به گزارش خبرگزاری بسیج از خاتم؛ حجه الاسلام والمسلمین اعظمی در یادداشتی به بررسی ولایت مطلقه غیر معصوم در قران پرداخته است:
ضمن گرامیداشت حماسه بزرگ بصیرت در نهم دی ماه و روز بصیرت و میثاق امت با ولایت در این نوشتار به بررسی یکی از شبهات در خصوص ولایت میپردازیم.
سوال: در دین مبین اسلام خصوصا مذهب تشیع مبحث عصمت انبیاء به عنوان رکنی از ارکان نبوت مطرح است. معصوم کسی است که از هر خطا و نسیان و جهلی عاری است و هیچ گناه صغیره یا کبیرهای را به خاطر جهل یا فراموشی یا از عمد انجام نمیدهد و حتی در فکر خود نیز گناه را نمیپروراند. یکی از علل وجود عصمت در انبیاء این است که کسانی که میخواهند از او تبعیت کنند بتوانند بدون هیچ دغدغهای اطاعت کنند و همچنین در دین خدا به خاطر خطا تحریف ایجاد نشود. سوال اینجاست که اگر کسی معصوم نبود و احتمال خطا داشت (حداقل به خاطر جهل یا نسیان) آیا میتوان به او با عنوان، ولی فقیه ولایت مطلقه داد یا نه؟ آیا ممکن نسیت که او خطا بکند یا ندانسته کاری را انجام بدهد که به ضرر جامعه باشد؟ آیا این ولایت حجت شرعی دارد یا نه؟
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش به طور خلاصه به یک مبحث قرآنی در این خصوص میپردازیم که حجیت شرعی آن روشن شود. آیات ۸۳ تا ۹۸ سوره مبارکه کهف که با عبارت (و یسئلونک عن ذی القرنین ..) آغار میشود به این موضوع پرداخته که برای روشن شدن ابعاد بحث به چند مقدمه میپردازیم.
مقدمه اول اینکه چرا در قرآن ا. ز. ۱۲۴ هزار پیامبری که مبعوث گشتند فقط تعداد اندکی در قرآن نامبرده میشود در حالی که از کسانی مثل ذی القرنین نام میبرد که به فرمود: هی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیامبر نیستند؟ به عبارت دیگر قرآن با آن ظرافت های بیانی که دارد چرا حدود یک صفحه به شخصیتی میپردازد که پیامبر نیست و حتی از جنس سدی که ساخته صحبت میکند (اتونی زبر الحدید آیه ۹۷) در حالی که از پیامبرانش که تعداد آن هم کم نیست حتی نام هم نمیآورد؟ علت آن این است که بسیاری از پیامبران که از آنها نام برده نمیشود یک شخصیت محدود داشته اند و ماموریت جهانی نداشته اند البته عدهای ماموریت جهانی هم داشته اند، اما در طول تاریخ بوده است یعنی حکایتهای آنها جنبه آخر الزمانی ندارد و آنچه که نیاز بوده ذکر شده است (لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین)، اما از ذکر داستانی مثل داستان یوسف نبی و ماجرای زلیخا که به ظاهر یک ماجرای شخصی است باید استفاده آخرالزمانی کرد. پس به طور قطع داستان ذی القرنین یک موضوع آخرالزمانی را بحث میکند و آن حکومت غیر معصوم است که مورد تائید خداوند است. خداوند با اختصاص حدود ۱۴ آیه به این موضوع در سوره کهف، اشاره به حقیقت ولایت در آخر الزمان دارد. وگرنه هیچ جنبهی هدایتی ندارد که مفصل از یک پادشاه حرف بزند که معصوم نیست و احتمال خطا دارد، خصوصا اینکه جزئیاتی مانند داستان یاجوج و ماجوج را نیز ذکر میکند. اینکه یک عدهی محدود به عدهی که به فرمود: ه علامه طباطبایی بساطت فهم ندارند حمله میکنند و آن پادشاه سدی میسازد چقدر میتواند اهمیت داشته باشد که حتی از فعالیت پیامبران هم بالاتر است. اگر او بالاتر است پس چرا دیگران پیامبر شدند و ذی القرنین پیامبر نشد. وجهِ ذکرِ نام پادشاه عادلِ غیر معصوم و تعریف و تمجید از او به خاطر جنبه آخر الزمانی آن است که موضوع ولایت و پادشاهی غیر معصوم است.
مقدمه دوم اینکه این پادشاهِ غیر معصوم و غیر نبی به فرمود: ه قرآن (آیه ۸۴ سوره کهف) مکنت داده شده که معنی قدرت است (انا مکنا له فی الارض ..) مکنت در روزی زمین از طرف خداوند به او عطا شده است و این قدرت و پادشاهی معنای حکومت است. پس حکومت غیر معصوم دارای تائید قرآنی است.
مقدمه سوم اینکه این ولایت مطلقه است چرا که در آیه ۸۶ سوره کهف میفرماید (قلنا یا ذی القرنین اِمّا اَن تُعّذِبَ و اِمّا اَن تَتّخذ فیهم حُسنا) ذی القرنین به قومی بر میخورد که خداوند میفرماید هر کاری دوست داری انجام بده یا عذابشان کن و یا با نیکی با آنها برخورد کن. سوال این است که مگر میشود یک قوم را هم لایق عذاب باشند و هم لایق نیکی و فرقی بین این دو نباشد قرآن میفرماید (اَفَمَن کان مومنا کَمَن کان فاسقا لایستوون-آیا کسی که مومن است مثل کسی است که فاسق است؟ هرگز این دو مساوی نیستند آیه ۱۸ سوره سجده) اولا چگونه میشود بین عذاب کردن و نیکی کردن یکسان باشد و ثانیا چگونه یک غیر معصوم ممکن است به این اختیار مطلق برسد؟ این همان اختیار تام یا ولایت مطلقه است که البته شخصی که عادل باشد به درستی و به عدالت برخورد میکند. خداوند میخواهد با اختیار دادن به ذی القرنین او را امتحان کند که آیا شایستگی اختیار مطلق را دارد یا نه و او در آیات بعد پاسخ میدهد که (اما من ظلم سوف نعذبه و ...۸۷ و، اما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی..۸۸) که نشان از عدالت ذی القرنین دارد. پس ولایت مطلقه وجود دارد و شامل کسی میشود که علاوه بر ویژگیهای دیگر ولایت فقیه، عدالت هم داشته باشد.
مقدمه سوم اینکه جهاد با مفسدین هم از خصوصیات ولایت است چنانچه ذی القرنین با مفسدانی، چون یاجوج و ماجوج مقابله میکند که در آیات ۹۳ به بعد به آن اشاره شده است.
نتیجهی این مقدمات این میشود که در تاریخ اتفاقی رخ داده که درسی برای آخر الزمان شده و آن اینکه زمانی که معصوم حضور ندارد مکنت و قدرت مطلق به دست کسی باشد که دارای خصوصیات بارزی از جمله عدالت باشد که با قدرت مطلقه به عدالت رفتار کند و شجاع باشد که اهل مبارزه و جهاد باشد و در یک کلام انقلابی باشد.
محمد حسین اعظمی
ضمن گرامیداشت حماسه بزرگ بصیرت در نهم دی ماه و روز بصیرت و میثاق امت با ولایت در این نوشتار به بررسی یکی از شبهات در خصوص ولایت میپردازیم.
سوال: در دین مبین اسلام خصوصا مذهب تشیع مبحث عصمت انبیاء به عنوان رکنی از ارکان نبوت مطرح است. معصوم کسی است که از هر خطا و نسیان و جهلی عاری است و هیچ گناه صغیره یا کبیرهای را به خاطر جهل یا فراموشی یا از عمد انجام نمیدهد و حتی در فکر خود نیز گناه را نمیپروراند. یکی از علل وجود عصمت در انبیاء این است که کسانی که میخواهند از او تبعیت کنند بتوانند بدون هیچ دغدغهای اطاعت کنند و همچنین در دین خدا به خاطر خطا تحریف ایجاد نشود. سوال اینجاست که اگر کسی معصوم نبود و احتمال خطا داشت (حداقل به خاطر جهل یا نسیان) آیا میتوان به او با عنوان، ولی فقیه ولایت مطلقه داد یا نه؟ آیا ممکن نسیت که او خطا بکند یا ندانسته کاری را انجام بدهد که به ضرر جامعه باشد؟ آیا این ولایت حجت شرعی دارد یا نه؟
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش به طور خلاصه به یک مبحث قرآنی در این خصوص میپردازیم که حجیت شرعی آن روشن شود. آیات ۸۳ تا ۹۸ سوره مبارکه کهف که با عبارت (و یسئلونک عن ذی القرنین ..) آغار میشود به این موضوع پرداخته که برای روشن شدن ابعاد بحث به چند مقدمه میپردازیم.
مقدمه اول اینکه چرا در قرآن ا. ز. ۱۲۴ هزار پیامبری که مبعوث گشتند فقط تعداد اندکی در قرآن نامبرده میشود در حالی که از کسانی مثل ذی القرنین نام میبرد که به فرمود: هی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیامبر نیستند؟ به عبارت دیگر قرآن با آن ظرافت های بیانی که دارد چرا حدود یک صفحه به شخصیتی میپردازد که پیامبر نیست و حتی از جنس سدی که ساخته صحبت میکند (اتونی زبر الحدید آیه ۹۷) در حالی که از پیامبرانش که تعداد آن هم کم نیست حتی نام هم نمیآورد؟ علت آن این است که بسیاری از پیامبران که از آنها نام برده نمیشود یک شخصیت محدود داشته اند و ماموریت جهانی نداشته اند البته عدهای ماموریت جهانی هم داشته اند، اما در طول تاریخ بوده است یعنی حکایتهای آنها جنبه آخر الزمانی ندارد و آنچه که نیاز بوده ذکر شده است (لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین)، اما از ذکر داستانی مثل داستان یوسف نبی و ماجرای زلیخا که به ظاهر یک ماجرای شخصی است باید استفاده آخرالزمانی کرد. پس به طور قطع داستان ذی القرنین یک موضوع آخرالزمانی را بحث میکند و آن حکومت غیر معصوم است که مورد تائید خداوند است. خداوند با اختصاص حدود ۱۴ آیه به این موضوع در سوره کهف، اشاره به حقیقت ولایت در آخر الزمان دارد. وگرنه هیچ جنبهی هدایتی ندارد که مفصل از یک پادشاه حرف بزند که معصوم نیست و احتمال خطا دارد، خصوصا اینکه جزئیاتی مانند داستان یاجوج و ماجوج را نیز ذکر میکند. اینکه یک عدهی محدود به عدهی که به فرمود: ه علامه طباطبایی بساطت فهم ندارند حمله میکنند و آن پادشاه سدی میسازد چقدر میتواند اهمیت داشته باشد که حتی از فعالیت پیامبران هم بالاتر است. اگر او بالاتر است پس چرا دیگران پیامبر شدند و ذی القرنین پیامبر نشد. وجهِ ذکرِ نام پادشاه عادلِ غیر معصوم و تعریف و تمجید از او به خاطر جنبه آخر الزمانی آن است که موضوع ولایت و پادشاهی غیر معصوم است.
مقدمه دوم اینکه این پادشاهِ غیر معصوم و غیر نبی به فرمود: ه قرآن (آیه ۸۴ سوره کهف) مکنت داده شده که معنی قدرت است (انا مکنا له فی الارض ..) مکنت در روزی زمین از طرف خداوند به او عطا شده است و این قدرت و پادشاهی معنای حکومت است. پس حکومت غیر معصوم دارای تائید قرآنی است.
مقدمه سوم اینکه این ولایت مطلقه است چرا که در آیه ۸۶ سوره کهف میفرماید (قلنا یا ذی القرنین اِمّا اَن تُعّذِبَ و اِمّا اَن تَتّخذ فیهم حُسنا) ذی القرنین به قومی بر میخورد که خداوند میفرماید هر کاری دوست داری انجام بده یا عذابشان کن و یا با نیکی با آنها برخورد کن. سوال این است که مگر میشود یک قوم را هم لایق عذاب باشند و هم لایق نیکی و فرقی بین این دو نباشد قرآن میفرماید (اَفَمَن کان مومنا کَمَن کان فاسقا لایستوون-آیا کسی که مومن است مثل کسی است که فاسق است؟ هرگز این دو مساوی نیستند آیه ۱۸ سوره سجده) اولا چگونه میشود بین عذاب کردن و نیکی کردن یکسان باشد و ثانیا چگونه یک غیر معصوم ممکن است به این اختیار مطلق برسد؟ این همان اختیار تام یا ولایت مطلقه است که البته شخصی که عادل باشد به درستی و به عدالت برخورد میکند. خداوند میخواهد با اختیار دادن به ذی القرنین او را امتحان کند که آیا شایستگی اختیار مطلق را دارد یا نه و او در آیات بعد پاسخ میدهد که (اما من ظلم سوف نعذبه و ...۸۷ و، اما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی..۸۸) که نشان از عدالت ذی القرنین دارد. پس ولایت مطلقه وجود دارد و شامل کسی میشود که علاوه بر ویژگیهای دیگر ولایت فقیه، عدالت هم داشته باشد.
مقدمه سوم اینکه جهاد با مفسدین هم از خصوصیات ولایت است چنانچه ذی القرنین با مفسدانی، چون یاجوج و ماجوج مقابله میکند که در آیات ۹۳ به بعد به آن اشاره شده است.
نتیجهی این مقدمات این میشود که در تاریخ اتفاقی رخ داده که درسی برای آخر الزمان شده و آن اینکه زمانی که معصوم حضور ندارد مکنت و قدرت مطلق به دست کسی باشد که دارای خصوصیات بارزی از جمله عدالت باشد که با قدرت مطلقه به عدالت رفتار کند و شجاع باشد که اهل مبارزه و جهاد باشد و در یک کلام انقلابی باشد.
محمد حسین اعظمی
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار