یادداشت/مصطفی قهرمانی

شهیدی که به زنده بودنش ایمان دارم/شهدا تا ابد با خانواده شان زندگی می کنند

هر شهید که از میان اعضای خانواده اش رفته،به منزله فراموش کردن خانواده اش نیست و طبق آیه قرآنی که به زنده بودن شهدا تاکید می کند، یقین دارم که شهید جان بزرگی هم زنده است و تا ابد باخانواده اش زندگی خواهد کرد.
کد خبر: ۸۸۶۰۸۹۰
|
۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۷:۵۸
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، مصطفی قهرمانی خبرنگار حوزه دفاع مقدس طی نگارش یادداشتی، با اشاره به اینکه در طول 12 سال گذشته با خانواده شهدا و جانبازان زیادی مصاحبه نموده است، از شهید سعید جان بزرگی، یکی از عکاسان برجسته دفاع مقدس به عنوان یکی از شهدایی نام برد که تا آخر عمر نام و خاطرش را در یاد خواهد داشت، چرا که معتقد است این شهید نمونه بارزی از آیه « وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ َتَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»(هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند.) است.
 

در یادداشت این خبرنگار آمده است:
بسمه رب الشهدا و صدیقین
خاطره ای که می خواهم براتون بگویم، از شهید بزرگوار شهید سعید جان بزرگی، یکی از عکاسان دوران دفاع مقدس است؛ عکاسی که عکس های ناب و معروفی از دوران دفاع مقدس از او به یادگار مانده است.
لازم می بینم قبل از پرداختن به خاطره ام، گوشه ای از زندگی این شهید را برایتان شرح دهم.شهید جان بزرگی سال 1344 در شهرری به دنیا آمد.در دوران دفاع مقدس در قسمت تبلیغات لشکر 27 محمدرسول الله بود که اولین بار سال 62 در عملیات بدر شیمیایی شد.
بمباران شیمیایی حلبجه توسط صدام را به یاد داریم؛  شهید جان بزرگی با اینکه می دانست عکاسی از این منطقه شیمیایی سخت است، اما برای جمع کردن اسناد جنایت شیمیایی جنگ، به حلبچه رفت و از مجروحان این حادثه، عکاسی کرد و برای بار دوم شیمیایی شد.بعد از پایان جنگ، تحصیلات خود را ادامه داد و سال 1375 دانشجوی نمونه سال در رشته عکاسی شد.

6 سال بعد، یعنی سال 1381 در حالی که معاون فرهنگی لشگر 27 محمدرسول (ص) بود،در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران به دلیل مجروحیت شیمیایی،به شهادت رسید و در حال حاضر،از او دو فرزند به یادگار مانده است.
سال 87 در روزنامه همشهری محله16، مسئول گفتگو با خانواده شهدا بودم. از خانواده شهید جان بزرگی دعوت کردیم که به دفترکارمان بیایند. آن روز همسر شهید می گفت که هنوز هم حضور همسرش را در خانه حس می کند و خواب و خیالش با این شهید می گذره. می گفت که دیروز خواب همسرم را دیدم که خیلی خوشحال بود و هر موقع خوشحاله، اتفاقات خوبی برایم می افتد.
 اینکه همسر شهید یک روز قبل از مصاحبه، همسرش را در خواب دیده برایم جالب بود. آن روز گفتگو را گرفتیم و هفته بعد، گفتگو با این خانواده شهید در روزنامه چاپ شد.


یک سال بعد که در بنیاد شهید کار می کردم، یکی از مسئولانمان به نام "سعید رمضانی" خیلی اصرار داشت که دوباره با  خانواده شهید جان بزرگی گفتگو بگیریم و تعدادی از آثار این شهید از قبیل عکس،فیلم،وصیت نامه و ... را جمع آوری کنیم. با خانواده شهید تماس گرفتیم  و هماهنگ شد که یک روز به منزل این شهید برویم.
روزی که به خانه شان رفتیم، همسر شهید خوشحال بود و می گفت که روز گذشته خواب دیدم که شما به منزل ما آمدید و شهید سعید جان بزرگی برایتان میوه خریده بود و در حال پذیرایی از شما بود. می گفت که در میان شما، یک آقایی هم بود میانسال و عینکی که موهای جلویش هم ریخته بود. مشخصاتی که می گفت، شباهت زیادی به همان مسئولانمان داشت که مدام اصرار داشت که به منزل این خانواده شهید بیایم.
 

 
چند ماه از این ماجرا گذشت؛ تا اینکه سی دی چند رسانه ای شهید جان بزرگی که در برگیرنده عکس و فیلم و گفتگوهای خانواده شهید بود، آماده شد. از همسر شهید دعوت کردیم که برای رونمایی از این سی دی، به بنیاد شهید بیاید. همسر شهید با دیدن مسئولمان، گفت که این همان فردی است که در خواب دیده بود، در حالی که تا به آن روز، هرگز این مدیرمان را ندیده بود. این اتفاق که از آن به نیکی یاد می کنم، مرا یاد آیه ای انداخت که میگه شهدا زنده اند و نزد خدایشان روزی می خورند.


این داستان نشان داد هر شهید که از میان اعضای خانواده اش رفته است، به منزله فراموش کردن خانواده اش نیست و به یقین می توانم بگویم که طبق آیه قرآنی که به زنده بودن شهدا تاکید می کند، یقین دارم که شهید جان بزرگی هم زنده است و تا ابد باخانواده اش زندگی خواهد کرد.
ارسال نظرات
آخرین اخبار