قزوین- خبرگزاری بسیج: احمد متوسلیان اسطوره ای که مانند شهید سپهبد قاسم سلیمانی بر دلها نشست، دولت ها در ایران رهایش کردند مگر دولت نهم و دهم! دلمان تنگ شده برای چهره خاک نشسته ات که امام امت را مجذوب خویش کرد.
سردار برگرد که هوا بس ناجوانمردانه سرد است!
برگرد تا با چشمان خویش ببینی یاران دیروزت مانند ملخ از روی پرچم آمریکا و اسراییل می پرند! برگرد هوا سرد است! دلمان برایت تنگ شده! برای روزهایی که بنی صدر غربزده و لیبرال را به چالش کشیدی و گفتی اگر به کردستان بیاید هلی کوپترش را خواهم زد.
حاج احمد برگرد! رهبری مالک اشتر را از دست داد، زخم دجال های زمانه در لباس دوست هنوز آزارمان می دهد! حاج احمد دروازه های اورشلیم منتظر ماست! امروز نان مردم را گروگان گرفتند! کسی را می خواهند که خط شکن باشد! دلمان برای سردار دلها تنگ شده! کاش هرگز نمی گفت که فاطمیه دیگر من در بین شما نیستم! بیش از ۳۰فاطمیه آمد و شما را زیارت نکردیم!
حاج احمد برگرد که خاکریزها را درون شهر ها زده اند، سربازان دشمن نفوذ را تا خانه و قلب برخی سازماندهی کردند! نمی دانم روزگار بدون تو چگونه می گذرد! خرمشهر بدون تو پریشان و گریان است! خرمشهر بدون تو خواب ندارد، کوههای کانی مانکا، پاوه و کردستان صدایت میزنند! قاسم پرواز را تجربه کرد! قلب های زیادی پر از کینه مقدس است تا انتقام را از دشمن بگیرد!
سردار برگرد که نان شب را بهانه تاختن بر انقلاب کردند! برگرد تا تغییر باورها را ببینی!
در این وادی خفتگان دنیا زده شریک نباش! برگرد تا تورا افراطی و تندرو بخوانند! برگرد تا تورا سردار دولت تفنگدار بنامند! برگرد و سوت کف عده ای را با آمریکا و اسراییل ببینید! چه زیبا از دنیای فرومایگان رفتی و خیال بازگشت ندارید!
می گویند در زندانهای اسراییل هستید و برخی نیز شما را شهید می نامند! می دانم هیچ زندانی نمی تواند حصارش تو را نگهدارد! کارتو شکستن حصارها و باورهای پوشالی بود!
امروز نان شب دغدغه مردم است و مسئولان هم خواهان تشکر هستند! به هرکس میگوییم از خودشان تعریف و تمجید می کنند! می گویند همه چیز خوب است اما چرا بی عدالتی بیداد می کند نمی دانم!در لبنان و سوریه به دنبال جای پایت آمدیم، پشت لشکر گولانی را برزمین زدیم! اما هرگز صدایی نشنیدیم!
به لبنان رسیدیم، سواحل صور و صیدا فریاد میزدند که اینجا قدمگاه مالک اشتر خمینی است، در این خاک مردانی از دیار سلمان خفته اند! می دانستم تو را می گویند! برگرد تا دنیای سرگردان را ببینی! برگرد تا انقلاب را در ارتش مقاومت تجربه کنی! برگرد تا ببینی آمریکا رهایمان نکرده!
سردار برگرد! تا قضاوت خدا را به نظاره بنشینی! برگرد تا کاخ های برافراشته در لواسان و باستی هیلز را نظاره کنی! برگرد تا رفقای دیروزت را در حصار کاخ های کلاردشت برای عمر نوح فریاد بزنی! دیگر مردمی نیستند! سگ هایشان فقرا را تیکه پاره می کنند! سفره نان خشک خودت را پنهان کن که تو را گدا و هیچی ندار خطاب خواهند کرد! نان خشکت را در کردستان پنهان کن و به نظاره کولبرها بنشین! لباس خاکی ات را برتن کن تا تفاوت دیروز و امروزمان را بهتر درک کنی!
سردار برگرد که با همه دنیای کفر پنجه در پنجه ایم اما اسیر دست لیبرالها شده ایم! برگرد و بنی صدرها بدون تو مانور قدرت می دهند!
سردار برگرد تا بار دیگر کانی مانکا و مریوان در هلهله آمدنت سور عروسی بپا کنند!
برگرد دراین وادی همه خفته اند!
به قلم: صادق چگینی
1002/گ30/ب