به گزارش خبرگزاری بسیج از نجف آباد، خانم جوانی که تازه کار خواندن کتاب «معجزه شیلر» را تمام کرده بود، با حضور در انتشارات مهر زهرا، ضمن اهدای سبد کوچکی انگور، از اکبر کاظمی رزمنده نجف آبادی و راوی کتاب تقدیر کرد.
حالا چرا «سبد انگور»؛ اکبر کاظمی وقتی مهر سال۶۲ بعد از ۱۵ شبانه روز جدال با مرگ، از منطقه نجات پیدا کرده و بعد از ماجراهایی به بیمارستان امام خمینی تبریز انتقال داده می شود، اتفاقی برایش می افتد که شرحش را خودش در کتاب این گونه روایت کرده: «پرستارهای مرد و زن، هر چند ساعت یکبار شرایط جسمیام را چک کرده و کیسۀ خون را عوض میکردند. به نظرم خونی برام نمانده بود و فقط مقداری خاک و گِل در رگها جریان داشت. اتاق مجروح دوم، یخچالی داشت که باز و بسته شدناش، دلم را میبُرد. کاملاً بر محتویات آن مشرف بودم. هندوانه و خربزه در تصویر بودند ولی بیشتر از همه، انگور دِلبَری میکرد. این صحنۀ وحشتناک، همچنان در ذهنم باقی مانده است».
خانمی که این انگورها را هدیه آورده بود، می گفت پدرش هم رزمنده بوده و به تازگی فوت کرده و انگورها را از باغ مرحوم پدرش، فقط و فقط به نیت هدیه به اکبر کاظمی چیده است.
خلاصه ای از کتاب «معجزه شیلر»: اکبر کاظمی، تخریب چی لشکر۸ نجف اشرف که به واحد اطلاعات عملیات مامور شده پس از رفتن روی مین، نزدیک به ۱۵شبانه روز با بدنی مجروح و تنها با خوردن آب بین مرگ و زندگی تردد می کند تا معجزه وار در اولین صبح عملیات والفجر۴ موقتا از خطر مرگ نجات داده شود.
این البته پایان ماجرا نیست و «اکبر کاظمی» که سال ها بعد بابک حمیدیان در فیلم منتسب به او بازی می کند، دوبار دیگر تا آستانه کشته شدن توسط ایرانی ها پیش می رود. پانزده روز گرسنگی و شرایط آب و هوایی «دشت شیلر» عراق در نزدیکی شهر بانه، به گونه ای ظاهر او را تغییر داده که تا ۳روز پس از خروج از مهلکه، همچنان یک عراقی محسوب شده و کسی آب و غذای درست و حسابی به این رزمنده نجف آبادی نمی دهد.