«ستارگان دوکوهه» در آسمان تهران درخشیدند
به گزارش خبرگزاری بسیج از سپاه تهران بزرگ، آیین بزرگداشت سردار شهید «محمدابراهیم همت» و فرماندهان شهید لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) با عنوان «ستارگان دوکوهه»، با حضور سردار سرتیپ «علی فدوی» جانشین فرمانده کل سپاه، سردار سرتیپ «محمد کوثری» فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، سردار سرتیپ دوم «حسن حسنزاده» فرمانده سپاه محمد رسولالله (ص)، سردار «محمدرضا یزدی» فرمانده سابق سپاه محمد رسولالله (ص)، سردار سرتیپ دوم «سیدمجید هاشمی دانا» مدیرعامل خبرگزاری دفاع مقدس، «گلعلی بابایی» نویسنده دفاع مقدس، پیشکسوتان دفاع مقدس و خانوادههای معظم شهدا، در تالار «اندیشه» حوزه هنری برگزار شد.
برگزاری یادوارههای شهدا بهصورت فصلی
فرمانده سپاه محمد رسولالله (ص) تهران بزرگ، در این مراسم ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان، خصوصاً سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و فرماندهان شهید لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، اظهار داشت: اقتدار و شجاعت سردار جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان» زبانزد و مظلومیت و معنویت شهید «حاج محمدابراهیم همت» نیز متبلور است.
وی با بیان اینکه دلاورمردی، ایثار و اخلاص شهید «رضا چراغی» برای همه ما الگو است، افزود: ولایتمداری شهید «حاج عباس کریمی» برای همه ما درس است و روحیه مقتدرانه و انضباط ارزشمند انقلابی شهید «حاج سعید مهتدی» نیز برای ما الگو است.
سردار حسنزاده ادامه داد: روحیه فرهنگی و مردم شهید «حاج احمد سوداگر»، مسیری را در جهت خدمت به مردم، اسلام و انقلاب برای ما گشود و شهید «حاج حسین همدانی» نیز فرمانده تمامعیار ما بود که اخلاص و تبحر وی در عرصههای مختلف زبانزد شد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظلهالعالی)، وی در تمام عمر بابرکت خود خدمت و مجاهدتهای زیادی را از دوران جوانی تا لحظه شهادتش داشت.
وی بیان داشت: اخلاص و شخصیت محکم و مقتدر شهید «حاج رضا فرزانه» در ذهن ما نقش بسته و همچنین چهره خندان و روحیه جهادگری شهید «حاج حسین اسداللهی» و حضور او در عرصههای سخت، امروز در ذهنهای ما متبلور است و همه ما را یاد خدمات برجسته خودش در اقصینقاط کشورمان و جبهه مقاومت میاندازد.
فرمانده سپاه محمد رسول الله (ص) خاطرنشان کرد: اینکه امروز ما اینجا جمع شدهایم؛ به این معناست که شهدا ما را صدا میزنند و جمع میکنند تا از بزرگی و عظمت آنها یاد کنیم.
وی تاکید کرد: طبق روال هرساله که مراسمهای بزرگداشت و پاسداشت شهدا را برگزار میکردیم، تصمیم گرفتیم تا به همت رزمندگان و پیشکسوتان لشکر ۲۷ و سپاه محمد رسولالله (ص)، در هر فصلی یک یادواره شهدا برگزار کنیم.
فیلمنامه شهید همت بالای ۱۰ سال است که دارد خاک میخورد
«جواد نوروزبیگی» تهیهکننده سینما و از رزمندگان دوران دفاع مقدس، با بیان خاطرهای از شهید «حسن زمانی»، اظهار داشت: من و شهید حسن زمانی، از اولین کسانی بودیم که به پادگان دوکوهه آمدیم، تا گردان را برای عملیات خیبر آمادهسازی کنیم. افرادی پشیمانشده، از زندان قصر به جبههها آمده بودند که رفتار شهید «حسن زمانی» در قلب آنها نشست و این افراد به گردان ما جذب شدند.
وی افزود: شب اول عملیات به خط مقدم رسیدیم؛ اما صبح که شد، به دلیل شرایط با تلفات بالا مجبور به عقبنشینی شدیم و به دلیل اینکه زمین باتلاقی بود، زخمیها را بهسختی عقب میکشیدیم که آنجا شهید «حسن زمانی» برای به عقب بردن مجروحان بسیار مجاهدت کرد. وقتی در عقبه مستقر شدیم، سعی کردیم تا سریعاً گردان را برای مراحل بعدی عملیات آماده کنیم؛ آنجا یک طرحی را به ما ابلاغ کردند، مبنیبر اینکه تانکها مستقیماً به جاده طلائیه بزنند و ما هم یک پل را همراه خود ببریم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: شهید «عباس کریمی»، شهیدان «دستواره» و «زمانی» را توجیه کرد و بعد از تاریکی هوا حرکت کردیم. معبر بهخوبی پاکسازی نشده بود؛ بنابراین برخی از رزمندگان روی مین رفتند و با توجه به اینکه پل روی دوش ما بود، به سختی مسیر را طی میکردیم. یک قسمتی از مسیر زمینگیر شدیم و با توجه به اینکه فرمانده گروهان مجروح شده بود، کلیه کارها برعهده من و شهید «زمانی» قرار گرفت.
وی تصریح کرد: وقتی به محل قرار دادن پل رسیدیم، بههمراه رزمندگان مهندسی، پل را روی کانال قرار دادیم؛ اما آن را آب برد و وقتی من برگشتم که به «زمانی» بگویم «پل را آب برد» دیدم که وی شهید شده و بیسیم هم آسیب دیده است. در همان اوضاع نماز را خواندم و گفتم که هرکسی میخواهد به عقب برود، همراه من بیاید؛ بنابراین سینهخیز به عقب آمدیم و خودم هم تیر خورده بودم. وقتی به یک جانپناه رسیدم، شهید دستواره را آنجا دیدم و خبر شهادت «حسن زمانی» را به وی دادم.
این تهیهکننده سینما در پایان تأکید کرد: فیلمنامه شهید همت بالای ۱۰ سال است که دارد خاک میخورد و امیدوارم سال آینده شاهد دیدن این فیلم سینمایی باشیم و در جشنواره امسال هم این آرزو را من بیان کردم و از خدا خواستم که این توفیق را به من بدهد تا فیلمهای شهیدان «محمد بروجردی» «محمدابراهیم همت» و «حسن باقری» ساخته شود.
صحبتهای شهید همت به من قوت قلب داد/ شهید همت گفت که بهخاطر من به جهنم نرو
همچین «محسن جدیدی» بیسیمچی شهید «محمدابراهیم همت» نیز در این مراسم، به بیان خاطره پرداخت و گفت: در عملیات «والفجر ۴» یادم میآید که ما و عراقیها در یک قلهای، مکرراً تک و پاتک میکردیم؛ اما وقتی گردان «کمیل» وارد عمل شد، خوشبختانه قله به تصرف ما درآمد. عراقیها معمولاً در روز به ما تک میزدند؛ اما در این اوضاع، در شب به ما تک زدند. اتفاقات زیادی افتاد و رودررو با دشمن جنگیدیم. عراقیها خیلی اصرار داشتند که قله را از ما پس بگیرند و رزمندگان زیادی در آن روز شهید شدند؛ از جمله شهید معصومی.
وی افزود: من چون بهعنوان بیسیمچی در کنار فرماندهان بودم، الفاظ فرماندهی و دستور جنگی را خیلی سریع یاد گرفتم. در آن زمان که شهید معصومی به شهادت رسیده بود، من سعی کردم این اتفاق را پنهان کنم و نگذارم این خبر در سطح گردان پخش شود و هرکس با شهید معصومی کارداشت، خودم بهنحوی موضوع را حل میکردم.
جدیدی ادامه داد: آتش دشمن سنگین شده و من در سنگر پناه گرفته بودم که متوجه شدم عراقیها کاملا قله را تصرف کردهاند. شب که شد، با بیسیم ارتباط برقرار کردم و فهمیدم کسی از گردان «کمیل» روی ارتفاعات نیست، وقتی فهمیدند که من روی قله هستم، از من خواستند را شرایط آنجا را گزارش کنم که متوجه شدم عراقیها دارند به مجروحان تیر خلاصی میزدند و پی بردم که اگر اینگونه پیش برود، من هم شهید میشوم.
وی تصریح کرد: خبر به گوش شهید «همت» رسید؛ بنابراین آمد پشت بیسیم و دلداریام داد و گفت که «ما میآییم و...» و من هم گفتم «من اینجا هستم و شما نگران نباشید و...»، با شهید «همت» ساده صحبت میکردم و بعد از آن قوت قلب گرفتم. صبح که شد، یک گونی خاکی مقابل در سنگر بود، آن را کنار زدم و دیدم که شهید «معصومی» صورتش غرق خون است؛ به هرحال وضعیت قله را کاملا روشن گفتم و خواستم تا مواضع دشمن را با خمپاره و... بمباران کنند و راضی شدیم به اینکه مختصات خودمان را اعلام کنیم تا با خمپاره بزنند، بلکه عراقیها عقبنشینی کنند.
این پیشکسوت دوران دفاع مقدس گفت: دوباره شهید همت پشت بیسیم آمد و صحبتهایی کرد و من قوت قلب گرفتم؛ بنابراین دوباره شرایط را پشت بیسیم گفتم و در نهایت متوجه شدم که قرار است یک گردان دیگر بیاید تا هم ما را از محاصره در بیاورند و هم قله ۹۰۴ را از تصرف عراقیها خارج کنند.
وی به عملیات خیبر اشاره کرد و گفت: من با وجود اینکه کم سن و سال بودم. هفت یا هشت ماه قبل از عملیات با برخی از خوزستانیها آشنا شده و با آنها به منطقه بستان رفتم. در آنجا فهمیدم که مناطقی وجود دارد بهنام «هورالهویزه» و «هورالعظیم». فرمانده مخابرات وقت آن موقع، گفت که ماچند نفر از رزمندگان مخابرات را میخواهیم تا شبها به کار شناسایی بروند، قرعه به نام من افتاد و من تا آن روز کار شناسایی را انجام نداده بودم. آنزمان رزمندگان با قایقهای پارویی «بلم» که هم سبک است و هم قابلیت مانور زیادی دارد، به ماموریت میرفتند. به فکر من افتاد در مسیری که رزمندگان برای شناسایی میرفتند، یک ارتباط باسیم ایجاد کنیم، بنابراین سیمها را در «بلم» گذاشتیم و تا آخرین نقطه سنگر کمین را سیمکشی کردیم.
جدیدی بیان داشت: در میان این قضایا متوجه شدم که کارها کاملا حفاظتی انجام میشود و من در یک قرارگاهی بهنام قرارگاه نصرت کار میکنم و نمیدانستم که کار این قرارگاه چیست؛ اما، چون در هفت یا هشت ماه پیش از عملیات خیبر در این منطقه کار میکردیم، متوجه شدم، افرادی که به شناسایی میروند، دوستان شخصی بهنام آقای «علی هاشمی» هستند و وی فرمانده اطلاعات قرارگاه است. بعد از مدتی کمکم آشنا شده و امین قرارگاه شدم و شبها به شناسایی میرفتم.
وی افزود: چند ماه قبل از عملیات «خیبر»، چون در هورالعظیم فعالیت میکردیم، معتقدم که زمینه حمله ایرانیها به جزایر «مجنون» از قرارگاه نصرت شکل گرفت و بعدها شنیدم که حتی عملیات «خیبر» و کارهایی که قبل از این عملیات انجام شد، زمینه عملیاتهای بدر و فاو شد.
بیسیمچی شهید «محمدابراهیم همت» خاطرنشان کرد: بعد از فراهمشدن مقدمات عملیات «خیبر»، خودم را به یکی از یگانها رسانده و در عملیات شرکت کردم؛ قبل از عملیات وقتی برخی از یگانها به خط زده بودند، برخی از آنها موفق شده و برخی نیز موفق نشدند. وقتی لشکر ۲۷ وارد عمل شد، شهید همت بههمراه بیسیمچی خود آقای بهشتی، به جزایر رفته و با عقبه در ارتباط بودند. وقتی پشت بیسیم میشنیدیم که چه اتفاقاتی میافتد، متوجه خستگی و خوابآلودگی رزمندگان شده بودیم، خصوصاً آقای بهشتی و شهید همت شدیم. وقتی به آقای بهشتی پیشنهاد دادیم که یکی از رزمندگان را جایگزین خود کن، گفت: «نمیشود، حاجی به کسی اعتماد نمیکند و...»؛ اما بعد از اینکه اصرار کردم، قبول کردند تا من را جایگزین آقای بهشتی کنند.
وی ادامه داد: وقتی به سنگر حاج همت رفتم، دیدم همه چهرههایشان سیاه شده است، گفتم حتماً بهخاطره آتش و باروت زیاد سیاه شدهاند، بنابراین پرسیدم که چرا همه سیاه شدهاند، گفتند که خودت اینجا میمانی و متوجه میشوی. وقتی شهید همت من را دید، ابتدا یک نگاهی به قد و قواره من کرد و من هم آدرسی از عملیات «والفجر ۴» را به وی دادم، چند دقیقهای گذشت دیدم آتش خیلی سنگین است، حاج همت به من گفت برو بیرون ببین تدارکات آورده یا نیاورده است، رفتم نگاه کردم و به حاج آقا گفتم: «غذا آمده است»، حاج همت گفت: «غذا چی بود؟»، گفتم: «عدس پلو»، درحالی که هنوز غذایی نرسیده بود؛ اما به یکباره دیدم که دو تا پلاستیک گرهزده عدس پلو افتاد در سنگر؛ حاجی عادت داشت تا مطمئن نمیشد که همه غذا خوردند، هیچ چیزی نمیخورد.
جدیدی گفت: یادم میآید که یک کولهپشتی کنار سنگر افتاده بود، در آن را باز کردم و دیدم که یک کمپوت سیب است، وقتی در آن را باز کردم و به حاج همت دادم، گفت: «بیسیمچی چهکار میکنی؟ از کجا این کمپوت را آوردی؟»، گفتم: «تک زدم! فکر میکردم کار درستی کردم»؛ اما شهید همت گفت: «بهخاطر من به جهنم نرو، من این کمپوت را نمیخورم، برو از هرکسی گرفتی، رضایت او را جلب کن».
به گزارش دفاعپرس، در این مراسم از خانواده شهید «علی عارفی»، «محسن خوشدل» معروف به «شکارچی تانک» و «محسن جدیدی» بیسیمچی شهید «محمدابراهیم همت» تقدیر و تجلیل بهعمل آمد.