۲۲ / اسفند / ۱۴۰۳ - 12 March 2025
15:53
۱۳:۰۶

۱۳۹۶/۰۳/۰۷
خاطرات فتح خرمشهر؛

ماجرای توپ ضد هوایی

همانطور که با سرعت در حال فرار به سمت خاکریزهای خودمان بودیم دیدم که از سمت چپ و راست وعقب ما سه دستگاه پی ام پی به دنبال ما با سرعت در حرکتند.
سالروز آزادی خرمشهر را به شما دلاورمردان وایثارگران عزیز تبریک می گویم وهمچنین نثار ارواح کلیه شهدا بخصوص شهدای عملیات بیت المقدس درود وصلوات می فرستم.

به همین مناسبت یکی از خاطراتم را که مربوط به آزاد سازی خرمشهر می باشد را خدمت شما عزیزان تقدیم می نمایم انشاءلله که مورد توجه قرار گیرد.

در خاطرات قبلیم اشاره کرده بودم که سال ۶۰من با تعدادی از برادران که غیر از یک نفرشون که اهل شوشتر است بقیه که پنچ نفر بودند وهمگی به شهادت رسیدند اهل درچه اصفهان بودند وبا ما دونفر جمعا هفت نفر بودیم که پدافند ضد هوایی منطقه دارخوئین وآبادان را پوشش می دادیم که بعدها هر یک از این افراد مسولیت پدافند ضد هوایی یک یا چند محور عملیاتی را به عهده داشتند از جمله این  حقیر مسولیت محور جاده اهواز خرمشهر را داشتم که هنوز خرمشهر آزاد نشده بود وچندین دستگاه توپ ضد هوایی را در جاهای مختلف مثل پاسگاه حمیدیه پُلی که بر روی اروند رود واز دارخویین به سمت جاده اهواز خرمشهر زده بودند وکنار همین جاده هم با فاصله ای مشخص چندین دسگاه توپ نصب شده بود و در این محور مشغول خدمت بودم تا اینکه مرحله اول عملیات که منجر به آزاد سازی جاده اهواز تا نزدیک خرمشهر شد ومراحل بعدیش که خرمشهر را محاصره کردند که باز خاطرات آن جداگانه است.

جاده که دست رزمندگان افتاد با خاکریزی که بر روی جاده احداث کردند هر قسمتی را محول کردند به لشگرهای گوناگون از جمله در آن زمان هنوز لشگر امام حسین (ع) تشکیل نشده بود وما در تیپ کربلا که بیشترین نیروهایش از رزمندگان شمال بودند ودر ان موقع لشگرها وتیپ ها از سازماندهی مناسبی برخوردار نبودند ونیروهای رزمنده از همه جای کشور حضور داشتند، بعدها سازمان پیدا کردند وهر استانی نیروهایش را در یک یا چند لشگر به خصوص سازماندهی کرد.

همانطور که توضیح دادم یک دستگاه توپ ضد هوای (۵۷) را روی جاده مستقر کردیم وطبق معمول باید بین توپ ها سرکشی می شد، روز سوم بعد از مرحله اول آزاد سازی جاده اهواز خرمشهرتقربیا بعد از ظهر بود که از روی توپ با دوربین فاصله تقریبا بین دویست تا سیصد متری جلوتر از جاده را نگاه می کردم که دیدم یک دستگاه توپ ضد هوایی مستقر شده توسط عراقی ها وهیچ نیرو ویا خاکریزی در اطرافش مشاهده نمی شد وسط دشت نظر مرا جلب کرد .

اتفاقا یکی از مسولین ضد هوایی یکی از محورها هم در ان لحظه در کنارم بود، دوربین را به دستش دادم وگفتم راه بیافتیم که عجب غنیمتی به جا گذاشتند واین رزمنده که بعدا هم شهید شد با یک دستگاه جیپ شهباز امده بود پیش ما، سه نفر شدیم وفقط دو قبضه اسلحه کلاش برداشتیم وبه افرادی که بر سر خاکریزها وپشت سنگرهای نگهبانی مشغول دیده بانی ونگهبانی بودند سفارش کردیم که ما داریم جلو می رویم،مواظب ما باشید که اشتباهی کسی به ما از نیروهای خودی تیر اندازی نکن،د سفارش کردیم وبه راه افتادیم.

همانطورکه با ماشین دشت وسیع را میرفتیم ومرتب با دوربین نگاه می کردم هیچ اثری از نیروهای عراقی به چشم نمی خورد وما هم با خیال راحت و با سرعت به پیش می رفتیم تا اینکه نزدیک به توپ ضد هوایی عراقی ها که شدیم در یک لحظه با چشم غیر مسلح وبدون دوربین دیدم که از داخل گودالی که به فاصله چهل یا پنجاه متری ما دود ناشی از گاز دادن پی ام پی عراقیها که اصلا تو دید نبود وکاملا داخل گودال سنگر تانک خود را مخفی کرده بودند دیده شد.



در همین حین که داشتیم نزدیک به توپ می شدیم گفتم حسین اقا افتادیم تو تله گفت چطور که دود پی ام پی را نشانش دادم .

با سرعت تمام دور زدیم وفرار را برقرار ترجیح دادیم البته بگویم که اگر عراقی ها می خواستند که ما را زمین گیر کنند حتی ان قدر به انها نزدیک شده بودیم که با تیر اندازی به توسط اسلحه کلاش هم می توانستند ما را بزنند وماشین را پنچر کنند ولی اینها وقتی که ما را دیده بودند که به طرفشان در حال حرکت هستیم فکر کرده بودند که ما از فرماندهان رده بالای اطلاعات عملیات هستیم واز همین رو دستورداده بودند که حتی یک فشنگ هم به طرف ما شلیک نشود.

همانطور که با سرعت در حال فرار به سمت خاکریزهای خودمان بودیم دیدم که از سمت چپ و راست وعقب ما سه دستگاه پی ام پی به دنبال ما با سرعت در حرکتند وچون دشت صاف بود و جاده ای هم وجود نداشت با همان سرعتی که در حرکت بودیم چندین مرتبه داخل چاله هایی که بر اثر انفجار توپ یا خمپاره ایجاد شده بود افتادیم.

جالب این بود که با این همه تعقیب وگریز و با اینکه خیلی هم به ما نزدیک بودند هیچ کدام از پی ام پیها وحتی نفرات پیاده عراقی ها  حتی یک عدد فشنگ هم به ما شلیک نکردند.وهمین تعجب مرا بیشتر بر می انگیخت.

خلاصه با تعقیب وگریز این سه دستگاه پی ام پی همچنان به دنبال ما بودند  تقریباداشتیم می رسیدیم به خاکریزهای خودی که بچه های دیدبانی صحنه را کاملا زیر نظر داشتند وبا دودستگاه جیپ ۱۰۶از پشت سر خودشان را به پی ام پی های عراقی رساندند وبا شلیک فقط یک گلوله به سمت انها متوقف شدند وان روز شش نفر عراقی اسیر وسه دستگاه پی ام پی به غنیمت ما درآمد.

در همان زمان که این شش نفر را عقب می آوردیم یکی از عراقی ها کمی فارسی بلد بود وخودش برایم تعریف کرد که ما دستور شلیک به شما را نداشتیم وسفارش کرده بودند که شما را سالم دستگیر کنیم، خلاصه این هم از ماجرای توپ ضد هوایی که دو روز بعد مرحله بعدی عملیات آزاد سازی خرمشهر که شروع شد خودم با دونفر از نیروها رفتم وهمان توپ را آوردیم.

خاطرات مربوطه به اسارت گرفتن عراقیها در خود خرمشهر که با کمبود وسائل نقلیه مواجه بودیم خود مفصل است که انشاءلله ان را هم خدمت عزیزان توضیح خواهم داد.

 

پی نوشت؛

حق نشر این خاطرات برای ایثارگر خوانساری آقای علی اکبر بخشی محفوظ می باشد، در صورت چاپ و نشر خاطرات دین قانونی و شرعی وجود دارد.

 


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید