۱۳ / خرداد / ۱۴۰۴ - 03 June 2025
14:26
کد خبر : 9270774
۲۰:۴۳

۱۳۹۹/۰۶/۰۸
یادداشت عاشورایی

اینجا کربلاست، صدای حق جویی بشریت در حنجره زمان

راستی، کدامین یاوری به همنوایی و همراهی برمی خیزد؟ مگر هر روز عاشورا و هرخاک کربلا نیست. اینجا کربلاست. رساترین صدای مظلومیت و حق جویی بشریت در حنجره زمان... هل من ناصر ینصرنی..

عقربه زمان روی نقطه پنجم عشق ایستاد. امام عشق با قافله بیداری از راه رسید و در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت خنجری آبگون، بر حنجره آخرین شهید نشست، وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم ها پیچید و آنگاه که خیمه ها در داغی شعله ها گم شدند، جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند. هشتاد و چهار کودک و زن در ازدحام نیزه و شمشیر از ساحل گودالی که همه هستی شان را در آغوش گرفته بود گذشتند.

تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین قاهقاهی که با آه آه کودکان گره می خورد گستره میدان شعله ور را می پوشاند. نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه های آراسته انتظار کاروانی اند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم با شکسته ترین دل و تاول زده ترین پا به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.

زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده اند. همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه همه سرها فرو شکسته است اما خروش رعد گونه زینب(س) آذرخش خشم سجاد(ع) و زمزمه امام حسین بر نیزه همه چیز را شکست. شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب جان ها را شست و آفتاب را از پس غبارها و پرده ها به میهمانی چشم های بسته آورد.

حقیقت عریان تر و زلال تر از همیشه از افق خون سر برآورد. کربلا به طلوع خویش رسید و جوشش خون شهید خاشاک ستم را به بازی گرفت. خونی که آن روز در غریبانه ترین غروب در گمنام ترین زمین در عطشناک ترین لحظه بر خاک چکه کرد در آوندهای زمین جاری شد و رگ های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند. چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی داغدار مظلومیت حسین(ع) شد.

کاروان به مقصد رسیده است. تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است. آفتاب از پس شایعه و دروغ و فریب سربرآورده و پشت پلک های بسته را می کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می خواند. کدامین سر سودایی همراهی این سر بریده را دارد و کدامین همت ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟

عشق با تمام قامت بر قله گودال قتلگاه ایستاده است! دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد بلند و استوار چونان نخل های بارور سربرآورده و حنجره ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می کشید آسمان در آسمان به جست و جوی هم صدا و هم نوا سیر می کند.

راستی، کدامین یاوری به همنوایی و همراهی برمی خیزد؟ مگر هر روز عاشورا و هرخاک کربلا نیست. اینجا کربلاست. رساترین صدای مظلومیت و حق جویی بشریت در حنجره زمان... هل من ناصر ینصرنی..

ناشناس


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید