فصل بهار است و شکوفایی غنچه‌ها، اما این روز‌ها در کوچه پس کوچه‌های انتظار شاهد شکوفایی غنچه‌های منتظری هستیم که برای آمدنش  و به یمن قدمش هر روز و  هر شب در حال خدمت به مستضعفان و ضعیفان این عالمند.
کد خبر: ۹۲۳۱۱۱۹
|
۲۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۰:۴۷
به گزارش خبرگزاری بسیج از مازندران، نوشتن از منجی، گفتن از طلوع آخرین خورشید که در نیمه ماه شعبان، زمین به یمن قدمش شکفت و زمان برای بردن نامش لحظه شماری می‌کند، نه کار من است و نه در ظرف این واژه‌ها و جملات می‌گنجد. اما آنچه که آدمی را به گفتن از حاضرترین غائب جهان وا میدارد، چشمه امید و انتظاری است که همچون باران صبح بی صداو آرام از گوشه چشمان سرازیر می‌شود.  

در زمانه‌ای که آدمی ناگزیر است به غار تنهایی خود پناه ببرد از ترس ویروسی که به جان جهان چمبره زده و یا از عصر سنگی و دل‌های زنگ زده در گوشه‌ای کز کند؛ تنها یک انتظار، یک امید، یک دلخوشی آن را سرپا نگه می‌دارد. هرچند کهف تنهایی آدم عمرش به کهف غیبت منجی نمی‌رسد، اما وقتی در هیاهوی روزمرگی‌های دنیایی که نفس آدم به آهی بند است، چه کسی میتواند دست بگشاید و این آدم مضطر  را از غار تاریک و نمور غربت در آورد، نور بپاشد به دل زنگ زده اش و گرد وخاک این همه سال بی امامی را از سر و رویش بتکاند جز خورشید آل یاسین که در این روز‌ها و هفته ها، قلوب تمام آدم‌ها در سراسرکره زمین ظلمت زده به هر زبان و نژاد و قبیله‌ای او را فرا می‌خواند.

فصل بهار است و شکوفایی غنچه‌ها، اما این روز‌ها در کوچه پس کوچه‌های انتظار شاهد شکوفایی غنچه‌های منتظری هستیم که برای آمدنش  و به یمن قدمش هر روز و  هر شب در حال خدمت به مستضعفان و ضعیفان این عالمند و راه و رسمی که  شهدا با آن پیش خدا آبرودار شدند حالا «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ»‌ها بی نام و نشان، دارند همان راه را می‌روند و  برای زمینه سازی ظهور کار می‌کنند!

رهرو شهدا  منتظر نمی‌ایستد، یا خانه نشین نمی‌شود تا فرجی حاصل شود و دستی از غیب بار سنگین مسئولیتی که آسمان بر دوش آن‌ها نهاده، به دوش بکشد. آن جهادگر بسیجی که در این روز‌های پر التهاب، بدون رنگ و ریا از پشت همان ماسک‌هایی که صورتش معلوم نیست، اما نور علوی و مهدوی از چهره اش می‌بارد، دارد تاریخی‌ترین لحظات کره زمین را رقم میزند و هر لحظه اهالی زمین را برای شنیدن صدای «انا المهدی» از جانب حجاز آماده می‌کند.  

آنچنان دائم الاشتیاق است که هر لحظه برای خدمت به بندگان خدا سر از پا نمی‌شناسد. انگار که بوی مولا را از فاصله نه چندان دور می‌شنود و نسبت به مقتضای زمان خویش در جبهه انتظار با خدمت رسانی به  مستضعفان شیرین‌ترین لحظات  را رقم می‌زند.
 
با سنتی که خدا آن را تحقق یافتنی می‌داند، در خیابان‌های منتهی به ظهور وصل می‌شود  و به صبری که  به خانه استجابت رسیده، مردانه به جاودانگی خون شهید و به مظلومیت آن پیکر بی سر در دشت‌های تفتیده کربلا عهد می‌بندد و کوله بار «تقُومُوا للهَ مَثْنٰی وَ فُرٰادٰی» رابه دوش می‌کشد تا ابد بدون تردید!   هر روز بی قرار‌تر از همیشه برای آمد مولا  برای حضورش، برای بودن محض اش، در این زمانه رنج و فریب، تلاش می‌کند، حتی شده خود را  به آب و آتش بزند تا آن فصل بهاری که در تقویم زمان معتکف نامش است، را بر سر زبان‌ها بیاورد و تمامی اهالی جهان طلوع خورشید آل یاسین را نظاره گر باشند.

علی ابراهیمی گتابی

انتهای پیام/

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها