شهیدی که ۲ بار به خاک سپرده شد

شهیدی که ۲ بار به خاک سپرده شد/ پیکر را با عجله دفن کردیم تا پدرم آن را نبیند
کد خبر: ۹۲۸۰۵۸۹
|
۰۶ مهر ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۸

 

خبرگزاری بسیج، ویژه‌نامه چهلمین سالگرد دفاع مقدس: شهید حمیدرضا پورزرگری از شهدای قرآنی است که با حضور در جلسات مختلف از جمله جلسه استاد سیدمحسن موسوی بلده در محضر قرآن شاگردی می‌کرد و هنوز هم در این جلسه قرآن یاد و خاطره شهید پورزرگری را زنده نگه‌ داشته‌اند. او برادر محمدرضا پورزرگری قاری بین‌المللی قرآن کریم است که در سال‌های نوجوانی با هم راه قرآن کریم را در پیش گرفتند.

شهید حمیدرضا پورزرگری متولد اولین روز سال ۱۳۵۱ در تهران است. از کودکی با تشویق خانواده و به همراه برادرش در هیأت محبان العباس، مسجد سادات اخوی و بسیج خیابان ایران فعالیت داشت.


شهید حمیدرضا پورزرگری (سمت چپ) در کنار برادرش محمدرضا

حضور در جبهه به محض رسیدن به ۱۶ سالگی

از همان‌ سال‌های آغاز جنگ دغدغه دفاع از کشور را داشت و از آنجایی که به دلیل سن کم امکان حضورش در جبهه فراهم نبود، اما به عنوان بسیجی در زمینه جمع‌آوری کمک برای رزمندگان فعالیت می‌کرد؛ تا اینکه سال ۱۳۶۷ به محض اینکه ۱۶ سالش تمام شد، عزم رفتن به میدان کرد. در منطقه به عنوان مسئول تدارکات به رزمندگان خدمت می‌کرد و همین را بزرگ‌ترین افتخار می‌دانست.

اگر بتوانم یک لیوان آب هم به دست رزمنده‌ای بدهم، برای من کافی است

مادرش درباره حضور حمیدرضا در منطقه می‌گوید: در سال‌های جنگ، مدام به فکر رفتن به منطقه بود؛ تا اینکه بالاخره توانست اعزام شود. هنگامی که در اولین مرخصی به منزل آمد به او گفتم: پسرم! کافی است؛ دیگر به جبهه نرو، اما حمیدرضا در پاسخ من گفت: مادر جان! اگر بتوانم یک لیوان آب هم به دست رزمنده‌ای بدهم، برای من کافی است. پس اجازه بده بروم.

محمدرضا پورزرگری برادر شهید حمیدرضا پورزرگری درباره برادر شهیدش می‌گوید: حمید‌رضا نوجوانی پرشور، مذهبی و فعال در مسجد و هیأت بود. ما صبح‌های جمعه با هم به جلسه دارالتحفیظ استاد «سیدمحسن موسوی‌ بلده» می‌رفتیم.

خدمت به رزمندگان و فعالیت به عنوان مسئول تدارکات

برادرم از طریق گردان «حبیب بن مظاهر» به جبهه اعزام شد و در آن زمان قصد شرکت در عملیات والفجر ۱۰ را داشت که قرار بود در منطقه شاخ شمیران شرق حلبچه برگزار شود، اما به دلیل سن کم، مسئولان مانع حضور وی در عملیات شدند، ولی حمید به تهران بازنگشت و در تدارکات ماند و به رزمندگان خدمت می‌کرد.

حمیدرضا دیگر برنمی‌گردد

او ادامه می‌دهد: حمیدرضا در اولین مرخصی که به منزل آمده بود، چهره برافروخته‌ای داشت و نورانیت خاصی در صورت او بود؛ حتی نماز‌ خواندن و شیوه عبادت و راز و نیاز او فرق کرده بود. من دوستان زیادی داشتم که قبل از شهادت همین تغییرات را داشتند، حتی به مادرم گفتم حمید‌رضا دیگر از جبهه باز‌ نمی‌گردد. اگر می‌خواهید جلوی او را بگیرید این آخرین فرصت است.

سال ۶۷ خانواده به مشهد می‌روند تا سال را در جوار امام رئوف تحویل کنند. یکی از دوستان در تماسی خبر شهادت حمیدرضا را به آنها می‌دهد. گویا یک هواپیمای جنگنده عراقی به کاروانی که ادوات نظامی و وسایل مورد نیاز رزمندگان را به خط می‌برده، حمله کرده و تعداد زیادی از این عزیزان از جمله حمیدرضا را به شهادت می‌رساند.

برادرش درباره شهادت حمیدرضا می‌گوید: با شنیدن خبر شهادت حمید فورا از مشهد به تهران برگشتم و متوجه شدم پیکر این شهید عزیز به شدت آسیب دیده و حتی بخشی از پیکر هنوز بازنگشته است. همه تلاشم را کردم تا به پدر و مادرم با پیکر متلاشی حمیدرضا روبرو نشوند.


شهید پورزرگری در جبهه

پدری که حسرت دیدار فرزند بر دلش ماند

هنگام خاکسپاری حمیدرضا مرحوم پدرم مدام درخواست می‌کرد که به او اجازه دهیم بار دیگر چهره فرزندش را ببیند، اما خاکسپاری را سریع انجام دادیم. همیشه پدرم طی حدود ۳۳ سال پس از شهادت حمیدرضا افسوس می‌خورد که نتوانست یک بار دیگر چهره فرزندش را ببیند.

شهیدی که پیکرش ۲ بار دفن شد

او دنباله حرفش را این‌طور می‌گیرد: چند وقت پس از خاکسپاری حمیدرضا با ما تماس گرفتند که بخش دیگری از پیکر او پیدا شده است. با دفتر امام (ره) تماس گرفتیم و طی استفتایی جویا شدیم که آیا باقی مانده پیکر را جداگانه به خاک بسپاریم یا در مقبره اصلی بگذاریم؟ دفتر امام پاسخ دادند که مجدداً نبش قبر کنید و باقی پیکر را در همان مقبره اصلی و کنار پیکر شهید بگذارید. در واقع یک بار به صورت رسمی برای حمیدرضا مراسم تشییع برگزار شد و هنگامی که قطعه دیگری از پیکر شهید به تهران رسید، باز هم با تعدادی از دوستان تشییع و خاکسپاری شد.

این اتفاقات را پدر و مادرم هیچ گاه متوجه نشدند؛ چون داغ حمید به قدری بود که با گذشت ۳۰ سال از شهادت دائم برایش اشک می‌ریختند و دانستن این وقایع بسیار برای آنها تلخ و سخت بود.

ارسال نظرات