ماجرای جابجایی پیکر دو شهید توسط خودشان

همرزم شهید دوستدار روایت کرد: گاهی پیش می‌آمد که رزمندگان پلاک‌هایشان را با هم عوض می‌کردند ما پیکر دو شهید را به خانواده‌هایشان تحویل دادیم. خانواده یکی از شهدا متوجه شده بود که پیکر متعلق به فرزند آن‌ها نیست.
کد خبر: ۹۰۹۰۲۸۱
|
۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۲

به گزارش سرویس بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت خبرگزاری بسیج،  به نقل از دفاع پرس: در دوران دفاع مقدس کم نداشتیم خانواده‌هایی را علاوه بر فرزندان، پدر نیز بدون هیچ توقعی خودش را به منطقه رسانده بود. سیدمحمود دوستدار پدر شهیدان سید حسن و حسین دوستدار نیز از این امر مستثنی نیست.

سیدحسین فرزند بزرگ خانواده بود که در سال ۴۲ چشم به جهان گشود. او سال‌ها بعد نقش موثری در عملیات‌های دوران دفاع مقدس داشت. او با خدمت در کردستان جذب یگان تعاون سپاه سوم قدس شد و در معراج الشهدا به فعالیت پرداخت. مسئولیت او در معراج الشهدا مانع از حضور او در عملیات‌ها نشد. او در عملیات‌های مختلف همچون والفجر ۸، کربلای ۴ شرکت کرد و سرانجام در عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و صورتش به شهادت رسید.

حسن فرزند دیگر خانواده دوستدار بود که در سال ۴۴ پا به عرصه وجود گذاشت. او نیز همچون برادر بزرگش به عضویت سپاه درآمد و راهی جبهه شد. وی در ستاد تبلیغات و پشتیبانی جنگ فعالیت داشت. چندی بعد در ستاد معراج شهدای قرارگاه کربلا فعالیت‌هایش را ادامه داد و مسئول برگرداندن پیکر مطهر شهدا به عقب شد. حسن گوی سبقت را از برادر بزرگش ربود و در عملیات خیبر (۱/۴/۶۴) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

اکبر قربانی ساوجی همرزم شهیدان سید حسن و حسین دوستدار در خصوص آشنایی‌اش با سید حسین، اظهار کرد: ستاد معراج شهدای غرب در کرمانشاه اول جاده همدان مستقر بود. اولین دیدار من و سیدحسین در آنجا صورت گرفت. به خاطر دارم که شهید دوستدار با چه علاقه‌ای شبانه روزی کار می‌کرد. بیشتر فعالیت‌هایش هم در غرب بود.

وی افزود: کار در معراج الشهدا سخت بود. دل و جرات می‌خواست. تعدادی نیرو بودند که هر زمان عملیاتی در پیش بود، خودشان را به آنجا می‌رسانند. شهید سیدحسین دوستدار مسئول این گروه بود.

قربانی با بیان اینکه من در قرارگاه خاتم مسئول امور شهدا بودم، خاطرنشان کرد: شهید حسن دوستدار یک سال زودتر از سیدحسین در عملیات خیبر آسمانی شد. یک بار با سیدحسین شوخی کردیم و گفتیم: «پلاکارد‌های تسلیت برادرت را نگهدار. وقتی تو شهید شدی دو نقطه زیر «سین» می‌گذاشتیم و «حسین» می‌شود.»

همرزم شهید دوستدار با اشاره به خاطره‌ای بیان کرد: در زمان جنگ برخی رزمندگان به دلایل مختلف پلاک‌شان از بین می‌رفت. گاهی رزمندگان هم برای اینکه پیکرشان گمنام بماند، پلاک را بر گردنشان نمی‌انداختند یا در حین عملیات بر اثر متلاشی شدن پیکرها، پلاک در گوشت بدن شهدا فرو می‌رفت که البته آن را خارج می‌کردیم. در برخی موارد پیش می‌آمد که وقتی یک رزمنده شهید می‌شد، رزمنده دیگر پلاک او را برمی‌داشت تا به تعاون تحویل دهد و این امر منجر به گمنامی یک پیکر می‌شد.

وی ادامه داد: یکی از کار‌هایی که برخی رزمندگان انجام می‌دادند و ما را به دردسر می‌انداختند، این کار بود که دو رزمنده پلاک‌هایشان را با هم عوض می‌کردند. این اتفاق یک بار رخ داد. ما پیکر دو شهید را به خانواده‌هایشان تحویل دادیم. خانواده یکی از شهدا متوجه شده بود که پیکر متعلق به فرزند آن‌ها نیست. به همین خاطر از ما شکایت کردند. ما را به مرکز احضار کردند. من و شهید دوستدار برای توضیح رفتیم. در آنجا از ما سوال کردند که چرا این اتفاق افتاده و چه کسی مقصر است؟ من هم پاسخ دادم: «شهید مقصر است». آن مسئول با ناراحتی گفت: «من را مسخره می‌کنی؟» گفتم: «نه». زمانی که ماجرا را شرح دادم. قانع شد و پرنده را مختومه اعلام کرد.

قربانی با بیان اینکه شهدا زنده‌اند و ناظر بر اعمال ما هستند، گفت: هر سال هیاتی را به مشهد مقدس برای زیارت می‌بریم. یک مرتبه از آنجا به گناباد و روستای ریاب هم رفتیم. وقتی اهالی روستا متوجه شدند که هیات وارد روستا می‌شود، گوسفند کشتند. از مینی‌بوس که پیاده شدیم تا مقابل منزل شهیدان دوستدار سرود زیبای «کجایید‌ای شهیدان خدایی». قبل از رسیدن به منزل شهید، یک خانمی به سمتم آمد و گفت: «دیشب خواب شهید حسین دوستدار را دیدم که کوچه را آب و جارو می‌کرد. او گفت که امروز مهمان دارد. صبح شما را که دیدم به یاد خواب دیشب افتادم.»

ارسال نظرات
آخرین اخبار