برات شهادتش را از طلائیه گرفت

پرستو‌های مهاجری که در سال ۹۵ برای دفاع از حریم آل‌الله به سوریه کوچ کرده بودند و در کربلای خان‌طومان به قافله سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پیوستند، حالا پس از چهار سال که پیکر مطهرشان در خاک‌های تفتیده خان‌طومان مانده بود، دوباره به آستان لاله‌خیز مازندران و آغوش علوی‌تبار‌ها برمی‌گردند تا حال و هوای این استان در دهه کرامت، کربلایی شود.
کد خبر: ۹۲۶۶۱۸۶
|
۲۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۴۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از مازندران،شهید علی جمشیدی به همراه جمعی از همرزمانش اردیبهشت ۹۵ با حماسه‌آفرینی در منطقه خان‌طومان سوریه به فیض شهادت نائل آمده بود، پیکر مطهرش پس از چهار سال دوری در هوای گرم تابستان تیر ۹۹ به آغوش وطن بازگشت. با آمدن پیکر این شهید بزرگوار فرصتی پیش آمد تا با برادرش که خود نیز همرزم علی بود، به گفتگو بنشینیم.


فاصله سنی شما با شهید چند سال است و چند خواهر و برادر هستید؟

خانواده ما یک خانواده پرجمعیت شامل هفت خواهر و سه برادر است که ساکن شهرستان نور در غرب استان مازندران هستیم. علی فرزند آخر خانواده و متولد ۱۵ آبان ۶۹ بود که همراه با یک خواهر دیگر دوقلو بودند. پدرمان کارگر ساده سر میدان بود و کارمند ثابت جایی نبود. مادرم نیز خانه‌دار بود. از لحاظ سنی شهید ۹ سال از بنده کوچک‌تر بود ولی از لحاظ رشد معنوی خیلی بالاتر از بنده بود و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

علی‌آقا شغل نظامی نداشت، چه شد که به مسائل نظامی علاقه‌مند شد؟

علی‌آقا بزرگ‌شده خانواده‌ای بود که همه اعضای آن خود را برای سربازی نظام مقدس جمهوری اسلامی در همه زمینه‌ها آماده کرده‌اند. علی از همان سن نوجوانی فعالیت فرهنگی و مکبری را در مسجد محله به نام مسجد حضرت زینب (س) عهده‌دار بود و در مدرسه نیز در بسیج دانش‌آموزی فعالیت می‌کرد. در سن جوانی هم جانشین دسته گردان امام حسن (ع) در شهرستان نور شد و همچنین هیئتی به نام باب‌الحوائج در شهر نور است که برادرم از خریداری زمین هیئت توسط خیرین گرفته تا تأسیس آن به همراه چند نفر از دوستانش شرکت داشت.

شهید تا چه مقطع سنی تحصیل کرده بود؟

علی‌آقا مقطع کاردانی را در رشته معماری در دانشگاه سما بابل گرفت و برای ادامه تحصیل به دانشگاه علمی کاربردی نوشهر رفت و با تغییر رشته‌اش در رشته مدیریت فرهنگی تا مقطع کارشناسی ادامه تحصیل داد. علت تغییر رشته‌اش هم دغدغه‌های فرهنگی بود. این رشته را انتخاب کرد تا سهمی در گسترش فرهنگ انقلابی داشته باشد. همچنین یک مؤسسه هم به نام شهدای گمنام در شهرستان نور بود که علی به طور متمرکز در آن فعالیت می‌کرد. از مراسم یادواره شهدا در شهر و روستا‌های مختلف گرفته تا ایستگاه‌های صلواتی با نمایشگاه مذهبی و... شهید و دوستانش فعالیت‌های زیادی در این مؤسسه انجام می‌دادند.

چی شد که علی‌آقا به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شد؟

از زمانی که بحث سوریه و حمله داعشی‌ها با کمک امریکایی‌ها و برخی کشور‌های مرتجع عربی به این سرزمین آغاز شد، برادرم در این فکر این بود که بتواند کمکی انجام بدهد و مدافع حرم شود. علی‌آقا هم مثل بسیاری از جوانان مؤمن و انقلابی پیگیر اعزامش بود تا اینکه بالاخره پس از دو سال تلاش و کوشش موفق شد اعزام شود. رفت و در سن ۲۵ سالگی در این مسیر به شهادت رسید. استان مازندران بعد از خوزستان با تقدیم ۴۰ شهید دومین استان با بالاترین تعداد شهدای مدافع حرم است که نشانه مردم ولایتمدار در این استان است. زمانی که بحث دفاع از حرم بالا گرفت درخواست‌ها برای اعزام زیاد بود و علی هم که نظامی نبود، خیلی راه سختی برای اعزام داشت، اما با تلاش زیاد خودش را به قافله مدافعان حرم رساند.

گویا علی‌آقا برای اعزام به سوریه با استفاده از کارت جعلی افغانی و استفاده از لهجه افغانی موفق به رفتن شد؟

بله، علی‌آقا عضو فعال ستاد امر به معروف شهرستان نور بود. شهری که عده‌ای از مردم افغان نیز در آن مشغول کار و فعالیت هستند. در یکی از گشت‌هایش با دستگیر کردن چند افغان و بررسی آن‌ها برای بررسی اینکه آیا کارت هویت دارند یا نه، علی‌آقا از این فرصت استفاده کرد و با دوست شدن با این افراد و با کپی و اسکن کردن کارت آنها، برای خودش کارت جعلی درست کرده بود تا از این طریق و با پیوستن به فاطمیون پیگیر اعزامش شود. بعد با تمرین لهجه افغانی به مشهد رفت ولی متأسفانه لو رفت و آن‌ها متوجه شدند علی‌آقا افغانی نیست ولی باز هم دست‌بردار نبود. هرچه آموزش لازم برای اعزام به سوریه بود از جمله آموزش تیربار گرفته تا سلاح‌های نظامی دیگر همه دوره‌ها را با موفقیت طی کرده بود تا اینکه با تلاش فراوان اعزام به سوریه روزی‌اش شد.

شما که گفتید ایشان در مشهد لو رفت و نتوانست اعزام شود، عاقبت چطور موفق به اعزام شد؟

در این مدت دو سالی که علی‌آقا نتوانسته به سوریه برود با دیدن آموزش‌های لازم، از هر لحاظ برای اعزام همه تأییدش می‌کردند. با پیگیری‌هایی که از مسئولان تهران داشت و آن‌ها قول داده بودند هر موقع از مازندران اعزام داشتند، علی‌آقا را جزو اعزامی‌ها قرار دهند. برای همین در سال ۹۴ برخلاف سال‌های قبل به پیاده‌روی اربعین نرفت. منتظر بود تا زنگ بزنند و خبر درست شدن اعزام ایشان را به سوریه بدهند. این جمله را به عشق حضرت رقیه (س) حتی در پیامک‌هایش به مسئولان اعزام داده بود: «حضرت رقیه (س) اربعین به کربلا نرفت، من هم نمی‌روم و منتظر خبر اعزام به سوریه هستم». بحث خادمی شهدا هم یکی دیگر از کار‌های علی‌آقا بود که با نزدیک شدن عید هر سال در مناطق عملیاتی جنوب انجام می‌داد و خادم زائران شهدای راهیان نورطلائیه و شلمچه می‌شد. آن سال هم قبل از ورود به بهار سال ۹۵ مثل هر سال رفت تا خادمی زائران شهدا را انجام دهد و ۱۲ فروردین برگشت و دو روز بعد در فراخوان اعزام به سوریه، اسم علی‌آقا نفر آخر در لیست برای اعزام قرار گرفت. یعنی در اصل علی‌آقا حاجت اعزام به سوریه و شهادتش را از شهدای طلائیه گرفت.

قضیه شهادت برادرتان در عملیات منطقه خان‌طومان به چه صورت بود؟

پس از اعزام مدافعان حرم مازندران به سوریه، در مدت یک ماه و اندی که آنجا بودند در دو عملیات سنگین شرکت داشتند. تکفیری‌ها با امکاناتی که از امریکا گرفته بودند و با پول برخی کشور‌های مرتجع عربی می‌خواستند محاصره حلب را بشکنند و مناطقی که توسط مدافعان حرم در عملیات محرم ۹۴ آزاد شده بود را تصرف کنند. تکفیری‌ها در پی آن بودند که بتوانند این مناطق از جمله منطقه خان‌طومان، الحاضر، خانات و بحوت را دوباره پس بگیرند ولی با رشادت شیرمردان مدافعان حرم فقط در خان‌طومان ماندند و ۱۵ شهید مازندرانی و شهدای فاطمیون این اجازه را به آن‌ها ندادند. دفعه سوم همزمان با آتش‌بس اعلامی توسط امریکایی‌ها، بعد از ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵، تکفیری‌ها خلف وعده کردند و حمله سنگینی را تدارک دیدند. چند گروه از بچه‌های مدافعان حرم ایرانی، فاطمیون و... در این عملیات حضور داشتند و ۱۲ ساعت درگیری مداوم با تکفیری‌ها داشتند. هدف دشمن گرفتن کل مناطق از دست مدافعان حرم بود ولی با رشادت‌هایی که مدافعان حرم داشتند و با گذاشتن جانشان در کف دست فقط خان‌طومان سقوط کرد. عملیات همچنان ادامه پیدا کرد که نهایتاً در ساعت ۲ صبح روز دوم عملیات یعنی در ۱۷ اردیبهشت برادرم به همراه ۱۲ نفر از دیگر رزمندگان مازندرانی و فاطمیون به شهادت رسیدند و پیکرشان در آن منطقه باقی ماند.

پیکر چند شهید در خان‌طومان مانده که هنوز به آغوش خانواده برنگشته است؟

پیکر شهیدان محمد بلباسی، محمود رادمهر، علیرضا عابدینی، رحیم کابلی، رضا حاجی‌زاده و رجایی‌فر هنوز برنگشته است.

شما علی‌آقا را از لحاظ شخصیتی و اعتقادی چطور توصیف می‌کنید؟

البته برای پاسخ دادن به سؤال شما باید زندگی ایشان را از دوران بچگی تا جوانی مورد بررسی قرار دهید ولی خروجی تمامی این صحبت‌های بنده چند خصلت و مورد می‌شود: ۱- رزق حلال در خانواده ۲- بحث اخلاص علی‌آقا و معنویت ایشان ۳- تلاش و خستگی‌ناپذیری در کار او را با شهادت عاقبت به‌خیر کرد.

همه دوست دارند در تابستان در اوقات فراغت به شمال بروند و از دریا و جنگل آن منطقه استفاده کنند ولی علی‌آقا از تفریح دل می‌کند و در دل گرما به روستا‌های شهرستان دلگان از توابع استان سیستان و بلوچستان می‌رفت و در اردو‌های جهادی در مناطق محروم برای مردم آن مناطق کمک می‌کرد بدون اینکه دنبال پست و مقامی باشد. اصلاً این واژه‌ها در علی‌آقا حذف شده بود. در صورتی ما از این کار علی‌آقا بی‌خبر بودیم، بعد از شهادت علی‌آقا که در سیستان و بلوچستان مراسم گرفتند ما متوجه شدیم که قبلاً ایشان در آنجا فعالیت جهادی داشته است.

مسئولیت نظامی علی‌آقا در سوریه به چه صورت بود؟

در سوریه مسئولیتش اطلاعات- رزمی بود که کار بسیار سختی است. باید در دل تاریکی شب به تنهایی برای شناسایی تا دل دشمن می‌رفت و از امکانات دشمن باخبر می‌شد و برمی‌گشت. علی‌آقا با ایمان قوی و شجاعتی که داشت از عهده این کار برمی‌آمد.

خانواده به فکر ازدواج علی‌آقا بود؟

بله، همان دو روزی که علی‌آقا از خادمی شهدای طلائیه برگشته بود، خواهرانم گفته بودند چادر سفید عروس برای خانمت گرفتیم تا خواستگاری برویم، اما علی‌آقا در جواب گفته بود: «بگذارید به سوریه بروم و برگردم انشاءالله بعد» که قسمتش شهادت شد.

چه خاطره‌ای از شهید دارید؟

بعد از شهادت، علی‌آقا به خوابم آمد که به دانشگاهش بدهکار است. وقتی که به دانشگاه علی رفتیم دیدیم مقداری بدهی دارد که رئیس دانشگاه گفت احتیاجی نیست پرداخت شود ولی، چون به گردن شهید بود و علی‌آقا در خواب بنده خیلی تأکید داشت حتماً پرداخت شود، بدهی‌اش را صاف کردیم.

به عنوان سخن پایانی اگر می‌شود از وصیتنامه شهید برایمان نقل کنید.

وصیتنامه شهید واقعاً کتابی کامل از اعتقادات و ایمان وی است که بازگو کرده است. ایشان وصیتنامه‌اش را در تاریخ سوم دی ۹۴ نوشته بود که بعد از شهادتش در کیف شخصی‌اش در منزل پیدا کردیم. علی در بخشی از وصیتنامه‌اش نوشته بود: «در اوضاع سیاسی کنونی که نایب بر حق حضرت ولیعصر (عج) رهبرمان امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به تنهایی علم را بر دوش گرفته و رجال سیاسی چندان همسو با فرمایشات ایشان عمل نمی‌کنند، باید بچه‌های مذهبی (هیئتی و مسجدی) خود را فدا کنند. «در بخش دیگری از وصیتنامه آمده است: «اگر در جمهوری اسلامی خلافی صورت گرفت تقصیر را بر گردن نظام نگذارید، بگویید فرد اشتباه کرد نه نظام، که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به نظام آمده‌اند، کسانی که بویی از ایمان و مردانگی نبرده‌اند. کسانی که نان نظام را می‌خورند و ریشه نظام را می‌زنند. الحق که چه خطرناکند این افراد.»

سخن پایانی بنده و خود شهید این بود که قدر رهبر عزیز و فرزانه انقلاب اسلامی امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) را بدانیم و پشتیبان واقعی ولایت باشیم.
 
انتهای پیام/
ارسال نظرات
آخرین اخبار