به گزارش سرویس اساتید خبرگزاری بسیج، کمیته دستگاهی نظریهپردازی سازمان بسیج اساتید کشورکرسی ترویجی "الگوی نظری تحول انقلابی در جمهوری اسلامی ایران" را روز ، دوشنبه 24 شهریور 99 در محل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار کرد.
دکتر محمد شفیعی فر عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران در این کرس با ارائه نظریۀ خود با عنوان "الگوی نظری تحول انقلابی در ایران" در حضور هیات داوران و ناقدان کمیتۀ دستگاهی کرسی ترویجی نظریه پردازی بسیج استادان دانشگاهها، مراکز آموزش عالی و پژوهشی کشور در سالن کنفرانس درودیان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران گفت: هيچ ملتي براي مسائل كم و كوچك متوسل به انقلاب و پرداخت هزينه سنگين تغییر انقلابی نميشود. مشكلاتِ منجر به انقلاب بايد زياد، كلاف سردرگُم، طولاني مدت و لاينحل گردند. در خصوص تبیین تحولات انقلابی در ایران دیدگاه ها و نظریه های مختلفی مطرح شده است، این نظریهها با تکیه بر مفروضات و یا به خدمت گرفتن شواهدی از رخدادهای انقلابی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران صورتبندی شده است که تصویر حاصل از انقلاب و علل و عوامل و الگوی رخداد آن با واقعیات جامعه ایران منطبق نیست.
گفتنی است دکتر نورالله قیصری، استاديار علوم سياسی دانشگاه تهران (دبیرجلسه)، دكتر مصطفي ملكوتيان، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران (ناقد)، دكتر عباس كشاورز شكري، دانشيار علوم سياسي و مطالعات انقلاب اسلامي دانشگاه شاهد (ناقد) و دكتر محمد مهدي اسماعيلی، استاديار علوم سياسی دانشگاه تهران (ناقد) مسئولیت برگزاری و نقد کرسی علمی ترویجی الگوی نظری تحول انقلابی در ایران را بر عهده داشتند.
کمیته دستگاهی نظریه پردازی در سازمان بسیج اساتید دانشگاهها، مراکز آموزش عالی و پژوهشی کشور در هماهنگی با دبیرخانۀ هیأت حمایت از کرسیهای نظریۀ پردازی، نقد و مناظرهی شورای عالی انقلاب فرهنگی در روزهای آینده به برگزاری کرسیهای تخصصی دیگری در دانشگاه های کشور اقدام خواهد کرد.
در ادامه خلاصه ای از متن اصلی و چارچوب نظریه ارائه شده این استاد دانشگاه آمده است:
مقدمه، مساله و پرسشها
در خصوص تبیین تحولات انقلابی در ایران دیدگاهها و نظریههای مختلفی مطرح شده است، این نظریهها با تکیه بر مفروضات و یا به خدمت گرفتن شواهدی از رخدادهای انقلابی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران صورتبندی شده است که تصویر حاصله از انقلاب و علل و عوامل و الگوی رخداد آن با واقعیات جامعه ایران منطبق نیست.
بنابراین پرسش اساسی این است که؛
نظریه الگوی تحول انقلابی در ایران پاسخی به این پرسشها از منظر رهیافتی تاریخی- فرهنگی به موضوع با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای کیفی متون و اسناد تاریخی با اتکای به این مفروضات است؛
الف) متغیرهای زمینهای که ناشی از بافت مذهبی ـ تاریخی جامعه ايرانی است و به صورت ثابت، دراز مدت و پايدار ایفای نقش میکند.
این دسته از متغیرها به طور مشخص در مذهب تشیع و روحیه ایرانی نمود مییابد كه 14 قرن با هم همزيستی داشتهاند؛ اين ، دو ظرفيت و استعداد بالقوه انقلابی جامعه ايرانی هستند.
ب) متغیرهای نهایی که در شرایط عینی جامعه، و نیز مبانی فکری انقلاب نمود مییابد و در قالب عوامل غیرثابت، شروط لازم و کافی تحول انقلابی را فراهم میکند؛ اين دو تعيين كننده نهايی سرنوشت انقلاباند؛ هم در آغاز فرايند انقلاب و هم در فرجام نهايی و رسیدن به غایات آن.
ایدهی نظری موضوع:
انقلاب همانند هر پديده عالم هستی از نظام علّی و معلولی تبعيت میكند و به لحاظ فلسفی براي وقوع هر معلول بايد علت تامه آن از قبل موجود باشد؛ علت مادی، علت صوری، علت فاعلی و علت غايی. انقلاب هم از اين نظام علّي معلولي تبعيت ميكند؛ به اين معنا كه هم بايد ماده انقلاب در جامعه موجود باشد و اکثریت افراد جامعه شديداً از وضع خود ناراضي باشند، هم رخداد انقلابی، بايد صورت و تعين خاصی به خود بگيرد تا انقلاب محسوب شود و از اصلاح، جنبش، شورش، كودتا، ... متمايز گردد، هم بايد محرك و منشأ حركت و عامليت اراده انسانی وجود داشته باشد و هم ایدئولوژی انقلاب غايت و آينده روشنی را ترسيم كرده باشد.
تبیین ایده نظری و متغیرهای مداخله گر
ماده انقلاب، مسائل و مشكلات و نارضايتيهايی است كه با گوشت و پوست و استخوان مردم لمس میشود؛ به گونهای كه مردم شرايط موجود را غيرقابل تحمل ميدانند و آرزوي وضع بهتری را میکنند كه از اين مشكلات عاری باشد. البته اين مشكلات، يكی- دو تا نيست و هيچ ملتی براي مسائل كم و كوچك متوسل به انقلاب و پرداخت هزينه سنگين تغییر انقلابی نميشود. مشكلاتِ منجر به انقلاب بايد زياد، كلاف سردرگُم، طولاني مدت و لاينحل گردند تا به مصداق مثل معروف «كارد به استخوان» برسد. اين متغير، شرط لازم وقوع انقلاب است و بدون وجود معضلات عظيم و لاينحل، انقلاب ضرورت نمييابد. به همين دليل، علت مادي، يكي از متغيرهای نهايی و تعيين كنندی نقطه آغاز انقلاب است. از اين نظر، همواره بايد شرايط و عوامل پيدايش وضعيت انقلابي در متن جامعه رصد شود و نخبگان حكومتي كه متولي اداره كشور هستند، با عملكرد و برنامه و سياستهای خود، اجازه ندهند كه اين شرايط ايجاد و فراهم شود.
وقتي اين شرايط ايجاد شد، انقلاب غيرقابل اجتناب ميشود، اما بايد استعداد و روحيه انقلابی هم در متن جامعه و بافت و بستر جامعه وجود داشته باشد تا تخم انقلاب رشد كند و جوانه بزند. در هر زميني نميتوان هر بذري را كاشت؛ بذر انقلاب فقط در جوامعی بالنده ميشود كه آمادگي و استعداد بالقوه هم در آنجا موجود باشد وگرنه فقط نارضايتي، ايجاد شده و تداوم مييابد و حالت فرسايشی و نهادينه پيدا ميكند و مشكلات جزئي از واقعيت جامعه شده و به نوعي طبيعي تلقي ميشود و مورد پذيرش و تحمل جامعه قرار ميگيرد؛ چه جوامع زيادي كه مشكلات را تحمل ميكنندو دم برنميآورند!
اما اگر روحيه و ظرفيت انقلابي در جامعه وجود داشته و به اندازه كافي عميق، شديد و گسترده باشد، به اين معناست كه متغيرهاي زمينهاي انقلاب در بستر جامعه فراهم است. اين روحيه و پتانسيل انقلابي در جامعه ايراني از دو طريق تأمين شده و همواره آماده فعال شدن است؛ فرهنگ ايراني و مذهب تشيع؛ كه 14 قرن با هم همزيستي و همراهي داشته و در يك برهمكنش متقابل، هر دو الهام بخش مبارزه با ظلم و ستم و سلطه هستند و توسل به ايثار و فداكاري در راه آرمانهاي اجتماعي را تجويز و حتي تشويق ميكنند.
بنابراين، فقط در شرايطي كه ماده انقلاب و عوامل نارضايتي در جامعه بوجود آيد، اين استعدا بالقوه، فعال ميشود. اينجاست كه پاي متغير چهارم تحت عنوان مباني فكري انقلاب به ميان ميآيد و رهبر يا رهبران انقلابي با توسل به متون، مفاهيم، شخصيتها و آموزههاي مذهب شيعه و روحيه ايراني، شرايط موجود (علل مادي) را تفسير ميكنند و ضمن نكوهش وضع موجود و ترسيم وضع مطلوب، مكتب فكري انقلاب را ارائه ميدهند. مكتب فكري انقلاب، هم مدينه فاصله و حكومت مطلوب را نشان ميدهد و هم ايدئولوژي انقلاب براي چگونگي عبور از وضع موجود به وضع مطلوب را مشخص ميكند و هم سازماندهي و فرماندهي مبارزه و انقلاب عليه وضع موجود را.
اين حوزه، تحت الشعاع رهبران انقلابي است كه هم در قالب ايدئولوگ و نظريهپرداز انقلاب، نظريه سياسي و نظام حكومت بعد از انقلاب را مشخص ميكنند تا انقلابيون و جامعه با اميد به آينده روشن، به انقلاب ترغيب شوند و بسيج اجتماعي ايجاد گردد و هم با فرماندهي فرايند انقلاب، عملاً به سازماندهي و بسيجگري در جامعه دست ميزنند و بخش اعظم مردم را به عرصه مبارزه و انقلاب ميكشانند و هم بعد از پيروزي انقلاب، حكومت بعد از انقلاب را براساس نظريه سياسي ارائه شده، برپا ميكنند.
بنابراين، مكانيسم ارتباط و تأثير و تأثرات مابين اين متغيرها به اين صورت است كه نقطه عزيمت انقلاب، ايجاد مشكلات انبوه و متراكم و لاينحل در دوره زماني نستباً طولاني مدت است كه مردم اميدي به حل آنها ندارند و حكومت هم ارادهاي براي حل و رفع آنها نشان نميدهد و جامعه را به اين نتيجه ميرساند كه خود براي حل مشكل، وارد صحنه شوند. از اين نظر، اكثريت عظيم مردم، ركن اصلي انقلاب هستند.
اما ايجاد مشكلات لاينحل و گسترده، فقط شرط لازم انقلاب است و بايد بستر و زمينه آمادهاي براي كاشتن و رشد بذر انقلاب در جامعه وجود داشته باشد و نيز رهبران قابل و لايقي كه بتوانند شرايط موجود را با استفاده از زمينه و بستر آمادة جامعه، تفسير و نكوهش كنند و با ترسيم حكومت كمال مطلوب، نويد وضعيت و جامعة بهتري را به مردم بدهند تا مردم ناراضي، براي ورود به صحنه انقلاب و مبارزه، حاضر به فداكاري و هزينه كردن شوند. اينجا مذهب تشيع و روحيه ايراني، هم منبع الهامبخشي و مشروعيت بخشي به طغيان عليه نظام حاكم و هم دادن جسارت و بيباكي براي حضور در صحنه مبارزه و ايثار جان و مال هستند و كافي است كه رهبران انقلابي از بستر و زمينه آمادة جامعه، اين مفاهيم را استخراج و خاطره جمعي ملت را تحريك و آنها را آماده حضور در صحنه كنند تا بسيج اجتماعي براي انقلاب ايجاد شود.
بعد از حضور گسترده و بسيج مردم، سرنوشت نهايی انقلاب به هنر و قابليتهاي رهبر يا رهبران انقلابي بستگي دارد كه هم توان فرماندهي، سازماندهي و هدايت فرايند انقلاب را داشته باشند، و هم از قبل، نظريه پردازي كرده و جامعه بعد از انقلاب را ترسيم كرده باشند و بعد از پيروزي انقلاب بتوانند همان طرح ايدهآل را پياده كنند. از اين نظر، مباني فكري انقلاب نيز متغير تعيين كننده است؛ منتهي در سرنوشت نهايي انقلاب، همانطور كه علت مادي انقلاب هم تعيين كننده بود؛ ولي در نقطه عزيمت انقلاب.
نتیجه و بهرۀ سیاستی
از چهار متغير گفته شده، دو متغير زمينهاي، خارج از اراده فوري نخبگان حكومتي و حتي انقلابي است، ولي دو متغير نهايي، قابل كنترل است؛ حكومت ها ميتواند از فراهم شدن شرايط نارضايتي مردم جلوگيري كند و يا با حل برخي مشكلات از حجم نارضايتيها بكاهد. نخبگان انقلابي، ميتوانند با تفسير و نكوهش وضع موجود و ترسيم وضع مطلوب، مردم را به حكومت كمال مطلوب خود دعوت و زمينه بسيج انقلابي را فراهم كنند. البته حكومت كمال مطلوب بايد با بافتار فرهنگي و تاريخي جامعه هماهنگي نسبي داشته باشد تا اعتماد مردم را جلب كند.
انتهای پیام/