یادداشت

آقای رئیس جمهور لطفا این چند هفته باقیمانده کاری به اقتصاد نداشته باشید!

رئیس جمهور محترم اوایل سال 1400 در نشست هیات دولت اظهار کرد: هرچه می خواستیم گران شود در این مدت گران شده است؛ این چند ماه مانده به پایان دولت دیگر قیمت ها را بالا نبرید.
کد خبر: ۹۳۴۳۷۷۱
|
۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۰

آقای روحانی در ابتدای سال 1400 اعلام کرد که: «هرچه قرار بود اجناس گران شود، سال ۹۹ شد!» از وزارت صمت و کشاورزی خواهش می‌کنم که این ۴ماه بگذارید بازار ثبات داشته باشد. اما گویا دولتی ها در گران کردن کالاها، اجناس و خدمات پیشگام تر بودند و قیمت همه چیز دوباره خیز برداشت .

آقای رئیس جمهور در مراسم افتتاحیه پنج شنبه های الف ب آبادانی در حاشیه افتتاح طرح های وزارت جهاد کشاورزی و پرورش آبزیان اظهار داشت: مردم به خاطر گرانی، دیگر گوشت و مرغ نخرند و به مصرف ماهی و آبزیان روی بیاورند؛ گویا آقای روحانی مثل ماجرای گران شدن بنزین، که از همه جا بی خبر بودند و صبح  جمعه چشم باز کردند و دیدند قیمت بنزین افزایش پیدا کرده است؛ از قیمت ماهی و میگو هم خبر  ندارند و فکر می کنند قیمت ماهی و میگو از گوشت و مرغ ارزان تر است!

اصلا یک سئوال؟ آقای رئیس جمهور خریدهای خانه اش را چگونه انجام می دهد؟ آیا میوه و گوشت و ماهی و میگو را با صندوق برایش درب خانه تحویل می دهند؟ یا حاج خانم به بازار تشریف می برند و از بقالی و سوپری محل خرید می کنند؟ خرجی روزانه برای منزل چقدر روی تاقچه می گذارید؟ آیا پول اجاره خانه جدا؟ پول برق را باید بدهید!؟ پوتین برای سربازان جدید؛ نان؛ اتاق بازجویی نم کشیده؛ پول آب جدا و دیگر هیچ....؟

می گویند یک روز بین اعضای بدن بر سر مدیریت تن، درگیری بوجود آمد؛ مغز می گفت: من رئیس هستم؛ اگر فکر و برنامه ریزی من نباشد همه جوارح بدن دچار سختی می شوند. چشم گفت: من رئیس هستم، اگر من جلوی پا را نبینم داخل چاله می افتیم و بدن آسیب می بیند؛ پا گفت: من رئیس هستم، اگر من حرکت نکنم بدن نمی تواند کاری انجام دهد و ثابت و راکد می ماند؛ گوش گفت: من رئیس هستم چون اگر نشنوم هیچ یک از اعضای بدن متوجه نمی شوند که باید چه کار کنند و سر درگم می مانند. در این میان زبان هم لب به سخن گشود و گفت: من رئیس هستم چون اگر کسی نباشد که نیازمندی های بدن را بیان کند همه تن به مشکل بر می خورد؛ اما اعضای بدن مخالفت کردند و گفتند: اگر زبان نداند چه وقت صحبت کند و چه وقت سکوت کند، مشکل ایجاد می شود و زبان ِ سرخ سر سبز را می دهد برباد داد. اما زبان مقاومت کرد و با اصرار او همه قبول کردند که زبان رئیس باشد اما شرط کردند و گفتند زبان هرکجا که باید سکوت کند، ساکت بماند.

مدتی گذشت. زبان هرکجا که باید سخن می گفت، سکوت می کرد و هر کجا که باید سکوت کند، سخن می گفت؛ نمی دانست کجا سخن بگوید و کجا سکوت کند؛ همه چیز را به هم ریخته و بدن را به مشکل انداخته بود. گوش خطاب به زبان گفت: خداوند یک زبان داده است برای سخن گفتن و دو گوش داده است برای شنیدن؛ بنابراین کم سخن بگو و بیشتر بشنو! چشم گفت: خداوند دو چشم داده برای اینکه بیشتر مشاهده کنیم و مشکلات و سختی ها را رصد کنیم و یک زبان داده تا در مورد مشکلات و سختی ها اظهار نظر کند؛ بنابراین بیشتر ببین و کمتر سخن بگو؛ پا هم گفت: خداوند دو پا داده تا راحت تر و محکم تر قدم برداریم؛ بنابر این با زبان که نمی شود راه رفت؛ دست هم به همین شکل لب به اعتراض گشود ... صدای همه اعضای بدن بلند شد و زبان هم که از همه بیشتر حرف می زد اجازه نمی داد صدا به صدا برسد.آنقدر سر و صدا کرد که همه اعضای بدن کلافه شده بودند و برای اینکه دیگر صدای زبان آزارشان ندهد  در نهایت موافقت کردند که زبان رئیس باشد؛ اما شرط کردند که زبان فقط حرف بزند و کاری به کار بقیه اعضای بدن نداشته باشد و بگذارد بقیه کار خودشان را بکنند.

علی اشرف خانلری

 

 

   

ارسال نظرات