به گزارش خبرنگارراهیان نور خبرگزاری بسیج ازبندرعباس ،اهالی کوی آیت الله غفاری بندرعباس افتخار پرورش فرزندی را به دامان خویش دارند که آوازه او از بندرعباس تا کوچه پسکوچههای دیرالزور سوریه پیچیده است. خلیل از نسل همان فرزندان معنوی خمینی شریف است که اگر چه او را ندیدهند و چند سالی بعد از رحلت او به این دنیا پا نهادهاند اما دنیا مقهور نگاه بلند و عزم جانانهشان در پیروی از مکتب خمینی و تداوم راه او شده است.
خلیل تختینژاد فرزند محمد تختی نژاد و فاطمه هاشمی تختی جوان 25 ساله بندرعباسی از همان کودکی شور و شوق و حال و هوای وصال داشت.
او در 18 سالگی به صف سبزپوشان سپاه پیوست و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع)، اگر چه مدتی را در سپاه بندرخمیر خدمت میکرد اما خیلی زود در امتحان مکتب بانو زینب کبری (س) پذیرفته شد و به صف یاران حاج قاسم سلیمانی در سوریه پیوست و شد مدافع حرم.
پدر شهید در این باره میگوید: خلیل از همان نوجوانی علاقه وافری به رهبر معظم انقلاب اسلامی داشت و از ایشان به پدر نظام و آقا و امام یاد میکرد. خلیل بدون این که ما بخواهیم او را به راه خاصی در دوران جوانی و دانشگاه مجبور کنیم، خودش پاسداری از ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی ایران و دفاع از وطن را به عنوان شغل و مسیر زندگی آینده خودش انتخاب کرد. او عاشق اندیشه امام راحل (ره) و امام خامنهای بود و در سالهای دبیرستان، همیشه سخنرانیهای رهبری را از تلویزیون و رادیو مرتبا دنبال میکرد. در مسجد و پایگاه بسیج محل همیشه فعال بود و بخش بزرگی از قرآن را در همان دوران راهنمایی و دبیرستان حافظ شده بود. برگزیدههایی کلام آقا را همیشه در ذهن داشت و در یک کلام راه خودش را از همان نوجوانی پیدا کرده بود.
خلیل در بندرعباس به خلیل آسا معروف بود. او همیشه شعری را از یک «دیوار نوشته» در این شهر بر لب زمزمه میکرد که «خلیل آسا خمینی بت شکن شد - ز عزمش اهرمن دور از وطن شد». این شعر تمام فضای ذهنی خلیل را در نوجوانی در بر گرفته بود تا آن که راهش را بر پایه آنچه مرتب بر لب میراند، استوار کرد. خلیل به همان راهی رفت که «اهرمن ز عزمش دور از وطن شد».
مادر خلیل درباره او میگوید: او از همان کودکی شیفته امام حسین (ع) بود. پدرش او را به مراسمات عزاداری امام حسین (ع) میبرد و خلیل در همان کودکی در درونش سوالات بزرگی مطرح بود. مثلا درباره علل شهادت امام حسین (ع) و یارانش در دشت کربلا میپرسید؟ این که امام حسین (ع) برای چه راهی کربلا شد و برای چه راه شهادت را انتخاب کرد؟ برای چه سختی کشید و مهمترین هدفش در این راه چه بود؟.. ما نیز او را بر اساس کتب معتبر و بر اساس روایات مستدل راهنمایی میکردیم. هر چه برای او بیشتر توضیح میدادیم، در درونش عشق به مکتب امام حسین (ع) بیشتر شعله میکشید. بیشتر راهی مسجد و نماز جماعت میشد و باورش در نوجوانی به این راه کامل شده بود و دوستان و همبازیهایش را راهنمایی میکرد. علاقه وافرش به حفظ و قرائت قرآن نیز از همین مسأله نشأت میگرفت. ما یکی از دلایل قیام امام حسین (ع) را حفظ قرآن و ارزشهای الهی برایش بیان میکردیم و او نیز علاقه وافری به این راه پیدا کرده بود و مرتب تأکید میکرد که قرآن سرچشمه است و برای سیراب شدن در مکتب امام حسین (ع) باید قرآن را فراوان خواند.او همیشه میگفت باید از سرچشمه سیراب شد و به همین خاطر خیلی پای صحبتهای رهبری مینشست.
خلیل مشغول خدمت در سپاه امام سجاد (ع) هرمزگان بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی یک بار در یک سخنرانی در تجلیل از مجاهدتهای شهدای مدافع حرم در سال 1394، فرمودند: « اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند.»
این سخنان رهبر انقلاب انگار شعر دوران کودکی و نوجوانی خلیل را در ذهنش تجسم عینی بخشیده بود. این سخنان رهبر معظم انقلاب، عجیب با آنچه خلیل در نوجوانی مرتب بر لب زمزمه میکرد، در ارتباط بود و پیوندی عمیق در وجودش نهاده بود و آتش یک حرکت بزرگ را در وجودش شعله میداد.
پدر شهید میگوید: بعد از این سخنان رهبری معظم انقلاب بود که خلیل به تدریج حال و هوای متفاوتی یافت. او شیدایی حراست از حریم حرم بانو زینب شده بود و به همین خاطر خودش را به سپاه قدس منتقل کرد و شد سرباز حاج قاسم سلیمانی. البته ما تا مدتها از این اقدام خلیل بیخبر بودیم. حتی خلیل اولین بار که به سوریه رفته بود، به من و مادرش چیزی نگفت اما مادرش به مثابه این که بر او چیزی الهام شده باشد، متوجه دوری خلیل از وطن و رفتنش به جایی متبرک و برای راهی عظیم شده بود. خلیل بار اول گفت که برای مأموریتی به تهران میرود و البته به تهران رفته بود و از آن جا راهی عراق و سوریه شده بود و یک بار نیز در همان بار اول با ما تماس گرفت و گفت که برای طی دورهای در تبریز بسر میبرد و خودش با ما تماس خواهد گرفت و ما را از نگرانی و بیخبری چند روزه از احوالش خارج کرد. بعد از مدتی که خلیل به بندرعباس بازگشت. حالش دگرگون بود. انگار راه تازهای در زندگیاش یافته بود و ما چون با هم بیش از رابطه پدر و پسری، دوست و رفیق یکدیگر بودیم، از حالش متوجه احوال دلش شد. بار دوم که خواست راهی سوریه شود به ما اطلاع داد. او گفت که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) باید خیلی زود به سوریه بازگردد چون کارهای ناتمامی را در برابر جریانهای تروریستی و تکفیری بر زمین داشت و باید میرفت تا آنها را تکمیل کند.
ما از مادر شهید پرسیدیم که برای بار دوم که از نیت او در رفتن به سوریه و مخاطرات راهش با خبر شدید، مخالفت و یا مقاومت نکردید؟
مادر شهید: هرگز. از روزی که لباس پاسداری بر تن او کردیم، این را پذیرفته بودیم که خلیل سرباز ولایت و سرباز امام زمان (عج) و مدافع وطن است. او را با پدرش در صبح زود یک روز در زمستان 96 راهی سوریه کردیم. بار اول بی خبر از رفتن او بودیم. یعنی گمان میکردیم که به مأموریتی در داخل کشورمان و برای آموزش میرود اما بار دوم که او را راهی سوریه کردیم، با دعای خیر بود. پدرش در دهانه درب خانه او را به بانو حضرت زینب (س) سپرد و من نیز او را از زیر قرآن رد کردم و آب پشت سرش ریختم.
در طول روزهایی که او در سوریه بود ما مرتب اخبار درگیریها در سوریه را دنبال میکردیم. شرایط کاری خلیل به گونهای بود که کمتر توان و فرصت تماس پیدا میکرد اما در همان بار دوم نیز چندین باری تماس گرفت و ما را از سلامتی خودش و توفیقات جبهه اسلام در این کشور مطلع کرد.
خلیل حدود 45 یا 50 روز بعد از سوریه به کشور بازگشت. حالا دیگر بهار از راه رسیده بود و درخت نارنج حیاط منزل پدری به گل نشسته بود. هوای بندر نیز در اوج لطافت بود و بار باران بهاری دلنواز شده بود اما خلیل برای رفتن دوباره عجله زیادی داشت. خلیل چیزی در سوریه جا گذاشته بود که به اندازه همه شکوفههای نارنج خانه پدری که همه روزهای خوش کودکی و نوجوانی را بدانها دل بسته بود، میارزید.
پدر شهید میگوید: خلیل بار سوم برای رفتن به سوریه خیلی عجله داشت. دلش در سوریه بود. کمتر از چند روز در بندرعباس ماند و راهی سوریه شد. من و مادرش برای بار سوم هم او را بدرقه کردیم. کاسه آبی که مادرش پشت سر او پاشید، شکوفهها نارنج داشت. خلیل همه زیبایی زندگیاش و همه دلبستگیهایش را گذاشت و رفت و ما همه جان و دل و وجودمان را با او به سوریه فرستادیم.
خلیل بنا به تدبیر فرماندهان مقاومت در سوریه، در یکی از محورهای مهم و کلیدی درگیریها با عناصر تکفیری، فرمانده قرارگاه درعا میشود. او به گفته همرزمانش در امور نظامی فراتر از یک فرمانده ظاهر میشد و چنان اشرافی بر حوزه فرماندهی خود و اوضاع منطقه پیرامونی محور درعا داشت که از او به خلیل عقاب یاد میکردند. خلیل هم در آتش حمله بود و در هم صحنه مدیریت میدانی. او عنوان خلیل عقاب دوران دانشجوییاش در دانشگاه افسری امام حسین (ع) را دوباره بازیافته بود. او متخصص جنگهای خیابانی و رهایی گروگان بود و در سوریه نیز با شجاعت بسیار توانست جان انسانهای زیادی را که در معرض حمله عناصر تکفیری قرار داشتند، نجات دهد.
19 رمضان دو سال پیش، 14 خرداد 97 بود که خلیل برای متوقف کردن آتش سنگین توپخانه دشمن به همراه سه تن دیگر از نیروهای مقاومت راهی عمق جبهه دشمن تکفیری میشود. خلیل با نبوغ نظامیاش متوجه کانون اصلی حملات توپخانهای دشمن به بر محور درعا شده و لذا بدلیل پیچیدگی عملیات، شخصا وارد میدان شده و راهی روستای معیضلیه درمنطقه بوکمال استان دیر الزور سوریه میگردد اما در میانههای راه با کمین سنگین و آتش شدید دشمن مواجه شده که متاسفانه به دلیل اصابت مستقیم گلوله توپ ضد هوایی به درجه رفیع شهادت نائل میآید.پیکر مطهر شهید خلیل تختینژاد تا حدود یک هفته پس از شهادتش در دستان دشمنان تکفیری بود که پس از عملیات نیروهای مقاومت به دست نیروهای سوری و مقاومت میرسد و آنان نیز پیکر این شهید دلاور را تحویل واحدهای مستشاری سپاه در سوریه میدهند.
پیکر شهید خلیل تختینژاد دوشنبه 21 خرداد به میهن بازگشت و مردم بندرعباس در گرمای بیش از 40 درجه روزهای پایانی خرداد در بندرعباس از او استقبالی کردند که هرگز به این شهر و دیار دیده نشده بود. خلیل را مردم چون نگینی تا شهر تخت، زادگاه پدری و مادری خلیل بدرقه کردند و شهر تخت نیز چنان بدرقهای از فرزند خویش کرد که گوچهها و خیابانهای آن هرگز به چشم خویش ندیده بودند.
خلیل شکوه هرمزگان شد و پدر و مادرش نگین شهری که به عاشقان حضرت عباس شهره است، بدل شدند. امروز هرمزگان و هرمزگانی به وجود خلیل و خانواده با اصالت همه شهدای خویش میبالد و راه خلیل توفندهتر از هر زمان دیگری ادامه دارد.
مادر شهید خلیل تختینژاد حالا هر سال با شکوفه دادن نارنج خانه به یاد رفتن خلیلش چون سرو میایستد و افتخار خود را پرورش چنین گوهری بر دامان میهن میداند. پدر خلیل هنوز هر روز و هرشب به یاد فرزند رشیدش، عکس او را بغل میکند و ما با یادآوری مکرر حماسه خلیل و خلیلهای وطنمان، به رسالتی بیاندیشیم که از خون او و همرزمانش بر دوش ما است.