به گزارش خبرگزاري بسيج از گلپايگان، به قلم محمد ولايتي،چند سالی است که دولت با حمایت از بخش خصوصی به منظور کسب درآمد و کاهش بیکاری و اشتغال زائی به ترویج و تبلیغ صنعت گردشگری در قالب بوم گردی پرداخته که در جای خود قابل نقد و بررسی است .بهر حال هرگاه پدپده ای صنعتی و یا فرهنگی با شعارهای زیبا وارد عرصه عمومی می شود خصوصا اگر تعاریف نامفهوم بیگانه را نیز به همراه خود داشته باشد باید به دیده تردید نگریست تا منظور و مقصود آنرا خوب فهمید .
در شهرستان گلپایگان نیز چند سالی است با این هدف اقداماتی صورت گرفته که باید به آن پرداخت .آن هم در شهری با جاذبه های مختلف که می تواند برای این صنعت هدف خوبی باشد.
در اواخر قرن ۲۰ و در پی مطرحشدن موضوع توسعه پایدار روستایی، زمزمههایی از واژه اکوتوریسم (طبیعتگردی یا بومگردی) به گوش رسید. در سالهای اخیر تعریف اکوتوریسم همواره تغییر کرده و یکی از آن تعریفی است که اتحادیه جهانی حفاظت (wcu) در کتاب «اکوتوریسم، اصول، تجربیات و سیاستها» تألیف مگان اپلروود آورده است: سفری مسئولانه از نظر محیط زیستی است که به منظور لذتبردن از مناطق نسبتاً بکر طبیعی (و هرگونه ویژگی فرهنگی موجود در منطقه از گذشته و حال) ترتیب داده و باعث ترویج حفظ محیط زیست میشود. در طول این سفر، گردشگران کمترین تأثیرات منفی را بر منابع طبیعی میگذارند و مردم بومی در سود حاصل از فعالیتهای اجتماعی – اقتصادی شریک میشوند. برگزینندگان این نوع سفرها ترجیح میدهند سفرهایی را در دل مناطق طبیعی داشته باشند که آنها را به طبیعت نزدیک میکند .
اکوتوریسم، ارزشمندترین شاخه طبیعتگردی است که قصد دارد به شیوه خردمندانهای با کمترین اثر منفی بر طبیعت و فرهنگ منطقه، بیشترین فایده را برای آن داشته باشد. این نوع گردشگری علاوه بر تعامل با جاذبههای طبیعی (رودخانه، کوهستان و…)، با زندگی و هنجار مردم محلی نیز در ارتباط است که خود نیز در تعامل با جاذبههای طبیعی است؛ از سوی دیگر طبیعتگردی، نوعی گردشگری است که در بسیاری از نقاط دنیا، فرصتهای بینظیری را برای توسعه روستایی وشهرهای کوچک فراهم کرده است.
یکی از ویژگیهای اساسی اکوتوریسم، توجه ویژه به جوامع محلی در کنار حفظ و حراست از محیط طبیعی و آداب و رسوم و فرهنگ آنهاست. در این راستا، توسعه اقامتگاههای بومگردی از مؤثرترین ابزارهایی است که ضمن حفظ و رعایت اصول اساسی اکوتوریسم، نقش چشمگیری در توسعه جوامع محلی و مشارکت آنان در امور گردشگری دارد.
تااینجای کار این تعاریف زیبا مورد پسند همگان است ولی آیا واقعا چنین اهدافی برای آن تعریف شده است ؟
آیا رفتارها بر نتایج حاصل از اجرای این سیاستها دلالت دارد ؟
باید گفت هدف ظاهری و اصلی از ایجاد و توسعه اقامتگاههای بومگردی دارای هویت و ساختار بومی، رسیدن به توسعه پایدار روستایی با ساماندهی و ارائه خدمات به گردشگران و طبیعتگردان است. اقامتگاههای بومگردی فقط جنبه اقامتی ندارند؛ در آنها فعالیتهای مختلفی همچون ارائه غذا و نوشیدنی بومی، ساخت، آموزش و فروش صنایع دستی محلی، اجرای نمایش و موسیقی سنتی، برگزاری رویدادهای بومی و تورها و فعالیتهای بومگردی انجام میشود. مکان فیزیکی اقامتگاه به دلیل سبک معماری، مصالح ارگانیک بهکاررفته، طراحی داخلی و مبلمان بومی آن نیز به منزله اکوموزه بومی، بخشی از یک جاذبه گردشگری است. مهمترین اصلی که در اقامتگاه بومگردی رعایت میشود، مشارکت جامعه محلی در فعالیتهای گردشگری است .
ولی آیا این اهداف در حال پیاده سازی است یا مسائل دیگر ؟و یا یک جنبه آن و آنهم اجرای موسیقی مبتذل زنده و رقص و پایکوبی برای جذب گردشگر؟ آیا هدف ازجذب گردشگر با تعاریف فوق است ؟یا تغییر فرهنگ مطابق میل و خواسته یک گردشگر چه خارجی و چه داخلی ؟
زمانی یک یک گردشگر وارد شهر ما می شود با این همه پیشینه فرهنگی و جاذبه های خاص خودش باید شهر را مورد تهاجم فرهنگی خود قرار دهد و فرهنگ خود را به نمایش بگذارد؟ هدف رونق اقتصادی به همراه حفظ اصالت فرهنگی و بومی است یا اصالت جذب به هر روش و وسیله ای؟
خودباختگان فرهنگ غربی می پندارند که تقلید از فرهنگ دیگران موجبات سعادت وخوشبختی آنها را رقم خواهد زد ولی آیا آنها اندیشیده اند که هر تغییر و تحول فرهنگی تنها از درون خود فرهنگ میسر است؟آیا نظام ارزشی کشورهای غربی و شرقی با ایران یکی است؟ برخی از سود جویان که تعبیر خوش باورانه ی بر آن است بیشتر به دنیال پیاده سازی برخی سیاستهای باز فرهنگی کشورهای هدف صنعت توریسم هستند تا تعاریف گفته شده از بوم گردی. با جمع بندی برخی رفتارها می توان به این نتیجه رسید که برخی مجدانه دنبال نرمال سازی فضای فرهنگی هستند تا بتواند اهداف بلند مدت خود را پیاده سازی نمایند .
جمهوری اسلامی ایران همواره در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی هدف طرحها و کینهتوزیهای ایالات متحده آمریکا بوده است و امروز نیز از این قاعده مستثنی نیست. برخورد با این ایران اسلامی در این سالها ابعاد جدید به خود گرفته است که مطالعه و رصد این رویدادها و مطابقت آن با تاریخ سیاستهای آمریکا ضروری به نظر میرسد.
در ابتدا برخورد با ایران را به مانند برخورد با کوبا مدنظر داشتند و مدل کوبا را اجرایی کرد. اصل بر این بود که با ترور رهبران انقلاب میتوانند انقلاب را از ریل حرکت بازدارند همانگونه که ابتدا چگوارا را ترور کردند و سعی کردند ۳۶۲ بار فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا را ترور کنند؛ بیش از ۱۶۰۰۰ شهید ترور ازجمله شهیدان رجایی، باهنر، بهشتی، طالقانی، مطهری و… پیامد سیاست خصمانهی آمریکا و غرب علیه انقلاب اسلامی بود. اما سیاست حذف رهبران (و به تعبیر سازمان منافقین، سرشاخهها در هر بخش) در نابودی انقلاب اسلامی مؤثر نبود.
سپس به تجربه جنگ سردی خود رجوع کردند و این بار مدل برخورد خود با کمونیسم را مدنظر قراردادند. در این مدل اصل بر این بود که به مانند شوروی؛ تقابل با ایران نیز باید در رده مسئولین از سطح ایدئولوژیک به سطح استراتژیک تنزل یابد.
در شرایط بعد از توافق وین و اجرایی شدن برجام، گمان بر این بود که در گام سوم به سمت مدل سیاست درهای باز چین حرکت خواهند کرد و استحاله از درون را به مانند استحاله عقاید مائو رهبر انقلاب چین انجام خواهند داد.به طوریکه به دنبال اجرای سیاست درهای باز، مقام معظم رهبری تاکید کردند که ما نمیخواهیم دور کشور دیوار بکشیم، اما باید تعریف درستی از این سیاست درهای باز انجام بگیرد.همچنین مقام معظم رهبری در سال ۹۴ فرمودند که دشمن با یک عمامه به سر مشکل ندارد، حتی با صورت و ظاهر جمهوری اسلامی مشکلی ندارد، مشکل اصلی او فقط سیرت و محتوای نظام است، کسانی که میگفتند تمام مشکلات کشور با مذاکرات حل خواهد شد، امروز متوجه شدند که مشکلات کشور با ارتباط با آمریکا حل نخواهد شد.
بر طبق این سیاست، ایران نیز بعد از توافق باید به سمت تولید داخلی اما کوچک حرکت میکرد چراکه چین روند توسعه اقتصادی خود را ابتدا با تولیدات کوچک و سپس با صنایع پیشرفتهتر پیش گرفت و بهموازات آن درهای باز فرهنگی و سیاسی را پیشبرد. اگر قرار بود سیاست درهای باز چین در ایران بهصورت کامل پیشرفت میکرد و اجرایی میشد ما باید نشانههای اقتصادی این فرضیه را میدیدیم.
تصور میشد که بعد از توافق وین شرایط تولید صنایع خرد و سپس صادرات آن در کشور هموار شود و سیاست درهای باز چین عینیتر شود اما اینطور نشد و سؤال اساسی این بود که؛ اینبار دشمن چگونه فکر میکند؟پاسخ به این سؤال که دشمن چگونه فکر میکند ما را به منطقه جنوب شرق آسیا میکشاند. منطقه جنوب شرق آسیا (Southeast Asia) شامل هفت کشور اصلی آسیایی در خشکی و سه کشور جزیرهای میباشد.که تایلند در این کشورها موقعیت بهتری نسبت به فیلیپین، کره و ژاپن داشت هم ازنظر نزدیکی به خاک ویتنام و هم حضور نظامی و غیرنظامی آمریکاییها در آن کشور. این وضعیت زمینهای را ایجاد کرد برای آغاز طرحی به نام «سیاست درهای باز تایلند».
اساس این طرح استراتژیک در دستور کار قرار دادن مسئله توریسم و گردشگری است. سعی بر این است که با توسعه مقوله توریسم درهای اقتصاد باز شود و وابستگی مالی و پولی این کشور به خارج از مرزهای جغرافیایی بازباشد. با رغم خوردن این طرح اولین موردی که اهمیت پیدا میکند مسئله سرمایهگذار خارجی است که بعد از اجرایی شدن کامل طرح، نقش اهرم فشار را بازی میکند.
در تایلند بعد اقتصادی همچون محرک قدرت سیاسی است و از بعد فرهنگی اهمیت بیشتری دارد که البته حاکم بر فرهنگ است و فرهنگ از ابتدا حاشیه رفته است. دین مردم تایلند بودائی است و نزدیکی خاصی به اباحیگری دارد و لذا از این نظر مشکلی برای اجرای طرح ایجاد نمیکرد.
بدون تردید صنعت گردشگری یکی از بخشهای مهم اقتصاد هر کشوری است اما وابستگی اقتصاد بر توریسم میتواند بر مناسبات قدرت تأثیر بسزایی گذارد. شرایطی که ایالاتمتحده آمریکا در اواخر دهه ۱۹۶۰ برای تایلند ایجاد کرد باقی ماند و بعدها آمریکا با این شرایط تایلند را عامل نفوذ خود در منطقه حفظ کردبا دمیدن در مسئله توریست، هر بار که تایلند خواست برخلاف منافع ایالاتمتحده حرکتی کند دچار معضل بودجه و اشتغال شد زیرا منابع مالی این کشور در خارج از مرزها تهیه میشد و با کوچکترین تنشی دچار مشکلات عدیدهای میشد.
گرایش بودائی در این کشور باعث پذیرش ساده سیاست درهای باز فرهنگی شد چراکه توریسم جنسی بنیان این صنعت در کشور تایلند است و سایر شقوق توریسم نقش مکمل را بازی میکنند. تا حدی که حضور توریست در کشوری مانند تایلند بدون انگیزههای نامشروع جنسی بیمعناست.
قطبهای امروز توریسم جهان همگی مهد توریسم جنسی هستند و اصلاً میتوان گفت پیشرفت در این صنعت بدون توسعه آزادی جنسی امکانپذیر نیست. امکان ندارد که گردشگر بیگانهای در کشوری حضور یابد و انتظار تعامل جنسی در مکانهای موردنظر خود ازجمله هتل، کاباره، ساحل و… را نداشته باشد.
شش قطب برتر جهان در توریسم عبارتاند از:
۱. لاسوگاس در آمریکا
۲. مونتکارلو در موناکو در فرانسه
۳. پاتایا در تایلند
۴. بالی در اندونزی
۵. آنتالیا در ترکیه
۶. دبی در امارات
در هیچکدام از این شش کشور امکان ندارد که جاذبههای تاریخی-طبیعی بدون جاذبههای جنسی درآمدزا باشد البته تایلند اخیراً گامهایی را در رونق تولید داخل و عدم وابستگی به توریسم خارج انجام داده ولی گویا دیر شده و هر بار به دربسته میخورد. این اساس سیاست درهای باز تایلند است یعنی درآمد از طریق اقتصاد توریسمی در کنار فشار سیاسی و بدون تولید داخلی، مساوی است با سیاست درهای باز تایلند.
باتوجه به توضیحات یاد شده باید تعریف درستی از این صنعت انجام پذیرد و متولیان امر اهداف خود را تشریح کنند ودستگاههای نظارتی نیز این اهداف را رصد نمایند. در ایران اسلامی در شرایطی که حتی حکومتهای غیر اسلامی هم حاکم بودند؛ حاکمان آن لاجرم مجبور به همراهی دین اسلام بودند. در شرایطی هم که نفوذ کشورهای غربی در این کشور زیاد شد و اعمال قدرت آنان در زمینههایی همچو فرهنگ در دوره رضاشاه به اوج خود رسید همواره این کشور در ضدیت با نگاه فمینیستی و غربگرایانه قرار داشت.
امروزه در کنار توپخانه فرهنگی دشمن در رسانههای تصویری و اجتماعی در بعد میدانی هم نشانههای نگرانکنندهای به چشم میخورد. اگر سیاست درهای باز در کشور تایلند در کوران جنگ ویتنام و سپس در شرایط پساجنگ اجرایی شد ما امروز علائمی را در اجرای این سیاست در دوران اجرایی شدن برجام و شرایط پسابرجام مشاهده میکنیم.
طبق ترتیبی که این سیاست در تایلند اجرایی شد ابتدا باید از بعد سیاسی آغاز شود و سپس اقتصادی و درنهایت به فرهنگی برسد. این چرخه اجرای این سیاست در تایلند است. البته واضح است که خواستگاه این سیاستها با فرهنگ و آداب و رسوم ما در تغابل است ولی هوشیاری و سپس شفافیت در طرح این برنامه های می تواند مسیر را مشخص کند که آیا واقعا به دنبال اهداف اشتغال زائی و کار فرهنگی هستیم و یا مسأله چیز دیگری است!!!
محمد ولایتی/گلپايگان