یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس خاطره ای از شب یلدا در دوران دفاع مقدس و قبل از عملیات کربلای چهار نقل می کند که این شب همراه با رزم شبانه بود.
به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، قبل از عملیات کربلای چهار که چادر مصطفی افریدون در مقر قائمیه بودیم بعد از صرف ناهار تصمیم گرفتیم مراسم شب یلدا بگیریم شهید محمود رضا زاده بلوری قبول کرد بره دزفول و خوراکیهای مخصوص شب یلدا بخره یه کوله پشتی رو خالی کردیم وبا خودش برد که اونایی که میخره توش بذاره وبیاره.
چند ساعت از رفتنش گذشت وغروب آفتاب شد و هنوز محمود برنگشته بود، محمود از دوستان قدیمیم و همکلاسی مدرسه ام بود نزدیک اذان مغرب محمود برگشت عرق ریزان وخسته و کوله پشتی پر و سنگین به پشتش و دو دستش کیسه پلاستیک پر ازهندوانه وپرتقال وانار و میوههای دیگه وتخمه آفتاب گردان وتخمه هندوانه وشیرینی و...
هی از کیسه پلاستیک وکوله پشتی اینها رو درمیاورد وبچهها خوشحال وخوشحالتر میکرد قرار شد بعد شام مراسم بگیریم که مصطفی افریدونبعد شام اومد وگفت امشب رزم شبانه هست! بچهها کمی وا رفتند وبعد تصمیم گرفتن رزم شبانه برن و موقع برگشت بیان سراغ میوهها و خوراکیهای خریداری شده، یکی از بچهها گفت: مجید که رزم شبانه نمیاد با این همه خوراکی تنهاش بذاریم؟ عرب معاون گروهان بشوخی گفت: خوب دست وپاهاش ومیبندیم تا نتونه بره چیزیی بخوره بهشون قول دادم بگیرم بخوابم وچیزیی نخورم!
چند ساعت بعد بچهها با خستگی زیاد از رزم برگشتند وسروصورتشون شستند و وسفره رو پهن کردند وخوراکیهایی که شهید محمود رضازاده بلوری خریده بود و آوردند و خوردند، جاتون خیلی خالی بود اینم از شب یلدایی که مصادف شد با رزم شبانه.
چند ساعت از رفتنش گذشت وغروب آفتاب شد و هنوز محمود برنگشته بود، محمود از دوستان قدیمیم و همکلاسی مدرسه ام بود نزدیک اذان مغرب محمود برگشت عرق ریزان وخسته و کوله پشتی پر و سنگین به پشتش و دو دستش کیسه پلاستیک پر ازهندوانه وپرتقال وانار و میوههای دیگه وتخمه آفتاب گردان وتخمه هندوانه وشیرینی و...
هی از کیسه پلاستیک وکوله پشتی اینها رو درمیاورد وبچهها خوشحال وخوشحالتر میکرد قرار شد بعد شام مراسم بگیریم که مصطفی افریدونبعد شام اومد وگفت امشب رزم شبانه هست! بچهها کمی وا رفتند وبعد تصمیم گرفتن رزم شبانه برن و موقع برگشت بیان سراغ میوهها و خوراکیهای خریداری شده، یکی از بچهها گفت: مجید که رزم شبانه نمیاد با این همه خوراکی تنهاش بذاریم؟ عرب معاون گروهان بشوخی گفت: خوب دست وپاهاش ومیبندیم تا نتونه بره چیزیی بخوره بهشون قول دادم بگیرم بخوابم وچیزیی نخورم!
چند ساعت بعد بچهها با خستگی زیاد از رزم برگشتند وسروصورتشون شستند و وسفره رو پهن کردند وخوراکیهایی که شهید محمود رضازاده بلوری خریده بود و آوردند و خوردند، جاتون خیلی خالی بود اینم از شب یلدایی که مصادف شد با رزم شبانه.
اخبار مرتبط
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار