خبرهای داغ:
یادداشت سردبیر

من خبرنگارم،همه روزها، روز خبرنگار است

من خبرنگارم و حرفه‌ من شب و روز ندارد. در عصری زندگی می کنم که برای ارتباطات، حرفه من صدای ناخودآگاه مردم است در شادی ها و غمها..
کد خبر: ۹۲۶۴۲۶۰
|
۱۷ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۵

خبرگزاری بسیج: زیرا که ما هر روز می نویسیم، زیرا که ما هر جا می نویسیم، زیرا که برای ما زندگی چیزی به غیر از نوشتن نیست. 

ما زندگی را می نویسیم، ما نوشتن را زندگی می کنیم.

 

و اگر قلم نبود با سرانگشت خویش می نویسیم و اگر قلم جوهر نداشت با خون خویش می نویسیم و با جان خویش می نویسیم و با عمر خویش می نویسیم و اگر دفتر نبود بر آب می نویسیم و بر خاک می نویسیم و بر قلب مردمان...

 

ن والقلم و مایسطرون

 

من خبرنگارم و حرفه‌ من شب و روز ندارد. در عصری زندگی می کنم که برای ارتباطات، حرفه من صدای ناخودآگاه مردم است در شادی ها و غمها..

 

خبرنگارم. صادقانه می نويسم، می نویسم و قلم می زنم بر سفیدی کاغذ، دردی را که توان فریاد ندارد. من خبرنگارم. فریاد آزادی خواهی ملت را نوشتم و کوچه به کوچه و خانه به خانه پابه پای فرزندان وطن، برای صلابت ایرانم جنگیدم.

 

 خبرنگارم. پابه پای مردمم رفتم جاده های خطر را در عمق درد و ترس و واهمه، در کشاکش روزهای کشنده جنگ صدای سربازان وطن شدم و قلمم صدای پاکی خونی بود که بر زمین جاری شد.

 

خبرنگارم. نوشتم از درد مادران و پدران وطنم لحظه های غریبانه جان دادن فرزند را در روزهای دلهره و هراس.

 

نوشتم و قلم زدم شادی های مردمم را وقتی که جهان پهلوانانشان بر سکوهای استقامت و مردانگی دنیا ایستادند. روزهای وطن مدیون من است برای تمام لحظه هایی که خانواده ام در بلاتکلیفی بودن و نبودن بسر برد و من فریاد مظلومیت کوچه ها و شهرهای کشورم را در روزهای توطئه، به گوش جهان رساندم.

 

امروز نوشتم درد مردی را که حسرت زندگی، او را شرمنده خانواده کرده و از زخم های مادری نوشتم که نان آور خانه است. از کودکی نوشتم که چرخهای چرخ دستی اش صدای زندگی را در بازار شهر به جریان می اندازد. 

امروز نوشتم از دردی که در استخوان های بیماران شهرم جاخوش کرده و دیوار تحریم ها درمان دردش را از اوگرفته.

 

از معلمی نوشتم که با تمام مصائب زندگی، عشق را به فرزندان میهنم می آموزد. از تازه دامادی نوشتم که شهید حریم حرم یار شد. از همسر شهیدی نوشتم که در خاکسپاری همسر شهیدش با سربلندی و صلابت فریاد زد همه فرزندانم فدای خاندان نبوت.

 

انعکاس قلم و دوربین من بود که خواب خوش را از چشمان دزدان ربود و مفسدان اقتصادی را در چنگال عدالت گرفتار کرد.

 

از چرخ خسته تولید و نان شب کارگری نوشتم که شب عیدش به خاطر مطالبات معوقه اش در دادگاهها گذشت.

 

از بازار سیاه سکه و طلا، از دختران بی سرپناه، از جاده های پرتردد، از پلیس و سپاه و ارتش، از استاندار و فرماندار و بخشدار، از معاون و وزیر نوشتم و نوشتم.

 

چشم دوربینم همه جارا دید و قلمم از همه نوشت. اما از خبرنگار، نه کسی نوشت و نه کسی خواند.

 

امروز روز من است. هر روز روز من است. روز، با قلم من آغاز می شود و هیاهوی شهر از نبض قلم من شور می گیرد. قلمی که برای تقدسش، سوگند آسمانی داده شد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها