خاطرات شنیدنی «حاج محمد»؛ فرمانده گمنام «مرصاد» در «آب هرگز نمی‌میرد»/ تقریظ به‌یاد ماندنی رهبر انقلاب بر کتاب: در میان کتاب‌های خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌هاست

«مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی "حدیث نفس" می‌داند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در 8 سال دفاع مقدس را برای فردای خود و...
کد خبر: ۹۲۲۹۶۰۰
|
۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۶

به گزارش خبرگزاری بسیج،حاج محمد پس از جراحت هفتم که منجر به قطع هر دوپایش می‌شود دو بار برای مداوا به آلمان اعزام می‌شود، اما باز هم خود را به آخرین عملیات دوران دفاع مقدس یعنی عملیات مرصاد می‌رساند. شهید همدانی در مورد آغاز عملیات مرصاد و نقش میرزامحمد می‌گفت با هلی‌کوپتر 214 در محوطه اردوگاه شهید شهبازی در چارزبر نشستیم.
در دنیای اطلاعات و رسانه با گسترش شبکه‌های مجازی گرایش به اطلاعات لحظه‌ای و جذاب، شدت گرفته و روزبه‌روز کتاب مهجورتر می‌شود. در دل این سرعت جابه‌جایی اطلاعات، "کتاب" انسان را لحظه‌ای می‌نشاند و او را وامی‌دارد که با طمأنینه و به دور از شتاب‌زدگی، بیاموزد از بزرگان، از تاریخ و از هرآنچه که آموختنی‌ست.

خاطرات شنیدنی «حاج محمد»؛ فرمانده گمنام «مرصاد» در «آب هرگز نمی‌میرد»/ تقریظ به‌یاد ماندنی رهبر انقلاب بر کتاب: در میان کتاب‌های خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌هاست

کتاب خواندن برای مردم جامعه‌ای که طلب پیشرفت و تعالی دارند ضرورتی‌ست اجتناب‌ ناپذیر.

از این‌روست که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می‌افتم، قلباً غمگین و متأسف می‌شوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً 10 برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.»

پس هر چه کتاب بخوانیم کم است، چون کتاب خوب زیاد است؛ و ما هم در اینجا تلاش خواهیم کرد تا این کتاب‌ها را معرفی کنیم.

***

به گزارش رجانیوز،حاج میرزا محمد را خیلی‌ها نمی‌شناسند؛ چون خودش اینطور خواسته است. به تعبیر شهید حسین همدانی: «حاج میرزا محمد قهرمان گمنام عملیات مرصاد بود». جمشید طالبی و حمید حسام بارها نزد حاج محمد می‌روند و از وی برای روایت خاطراتش درخواست مصاحبه می‌دهند، اما از آن‌ها اصرار و از حاج محمد انکار. هربار که موضوع نگارش کتاب خاطرات مطرح می‌شد، حاج محمد اسامی برخی از شهدا را می‌گفت و پیشنهاد می‌کرد که درباره‌ آن‌ها کتاب بنویسند.

 «مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی "حدیث نفس" می‌داند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در 8 سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت "یَومَ تُبلَی السَّرائرُ" گذاشت.»

 بالاخره حاج محمد را با توجیه ضرورت نگارش تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس راضی کردند. مگر می‌شود که خاطرات فرمانده‌ای که تقریباً تمامی دوران دفاع مقدس را در جبهه‌ها حاضر بوده و هفت مرتبه مجروح شده و دچار انواع جراحت‌ها از قبیل جراحت سر و پهلو و بازو و ریه و شیمیایی و موج‌گرفتگی و قطع عضو در عملیات‌های مختلف شده است، مکتوم بماند؟

 حاج محمد پس از جراحت هفتم که منجر به قطع هر دوپایش می‌شود دو بار برای مداوا به آلمان اعزام می‌شود، اما باز هم خود را به آخرین عملیات دوران دفاع مقدس یعنی عملیات مرصاد می‌رساند. شهید همدانی در مورد آغاز عملیات مرصاد و نقش میرزامحمد می‌گفت با هلی‌کوپتر 214 در محوطه اردوگاه شهید شهبازی در چارزبر نشستیم، میرزامحمد شب سختی را گذرانده بود، اما آرام و خونسرد نشان می‌داد، او همه‌کاره لشگر انصارالحسین در شب اول درگیری با ستون منافقین بود و یا به تعبیر صحیح‌تر همه‌کاره جمهوری اسلامی ایران، چراکه خیلی‌ها مثل من و شهید صیادشیرازی وقتی وارد چارزبر شدیم از میرزا محمد اطلاعات گرفتیم. آن زمان نورعلی شوشتری فرمانده قرارگاه نجف در جنوب و میرزا محمد در آنجا یکه‌تازی می‌کرد. با دو پای مصنوعی به قدری از کوه بالا و پایین رفته بود که وقتی پای مصنوعی‌اش را برای استراحت درآورد داخل آن خونی بود اما احساس درد نداشت، صیاد شیرازی با هلی‌کوپتر برگشت و سلگی از خستگی خوابش برد، تصمیم گرفتم او را برای استراحت و مداوای زخم پا به کرمانشاه برگردانم اما به خودش نگفتم. راهی تنگه چارزبر شدم، همان روز با کمال تعجب او را داخل تنگه چارزبر و منطقه درگیری دیدم. او با آن وضع بدنی و پای زخمی حاضر نشده بود به عقب برگردد.

 راز این جانفشانی‌ها با یک چیز فاش می‌شود؛ ارادت خاص حاج محمد به حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام). مردم لُرزبان خطه‌ی نهاوند ارادت ویژه‌ای به حضرت ابوالفضل دارند و از این روست که حاج محمد می‌شود فرمانده‌ی گردان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام. پس اسم با مسمایی است «آب هرگز نمی‌میرد» برای روایت زندگی کسی که همه‌ی عمرش را در توسل و عشق به سقای آب و ادب گذرانده است.

 این کتاب زیبا و خواندنی و باارزش در یازده فصل با عنوان‌های «کُر شیخ علی ممد»، «رنگ خدا»، «زیر علم عباس»، «گردان سقا‌ها»، «مجنون؛ جنگ آب و آتش»، «شب عاشورایی انصار‌الحسین»، «فاو؛ سلام بر تشنگی»، «آب هرگز نمی‌میرد»، «ما گردان ابالفضلیم»، «با دو پای بریده» و فصلی با عنوان «خدا با ما بود»، تدوین شده و در خلال کتاب تصاویر مرتبط نیز آمده است. هرجا هم که جملاتی با لهجه‌ی لری آمده در پاورقی توضیحات لازم داده شده است.

 

بخشی از این کتاب را از نظر می‌گذرانیم:

 «سوز سرما و صدای انفجارها نمی‌گذاشت خواب به چشمم بیاید؛ اما چند نفر کنار من خرناس می‌کشیدند. محجوب رفت و یک پتو آورد و روی دو نفرمان کشید و خوابمان برد. هنوز کلاه آهنی روی سرم بود. نمی‌دانم شاید کمتر از نیم ساعت گذشت، کمی پلک‌هایم گرم شده بود و داشت خوابم می‌برد که انگار یک شهاب سنگ بزرگ آسمانی روی سرم فرود آمد. از زمین کنده شدم و میان هوا چرخیدم و با صورت روی زمین خوردم. تمام بدنم مورمور شد و آسمان دور سرم چرخید. موشک سه متری کاتیوشا کنارمان منفجر شده بود. عده‌ای مثل مرغ سرکنده، کنارم دست و پا می‌زدند.

 کلاه از سرم جدا بود ولی همان کلاه که به اصرار محجوب روی سرم گذاشته بودم، ترکش موشک را گرفت و نگذاشت مغزم متلاشی شود. فقط موج انفجار آزارم می‌داد. چشمانم سو نداشت و همه جا را تار می‌دیدم. از صدای محجوب او را شناختم او را موج گرفته بود ولی وضعش بهتر از من بود. چند نفر دستم را گرفتند و گوشه‌ای نشاندند. یکسره عق می‌زدم و بالا می‌آوردم.»

 شایان ذکر است روز (20 بهمن) در ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» -که روایت دوران حضور جانباز سرافراز سردار میرزامحمد سُلگی در دوران دفاع مقدس در کسوت فرماندهی گردان ۱۵۲ حضرت اباالفضل در لشکر انصارالحسین (علیهم‌السلام) همدان است- به همراه «دختر شینا»، «گلستان یازدهم» و «وقتی مهتاب گم شد» رونمایی شد.

متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب بدین شرح است:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

«سلام بر یاران حسین (علیه‌السّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی چون سُلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:

درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم/ لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران/ که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم ...

در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌ها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده‌اند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی‌مقام علی چیت‌سازیان نیز دارای همین برجستگی‌ها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.»

 

ارسال نظرات