خبرگزاری بسیج؛ حنان سالمی: مدهوش جملاتی بودم که تصویر رقص خون بر تن گلوله را در حماسه ۲۶ آبان سوسنگرد به تصویر میکشید، همانها که میگفتند دستنوشته چریک دوران، شهید مصطفی چمران در آن روز عجیب است، سطوری که در اشراق کلماتش، آسمان و زمین را گواه خون شریفش گرفته بود:
آسمان شاهد باش که در زیر سقف بلند تو یک تنه با انبوهی از تانکها و زرهپوشها و سربازان کفر روبهرو شدم.
لحظهای تردید به دل راه ندادم، ذرهای از فعالیت شدید دست برنداشتم مثل ماهی در حال سرخ شدن از نقطهای به نقطه دیگر غلطیدم و رگبار گلوله در اطراف من میبارید و من نیز به چهار طرف تیراندازی میکردم و سربازان کفر را بر خاک میریختم.
ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاکهای پاک تو گلی گلگون به وجود آورده بود و من ابا نداشتم که تا آخرین قطره خون خود را تسلیم کنم.
به دلیل زخمی شدن شهید چمران طی این عملیات آنچه از ادامه این حماسه میخوانید مستندات تاریخی است که از اسناد و کتابهای دفاع مقدس جمعآوری شده است:
یکی از سه محور اصلی تهاجم نیروهای رژیم بعثی عراق به خاک میهن، محور میانی، یعنی دشت آزادگان و با هدف رسیدن به اهواز بود که مهمترین شهر در این مسیر «سوسنگرد» بود، دو محور دیگر هم، یکی محور شمالی از غرب کرخه و روبهروی شهر دزفول با هدف رسیدن به دزفول و دیگری، محور جنوبی، از مرز شلمچه با هدف تصرف خرمشهر و آبادان بود.
در محور میانی، بخشی از نیروهای عراق از چذابه، وارد خاک ایران شدند تا با گذشتن از بستان، سوسنگرد و حمیدیه به اهواز برسند و بخش دیگری هم از طلائیه، در جنوب هورالهویزه، وارد شدند تا با گرفتن کوشک، جفیر و پادگان حمید به اهواز برسند.
مسیر چذابه تا اهواز، که ابتدایش شامل تنگه چذابه با داشتن یک کیلومتر عرض و ادامهاش روستاهای پراکنده اطراف میشد، مسیر مناسبتری بود و بهتر میشد در آن به عراقیها شبیخون زد.
همچنین در این مسیر، بعد از چزابه، تپههای اللهاکبر در شمال سوسنگرد نیز موقعیت خوبی برای ضربه زدن به نیروهای مهاجم داشتند اما در آن زمان با توجه به وقایع روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آشفتگی و ناهماهنگی ایجاد شده بین بخشهای مختلف کشور بهخصوص ارتش، آمادگی لازم برای مقابله با تهاجم دشمن در ایران وجود نداشت.
ورود به سوسنگرد
نیروهای عراقی در ۴ مهر از شهر بستان گذشتند و در ۶ مهر به دروازههای سوسنگرد رسیدند.
در آنجا عراقیها، غیرت را لگدمال و چشمان سوسنگرد را با باروت سرمه کشیدند، کوچه به کوچه و خانه به خانه بوی خون و شیون میداد و در بعدازظهر ۶ مهر سوسنگرد اسیر شد.
عدهای از مردم آستین حماسه را بالا زدند و با غیرت به دفاع شتافتند اما تعداد عراقیها بسیار زیاد بود و شهر تبدیل به ویرانه شد.
خیرهسری عراقیها به جایی رسید که برای سوسنگرد شهردار انتخاب کردند و اداره شهر را به مزدورانشان سپردند و به سمت حمیدیه عقب رفتند.
در روز یکم مهرماه جنگندههای نیروی هوایی ارتش بسیار از مراکز حساس عراق را بمباران کردند و در روزهای بعد به شکار تانکهای در حال پیش روی عراق رفتند.
بالگردهای هوانیروز نیز پلهایی را که عراقیها بر روی رودخانههای مسیرشان نصب کرده بودند، خراب کردند بهگونهای که در روز ششم جنگ، با شکست استراتژی جنگی بعث که تصرف استان خوزستان بود، قطعنامه سازمان ملل را پذیرفتند و پیشنهاد آتشبس دادند.
اما به دلیل حضور نیروهای عراقی در بخشهای مختلف کشورمان، حضرت امام خمینی(ره) در بیانی کوبنده بر این آتشبس خط بطلان کشیده فرمودند: «صدام حسین دستش را دراز کرده، برای اینکه با ما مصالحه کند، ما با او مصالحه نداریم، تکلیف ما این است که از اسلام صیانت کنیم و حفظ کنیم اسلام را، کشته شویم تکلیف را عمل کردهایم، بکشیم هم تکلیف را عمل کردهایم.»
دولت هم رسماً پاسخ داد: «تا هنگامی که یک سرباز عراقی در قلمرو سرزمین ایران باشد، ایران حاضر به مذاکره نخواهد شد. تنها شرط قبول آتشبس از نظر ایران، این است که دولت عراق نیروهای خود را از خاک ایران بیرون ببرد.»
پس از پذیرفتهنشدن پیشنهاد آتشبس صدام از طرف ایران، در ۱۹ مهر ۱۳۵۹، دوره جدیدی از حملههای دشمن بعثی به خاک کشورمان و با شدت بیشتر آغاز شد.
داغِ خرمشهر
در جبهه جنوبی خوزستان، نیروهای عراقی از کارون(در شمال خرمشهر) گذشتند تا از شمال وارد آبادان شوند.
مردم آبادان که بسیاری از آنها در خرمشهر بودند، خط دفاعی جدیدی در جنوب بهمنشیر تشکیل دادند اما در همین حین، بخشی از نیروهای عراقی که از «چذابه» وارد خاک ایران شده بودند، دوباره به سمت «بستان» پیش رفتند و در ۲۲ مهر، آنجا را اشغال کردند.
«بنیصدر» توان ارتش را در دزفول متمرکز کرده بود و بخشی از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران که در جبهه اهواز- سوسنگرد حضور داشتند، تا ۲۷ مهر تپههای اللهاکبر در شمال سوسنگرد را در اختیار داشتند و با کمک توپخانه، هوانیروز و نیروی هوایی ارتش، تا مدتی اجازه پیشروی بیشتر را به نیروهای عراقی ندادند.
در روز ۲۴ مهر، نیروهای عراقی بسیاری از مدافعان خرمشهر را به شهادت رساندند و نیمی از شهر را به تصرف خود درآوردند، سپس تا جایی به حملههای خود ادامه دادند که در ۴ آبان، خرمشهر سقوط کرد و به تصرف کامل نیروهای عراقی درآمد.
پیشروی تا آبادان
هنوز داغ از دست دادن خرمشهر بر دل رزمندگان ایرانی بود که عراقیها در ۸ آبان، جایی دور از نظر، در شمال آبادان بر روی «بهمنشیر» پل زدند و وارد آبادان شدند اما در این منطقه، با خبررسانی به موقع فردی به نام «دریاقلی»، نیروهای ارتش، سپاه و مردمی، به مقابله با نیروهای عراقی شتافتند و با حمله شجاعانه آنها، عراقیها مجبور به فرار شدند و تعداد زیادی از آنها در موقع فرار، اسیر و تعدادی هم در «بهمنشیر» غرق شدند.
در ۱۴ آبان، حضرت امام خمینی(ره) طی پیامی، خون حماسه را دوباره در رگها جاری و جانی تازه به میدانهای جنگ بخشیده و فرمودند: «من منتظرم این حصر آبادان از بین برود. باید این حصر شکسته بشود. حالت تهاجمی بگیرید.»
از ۸ تا ۱۵ آبان، نیروهای عراقی چندبار دیگر هم تلاش کردند تا از بهمنشیر بگذرند اما هربار با مقاومت دلیرمردان ارتش، سپاه و سایر نیروهای ایرانی مواجه شدند و درواقع شکست خوردند.
مقام معظم رهبری درباره این شکست فرمودند: «آن شکست برای دشمن بهقدری تلخ و گزنده بود که من خاطره شادیهای آن روز برادرانمان را فراموش نمیکنم، آن روز تعداد بسیاری از دشمن متجاوز را که به سمت آبادان میآمدند، در رودخانه ریختند و غرق کردند.»
رژیم بعث که از تصرف آبادان ناامید شده بود باید استراتژی جدیدش را طراحی میکرد، به همین خاطر تصمیم گرفتند «سوسنگرد» را به اشغال خود درآورند تا هم وضع دفاعیشان را سامان داده و هم از فضای روانی شکست آبادان، دور شوند بنابراین از ۱۵ آبان، اشغال سوسنگرد، هدف اصلی عراقیها شد و در ۱۶ آبان، تیتر اصلی روزنامههای کشور این شد: «عراق با شکست در آبادان، جنگ را به سوسنگرد کشاند.»
اشغال سوسنگرد
نیروهای عراقی از دو مسیر به سمت سوسنگرد پیشروی کردند و در این زمان جنگندههای نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، مراکز حساس کشور عراق را بمباران و به مدافعان شهرهای مرزی، بهخصوص سوسنگرد کمک میکردند.
جنگندههای ارتش ۱۷ آبان در دهلاویه، به نیروهای عراقی حمله و در عملیاتی منحصر به فرد تعداد زیادی از آنها و تجهیزاتشان را نابود کردند، چنین حملاتی برای عراقیها بسیار گران تمام شد و به انتقام، سرانجام عراقیها توانستند دو فروند از آن جنگندهها را بزنند.
در روزهای ۲۰ و ۲۱ آبان، خمپارهها و جنگندههای دشمن بعثی، بهشدت جبهه سوسنگرد را بمباران کردند و جنگندههای ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز حملههای متقابلی را انجام دادند.
در ۲۲ آبان، خمپارهها و توپهای عراقی، وجب به وجب شهر سوسنگرد و دشتهای اطراف آن را گلولهباران کردند و در ساعت ۲۱:۳۰، نیروهای زرهی عراق، پیشروی به سمت سوسنگرد را آغاز کردند.
سپس در صبح روز ۲۳ آبان نیز عراقیها ابتدا با توپخانه و هواپیما، سوسنگرد و روستاهای اطرافش را کوبیدند و بعد نیروی زمینی آنها، از جاده اهواز- سوسنگرد، حمله شدیدی را آغاز کرده و خیلی زود توانست، با شکستن مقاومت مدافعان، ابوحمیظه را که روستایی در پنج کیلومتری سوسنگرد بود، تصرف کنند.
دفاع دلیرانه
در شهر سوسنگرد ولوله بود، گروهی از افراد نیروی هوایی ارتش، بههمراه گروهی از نیروهای مردمی تبریز، گروهی اصفهانی و تعدادی از نیروهای سپاه سوسنگرد و ستاد جنگهای نامنظم حضور داشتند.
همه سرنوشتشان را که به خون نشستن بود لحظه به لحظه با خود مرور میکردند اما زجههای دلآشوب دلهای داغدیده زنان و چشمهای مضطرب کودکان روایت سادهای نبود که بیتفاوت از کنارش بگذرند و در آغوش امن عافیتطلبی بخیزند.
غروب ۲۴ آبان که سرخی و سیاهی شفقش را بر شهر پاشید، عراقیها آماده شدند تا روز بعد، سوسنگرد را اشغال کنند و نامش را «الخفاجیه» بگذارند.
خلبان «خسرو غفاری» میگوید: «بعد از ظهر ۲۴ آبان، جناب سرهنگ «امیر جلالی»، جانشین فرمانده وقت پایگاه چهارم شکاری دزفول احضارم کرد و گفت که امشب به احتمال زیاد سوسنگرد سقوط میکند؛ خبر رسیده که امشب یک لشکر دشمن برای تصرف این شهر حمله خواهد کرد. مأموریت تو، بمباران محل استقرار این لشکر است. با گرفتن دستور پروازی از جناب سرهنگ جلالی، بهصورت تکپروازی بلند شده و بهسمت مواضع مورد نظر حرکت کردیم ... خورشید داشت کمکم غروب میکرد که من بالای سر نفرات عراقی رسیدم. با نزدیک شدن غروب خورشید، آنها دور هم جمع شده و بسیار متمرکز، آماده حمله شبانه بودند. بههمین علت هدف بسیار خوبی برای بمباران بهشمار میآمدند. جالبتر اینکه آنها با تاریکی نسبی هوا، اصلاً انتظار حمله هواپیماهای ما را نداشتند. با رها کردن بمبهایم روی آنها، کاملاً متوجه تلفات سنیگینی که به لشکر دشمن وارد میگردید، شدم ...»
طعم شیرین پیروزی
خبر پیروزیهای ایران در سوسنگرد، مهمترین خبر روزنامههای جهانی در فردای آن روزشد؛ «دیلی تلگراف» نوشت: ارتش ایران و پاسداران خمینی، مقاومت بیش از انتظاری نشان دادهاند و توپخانه آنها، با وجود آنکه عمدتاً بیدقت عمل میکرد، آتشش آزار دهنده بود ...
اما در ۲۵ آبان، اوضاع سوسنگرد بحرانی شد؛ تانکها و کماندوهای عراقی از چهار طرف وارد شهر شده و حلقه محاصره مدافعان را تنگتر کردند، شهر، ویران و مدافعان شهر هم به شهادت رسیده بودند.
آنها آنقدر به شهر شلیک کردند که هیچ جنبندهای باقی نماند و روز بعد، فاتحانه وارد سوسنگرد شوند اما در اهواز، فرماندهان و نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای مردمی، در حال طرحریزی و اجرای یک عملیات در فردای آن روز و برای آزادسازی سوسنگرد بودند.
جلسهای که متشکل از فرماندهان ارتش، سپاه و ستاد جنگهای نامنظم، با حضور حضرت آیتالله خامنهای و استاندار خوزستان بود.
عمده طرح بهعملکرد تیپ ۲ لشکر ۹۲ زرهی بستگی داشت، بهشرط آنکه سپاه با دو گروهان ۱۲۰ نفره و سلاح ضد تانک، نیروی پیاده تیپ باشد و جناح چپ و عقب نیروهای ارتش را هم نیروهای ستاد نامنظم «دکتر چمران» حفظ کنند. زمان شروع حرکت هم ۵ صبح روز بعد تعیین شد.
تصمیمگیری
در ابوحمیضه، شهید سرلشکر فلاحی، شهید چمران و استاندار وقت خوزستان در خصوص نحوه عملیات نیروها و چگونگی حرکت یگانها به سمت سوسنگرد با همدیگر تصمیمگیری کرده و صبح روز ۲۶ آبان نیروهای ایران عملیاتشان را از بیرون شهر سوسنگرد آغاز کردند.
نیروهای سپاه و ستاد جنگهای نامنظم، با نیروهای لشکر ۹۲ زرهی ادغام شده بودند و گروه گروه به سمت سوسنگرد پیش میرفتند.
ارتش ایران و عراق چشم در چشم هم تیراندازی میکردند؛ نیروهای مردمی و بسیجی عشایر هم دلاورانه برای کمک دل به میدان ترکش و گلوله و باروت زدند اما در محوری که دکتر چمران و نیروهایش میجنگیدند، کار گره خورد و آنها محاصره شدند و در همان منطقه، دکتر چمران از ناحیه پا به اندازهای آسیب دید که منجر به انتقال او به بیمارستان اهواز شد.
انهدام
هواینروز و توپخانه ارتش و نیروهای سپاه پاسداران، تعدادی از تانکهای عراقی را در محور «کرخه کور» منهدم کردند،دود و باروت دامن آسمان را گرفته بود و همه با خود زمزمه میکردند که پیروز نهایی کیست؟
تا اینکه باقیمانده تانکهای عراقی یکی از پس دیگری به قدرت توکل رزمندگان ایرانی به شعار لا حول و لا قوه الا بالله منهدم شدند و سرانجام سوسنگرد به قیمت خون غیورمردانی که ارواح عظیمشان، سکوت در برابر ظلم را زبونی میدانست، در روز پنجاه و هفتم جنگ آزاد شد.
و به راستی دلیل این همه حماسه را جز در برکت حضور مقدس مردان خدا میتوان یافت؟ مردانی مانند مقام معظم رهبری که آن زمان نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع بودند، دکتر چمران و سرلشکر فلاحی که خاک را بر چشمان طمعکار دشمن پاشیدند اما آن را نبخشیدند.