی، چون لفظ «امام» بار ارزشی دارد و از بار علمی این کتاب کم میکند!
اما نکته دیگر در این قضیه، عنصر زمان است؛ از سال 1688 که اولین انقلاب سرمایهداری در انگلیس انجام میشود و بعد از آن انقلاب 1789 فرانسه رخ میدهد و بعد انقلاب آمریکا، وارد عصر جدید میشویم. از آن تاریخ تا به امروز بیش از 320 سال میگذرد ولی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ما تا اکنون فقط 36 سال زمان گذشته است.
اکنون یک انسان 36 ساله با یک انسان 320 ساله مبارزه میکند، منتها این انسان 36 ساله همه تجربیات قدسی اولیا و انبیا را به بهترین شکل در دست دارد و میتواند آن راه هزار ساله را در برابر یک انسان ماتریالیستی یکشبه برود. آن هم با تفکری که خودشان اعتراف میکنند به بن بست رسیده است، باید از آن عبور کنیم و چیزی هم نداریم که جایگزین آن کنیم؛ یک پراگماتیسم شُل داریم که باید منحصر به شرایط موجود باشد.
حرف ما این است که این انسان 36 ساله انقلابی خیلی راحت میتواند این انسان 320 ساله را شکست دهد و مغلوبش کند.
فارس: رئیسجمهور آمریکا در مصاحبه با وبسایت مایک «Mic» گفته بود که «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد، گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزبالله، و کارهایی از این دست از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده میسازد.» نمی توان منکر این مطلب شد که افرادی تحت عناوین «تجدیدنظرطلب»، «نسل جوانی که آینده میخواهند» موافق و همراه این گونه اظهارات هستند.
فضلینژاد: اگر مناقشه در درون زیاد باشد، بستر نفوذ خیلی ساده فراهم میشود. این یک تئوری کلاسیک است، دشمن به دنبال این است که فتنه را داخلی کند، یعنی نگاه ما را از آمریکا و اسرائیل به منازعات داخل کشور بیاورد و ما را به خودمان مشغول کند.
چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالی درست میکند، اینها را به جان هم میاندازند تا انرژیشان هرز برود و توان اینکه به دشمن اصلی به موقع ضربه بزنند، نداشته باشند. یک وقتی تو با خودت و در درون خودت میجنگی و عملاً سطح هوشیاری و واکنش پایین میآید، یک چیزهایی از دست میرود و آن هوشیاری لازم را نداری که به موقع تشخیص دهی که کی، کجا و به چه کسی بزنی. این است که حضرت آقا میگوید خواص بی بصیرت و سخن از «اَینَ عمار» به زبان میآوردند.
به روی دیگر سکه هم اشارهای کنم. ما غرب را عاصی کردیم. آن انسان 320 ساله اکنون تنها مسالهاش در دنیا، اسلام ناب انقلابی است و تمام توانش را برای از پا درآوردن این جوان 36 ساله گذاشته، اما نمیتواند به هدفش برسد.
رئیس سرویس جاسوسی فرانسه «کنت الکساندر دومارانش»رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت فرانسه، تعبیری داشت و میگفت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی خرس است و ما غربیها در مقابل آن یک پشه هستیم. حالا نسبت نفوذ این است که آیا ما میتوانیم به عنوان پشه، خرس را از پادرآوریم؟ چرا دمارانش به ما خرس میگوید؟ چون ایران تاریخ کهن دارد، چون برای خودش کتاب آسمانی دارد، رسول و 12 امام دارد، چند فرقه هستند و این فرقهها به هم کمک و حتی همافزایی نیز میکنند. دومارانش در خاطراتش میگوید: ایرانیها موجودات عجیبی هستند، مسجد دارند، میروند مینشینند و با هم صحبت میکنند، جامعه مدنی اسلامی بسیار قویتر از جامعه مدنی غربی است. ادعای داشتن جامعه مدنی غرب در مقابل جامعه مدنی که آنها دارند و شبکهای که روحانیت دارد، حرف مفت است.
«کنت الکساندر دومارانش» از سال 1350 تا 1362 رئیس سرویس جاسوسی فرانسه بوده است و زمانی که امام در نوفل لوشاتو تبعید بوده، خودش شنود صحبتهای امام را گوش میکرده است.
زمانی که ریگان تازه برنده انتخابات شده بود، او برای مشاوره نزد ریگان فراخوانده میشود. ریگان هنوز به کاخ سفید نرفته بود و میخواست از شخصیت مطلعی درباره ایران مشاوره بگیرد. دمارانش از پادگان تورل که20 کیلومتری پاریس است به ویلای خصوصی ریگان میرود و سردبیر خارجی نیوزویک هم در آن ملاقات حضور داشت. ریگان چند سوال درباره افغانستان میکند و بعد از یک دقیقه سکوت از دمارانش میپرسد: افرادی مثل [امام] خمینی چطور فکر میکنند؟ با اینها چه باید کرد؟ شاید برای اولین بار لفظ اصولگرا را دومارانش در این ملاقات استفاده میکند و در کتاب «جنگ جهانی چهارم» نیز پاسخ خود را به ریگان چنین شرح میدهد. «آنها آنطور که ما می بینیم نمیبینند؛ سیستم داخلیشان و فکرشان مانند ما نیست. دشمنان جدید ما که مسلمانان اصولگرا هستند به عنوان سربازان خدا خدمت میکنند بنابراین انسان برای آنها معنایی کاملاً متفاوت نسبت به معنایی که برای ما دارد داراست.» دومارانش آنجا بحث نفوذ را مطرح میکند و میگوید: ما به جاسوسی معتقد هستیم !یعنی فکر کردن. ما نبوغ فعال میخواهیم. اولین کاری که باید در ایران بکنیم ترجمه است ،باید نهضت ترجمه را در ایران گسترش دهیم. ما باید تا میتوانیم منابع لیبرالیسم، منابع فرهنگ غربی را در ایران گسترش دهیم.
این است که زبدهترین رهبر اطلاعاتی غرب میگوید مسلمانان اصولگرا خرس هستند و ما پشه. میگوید پشه چه کاری میتواند بکند؟ پشه یک کار میتواند بکند و آن این است که برود نفوذ کند و اینقدر نزدیک گوش و دماغ خرس وزوز کند تا سیستم عصبی او را مختل کند، اینقدر برایش مساله و حاشیه درست کند و اینقدر او را در جبهههای مختلف به صورت موازی و متمرکز و چندکانونی قرار دهد که نداند کجا متمرکز شود. بحران اجتماعی را جمع کند؟ سبک زندگی را جمع کند؟ نفوذ رسانهای را جمع کند؟ انتخابات را جمع کند؟ خبرگانی که مهم نبود، اما الان مساله اصلی کشور میشود، آن را جمع کند؟
مطبوعاتی که کار نفوذ را انجام میدهند کار پشه مالاریا را انجام میدهند. دومارانش میگوید، شما دیدید تا به حال گزارش شود یک پشه خرسی را کشته است؟ نه! پشه نمیتواند خرس را بکشد، ولی میتواند آن را به جنون بکشاند و سیستم عصبیاش را مختل کند تا سیستم تصمیمگیریاش منفعل شود.
منبع: خبرگزاری فارس
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار