
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم،متن این دلنوشته بدین شرح است:
چندین سال پیش وقتی کوچکتر بودم و هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، بیشتر از بزرگترها ذوق و شوق روزه گرفتن داشتم، شبها به مادرم میگفتم: مامان تورو خدا منو برای سحر صدا بزنیا. میگفت که صدا میزند، اما هربار بهانهای میآورد که سحر بیدار نشدی. بعد چند شب دیدم،ای آقا اینها سر قولشان نیستند، به خانم جان (مادر بزرگم را میگویم) گفتم:خانم جان برات دعا میکنم تازندهای مریض نشی بتونی روزه هاتو بگیری، شمام به مامان من بگو منو سحر بیدار کنه.. اینطور شد که خانم جان من را با روزه گله گنجشکی آشنا کرد.
چند تا از روزه هایم را که گرفتم، گفتند باید به مسجد برویم و تا نزدیک سحر دعا بخوانیم، از همان سالها این عبارت را حفظ کردم، (سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلصنا من النار یارب) این را مدام تکرار میکردیم، بعد از آن خوابم برد و نفهمیدم که دیگر چه دعاهایی خواندند.
صدایی به گوشم خورد؛ بالحسین (ع)
و با این صدا کامل از خواب بیدار شدم؛ بعلی ابن موسی (ع).
ماه رمضان آن سال تمام شد. بزرگ و بزرگتر شدیم، ذوق داشتیم، اما خلوص بچگی را نه.
ظهرها ختم قرآن بود و شبها مناجات خوانی..
بازهم گذشت،
ماه رمضان سال ۹۹ آمد، اما همراه با یک ویروس منحوس، گفتند به مسجد نروید، گفتیم چشم آقا
گفتند کربلا و مشهد هم نروید، گفتیم چشم نمیرویم
گفتند شب قدر هم یا تعطیل یا ۲ ساعته تمامش کنید، گفتیم چشم آقا نمیرویم یا هم زود برمیگردیم.
ماه رمضان سال ۹۹ با کمترین توشه تمام شد.
حالا ماه رمضان ۱۴۰۰ رسیده.
ختم قرآن و مناجات و دعای دسته جمعی و حرم ها، باز هم تعطیل، ما هم میگوییم چشم....
اما به همان بالحسین که در کودکی در مسجد شنیدم، دلمان گرفته
به همان بعلی ابن موسی دلمان لک زده برای یک مناجات دسته جمعی در حرم.
باشد ما دم نمیزنیم، بغض مان را مثل سال پیش قورت میدهیم و لبخند میزنیم و مینگریم به جاهای شلوغ شهر
اما، آقای امام رضا دلمان گرفته، تنگ شده برای یک شب قدرِ روبروی شما که آنجا بگوییم بعلی ابن موسی و از همانجا راهی حرم شش گوشه شویم.
انتهای پیام/