کدخدا، خودباخته، یکباره از میدان گریخت
عاجز از تدبیر شد، ترسیده و لرزان گریخت
با تفرعن آمد و سازِ حکومت ساز کرد
چه ذلیلانه، فرومایه، ز هولِ جان گریخت
خواب خوش می دید،برایران تسلّط یافته
چون پریدازخوابِ خوش،ازسایه ایران گریخت
او گمان می کرد از آنجا، به ایران می رسد
آمد و از دور دید، ازهیبتِ طوفان گریخت
قدرتِ پوشالیِ او، ناگهان در هم شکست
دستپاچه بی صدا، ازکشورِ افغان گریخت
شرم و ننگِ سال ها ظلم وستم، آوار شد
با کمالِ شرمساری، لشگر شیطان گریخت
خونهاجوشید، چون سیلی گریبانش گرفت
ناگزیراز ترس و وحشت،ازدلِبحران گریخت
نقشه ها بر آب شد،بی شک به الطافِِ خدا
دست خالی کدخدا، ازمعرکه ترسان گریخت
آبرو بر باد داد ، و ، شرمگین از کرده اش
باخت خودرا،درپیِ اهدافِ سرگردان گریخت
تجربه کرده "فرائی" آن خدایِ دادگر
خوار وزارش کرد،آمریکاکه ازمیدان گریخت
"عبداالمجیدفرائی"
مروری بر فهرست سیاه اقدامات آلمان در جنگ تحمیلی هشت ساله
یادداشت | محمد یوسفیان
یادداشت |