به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی از ابتدای شکل گیری خود و بر اساس نظریهای که بر پایه ی آن استوار است، صرفا نمیتواند محدود به انجام یکسری وظایف حاکمیتی در درون مرزهای خود باشد بلکه دارای کارویژههای برون مرزی فراوانی است. البته بدیهی است این مقوله، با عرف رایج مملکتداری و حکومتهای فعلی جهان – به جز چند خود ابرقدرت خوانده که همواره به بهانههای واهی به مرزهای دیگران سرک کشیده و در ظاهر زیبا، خون مردم را میریزند – در تضاد است.
اما این مسئله، خود عامل ترس استکبار و دشمن قلمداد کردن جمهوری اسلامی شده است. یعنی همین تعریف وظایف فرامرزی است که باعث میشود کشورهای استکباری از یکسو برای خود رقیبی جدید دیده که بر مبنای انسانی – و نه استعماری – دست به اقدامات بین المللی میزند و از سوی دیگر، به علت تحدید منافعشان، جمهوری اسلامی را دشمن دانسته و این تصور را به دیگر کشورهای جهان تسری میدهند.
در همین راستا، در حال حاضر، یکی از اساسی ترین تکالیف بین المللی جمهوری اسلامی، حمایت از گفتمان و جریان مقاومت اسلامی است. البته این حمایت، کاملا منطقی است. وقتی با بیداری اسلامی، امتهای بی پشتوانه سیاسی و تجربی، نیازمند حامی هستند، وقتی جواب بیداری اسلامی امتها از سوی استکبار جهانی، حمله به مردم بیگناه است و باید از آنها حمایت نظامی و استراتژیک کرد و از همه مهمتر، وقتی هدف اساسی تمامی این آسیب زدنها، از پا درآوردن جمهوری اسلامی است، حمایت از مقاومت اسلامی کاملا منطقی جلوه میدهد. در نتیجه، با توجه به هجمه و حمله به کشورهای اسلامی و با عنایت به اینکه آسیب زدن به ایران به عنوان غایت این حملهها محسوب می شود، هم تکلیف انسانی و هم وظیفه ی عقلانی و ملی ما، حمایت و تقویت مقاومت اسلامی است.
اما مقاومت اسلامی، مانند هر گفتمان دیگری، دارای نمادها، چهرهها و شخصیتهای اصلی و تاثیرگذار است و یکی از این نمادها برای مقاومت اسلامی در حال حاضر کسی نیست جز سردار قاسم سلیمانی. به عبارت دیگر، سردار سلیمانی در نظام بین الملل فعلی مظهر گفتمان مقاومت است.
از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که همیشه برای آسیب زدن به یک مجموعه، سعی میشود نمادهای آن مجموعه مورد هجمه واقع شوند تا با تاثیر روانی آن، هم از لحاظ نرم افزاری و هم از لحاظ سخت افزاری، به آن مجموعه آسیب برسد. قاعدتا بر اساس همین نکته، مجموعه مقاومت اسلامی و سردار سلیمانی هم در معرض تهدیدهای این چنینی هستند.
اگر بخاطر داشته باشیم، از ابتدای راه افتادن جریان مقاومت اسلامی در فاز نظامی و حمایت از آن توسط ایران، سعی شد پایههای اعتقادی آن و همچنین نماد این حرکت یعنی سردار سلیمانی مورد حمله قرار گیرد. از یکسو تبلیغ میشد و میشود که نیروهای اعزامی به سوریه صرفا برای دریافت پول بیشتر به آنجا میروند و دغدغهی اعتقادی ندارند. از سوی دیگر هم مکررا علیه سردار سلیمانی مطلب تولید شده و در فضای مجازی منتشر میشود.
و اما این روزها شکل تخریب سردار سلیمانی تغییر کرده است. بدین شکل که بعضی جایگاه و هدفگذاری او را تا سطح ریاست جمهوری تنزل داده و بدین ترتیب، نقش و نیت سردار و جبهه مقاومت اسلامی را پایین تر از ریاست جمهوری قلمداد میکنند.
کسی منکر جایگاه بسیار مهم ریاست جمهوری نیست اما جایگاهی که امروز شخص سردار سلیمانی در آن قرار دارد، یک جایگاه بین المللی و دارای بار ارزشی بسیار والایی است که بعضا حتی فراتر از یک مسئولیت هرچند والای داخلی شناخته می شود. از آن مهمتر، ذکر این تهمت است که نیت اولیه سردار سلیمانی از رسانهای شدن نقش ایشان در مقاومت اسلامی، چیدن میوهاش در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم بود.
شکل دیگر این تخریب، دوگانه سازی جامعه به دو گفتمان مقاومت - سازش با علمداری سردار سلیمانی و شیخ حسن روحانی است. پدیدآورندگان این دوقطبی جعلی سعی میکنند طرفداران سردار سلیمانی و طرفداران روحانی را دو جریان مخالف هم نشان دهند و چنین وانمود کنند که اساسا مردم ایران نسبت به موضوع مقاومت اسلامی نگاه متضادی دارند و آنها که به روحانی رای دادهاند، از پایه مخالف مقاومت اسلامی بوده و هیج علاقهای به سردار سلیمانی ندارند. در نتیجه ایشان باید به منظور حفظ وحدت کشور، جایگاه بین المللی خود را کنار نهاده تا عملا مقاومت اسلامی تضغیف شود.
بدیهی است هدف اصلی این تخریبها، کوبیدن سردار سلیمانی و تضعیف مقاومت اسلامی است. به نظر میرسد هدف نهایی این بازیها و تخریبها، در کنار خسارت محض برجام و FATF تضعیف مقاومت اسلامی است که البته سردار سلیمانی با نگارش و انتشار نامه اعلام سربازی در جبهه مقاومت، آن بعد مربوط به خود که شایعه کاندیداتوری ایشان در انتخابات ریاست جمهوری بود را بی اثر کرد.
به نظر میرسد لازم باشد با انتشار نامه سربازی سردار سلیمانی، گروههای سیاسی داخلی دیگر به این فضا دامن نزده و در زمین بازی دشمن بازی نکنند که نتیجه آن، آسیب زدن به مقاومت اسلامی است. باید همه دلسوزان نظام، شان فعلی سردار سلیمانی و رسالت بسیار حیاتی ایشان را درک کرده و با وارد کردن این شخصیت و جایگاه رفیع به مباحث خرد و بعضا سخیف سیاسی، عامل تضعیف و حتی از بین رفتن تمرکز کاری ایشان نشوند.