به مناسبت هفته دفاع مقدس:

دیدار با خانواده شهید محمد حسین بلوکی توسط حوزه خدیجه الکبری (س) میبد

اعضای شورای حوزه مقاومت بسیج خدیجه الکبری (س) میبد با خانواده شهید محمد حسین بلوکی دیدار نمودند.
کد خبر: ۹۲۸۱۹۴۷
|
۱۰ مهر ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۹
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از میبد، فرمانده حوزه مقاومت خدیجه الکبری (س) میبد ضمن اعلام این خبر گفت: شهدا و ایثارگران مایه عزت و سربلندی نظام جمهوری اسلامی ایران می‌باشند و مسئولین انقلاب هرقدر هم تلاش کنند به اندازه کاری که این شهیدان نموده اند نمی‌رسد.
امینیان محمدی در ادامه افزود: ما آرامش و امنیت امروز کشور را مدیون از جان گذشتگی شهدا و خانواده‌های آن‌ها هستیم و دیدار با خانواده شهدا توفیق بسیار بزرگی است که به عنوان یک وظیفه برخود واجب می‌دانم.
گفتنی است در این دیدار خانواده شهید بلوکی به بیان خاطرات و رشادت‌های این شهید پرداختند.
خلاصه‌ای از زندگینامه شهید محمد حسین بلوکی
فرزند آخرخانواده بود و دردانه. باخواب مادر، ونامی که درخواب برایش انتخاب شد، نام او‌را محمد حسین گذاشتند.
قبل از انقلاب بود که محمد حسین، شب‌ها را منتظر می‌ماند که خانواده بخوابندتا بتواند شبانه برای شعارنویسی وفعالیت علیه ضد انقلاب از خانه بیرون برود. عشق او به امام باعث شده بود، جا به جای خانه، از درودیوار گرفته تا درب کمد و حاشیه‌های آینه را از امام وبرای امام بنویسد.
بالای هرصفحه از دفتر‌های مدرسه اش را می‌نوشت «امام»
ازمادرش اجازه جبهه خواست که مادرگفت: «درست رابخوان» محمد حسین گفت:: «امام می‌گوید: «جبهه به نیرو نیاز دارد، هر گاه امام دستور به درس خواندن داد به مدرسه میروم، اما حالا دوست دارم سرباز امام در جبهه باشد»
حسین همانجا با گفتن این حرف، بااجازه مادر راهی جبهه شد.
با شروع جنگ، فکر رفتن به جنگ، به سراغش آمد. ومحمد حسین ۱۴ ساله، با تغییر شناسنامه ۱۷ سال و ۹ ماهه شد، تا سرباز جبهه امام باشد. روزی تعدادی از نیروها، روانه جبهه می‌شدند، لباس رزمش را به یکی از دوستانش داد و خودش در خانه مخفی شدو بعد از اطلاع از اوضاع، بدون اطلاع خانواده، برای اولین بار راهی جبهه شد.
حالا دیگر بار اول نبود که به جبهه می‌رفت. آن روز، نامه‌را در کمد گذاشت و گفت:: «به آن نامه دست نزنید تا...»
رفتنشان که یک ساعت به تاخیر افتاد به خانه برگشت وبعد از یک ساعت، با بوی اسپند راهی جبهه شد و باز همان حرف «این وصیت نامه را باز نکنید»
«خواهر شهید»
درکمد را که باز می‌کردم، نامه‌ای که درصفحات کتاب پنهان کرده بود، بوی عطر را به مشام می‌رساند. ۱۱ سال مفقودی، اما وصیت نامه اش باز نشد. درحالی که برادرش، عکس اورا را در عراق دیده بود، اما باز باور شهادت سخت بود، اما برایش یک صورت قبر بسته شد. تا اینکه بعد از ۱۱ سال مفقودی، دوکیلو استخوان به آغوش خانواده برگشت.
مادر که باشی با زنگ خانه منتظر فرزندت می‌مانی، بعداز ۱۱ سال با صدای در خوشحال می‌شوی وبا خود می‌گویی: «شاید محمد حسین است»
آن روزکه حسین را دیدم، باور نکردم که این حسین ۱۴ ساله است. از خودش می‌پرسیدم: «حسین، خودت هستی؟»
خواب آن شب آراممان کرد، از بالای بام، نور میان خانه را که دیدم تعجب کردم، حسین بود وحسین به خانه آمده بود»
«خواهر شهید»
درعملیات بدر (بافرماندهی شهید کمال دهقانی)، غواص ۱۴ ساله به شهادت رسید، بعد از شهادت باخواندن وصیت نامه، فهمیدم او می‌دانسته که روز‌ها مفقود است!»
ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار