کد خبر: ۹۳۷۴۲۳۱
|
۲۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۵

هشت سال از راویان راه نور
خاطراتی سرخ و رنگین داشتیم
از فراق و از وصال عاشقان
قصه های تلخ و شیرین داشتیم

هشت سال از آن سبکبالان عشق
رفتن تا آسمان آموختیم
مثل شمع انجمن شب تاسحر
پای تابوت شهیدان سوختیم

من چه گویم زان شهیدان خدا
قدرشان بالاتر از توصیف ماست
بعد آنان گوش بر امر امام
پیروی از راهشان تکلیف ماست

بعد چندین سال از این خاک سرخ
بهر مردم آسمان می آورند
با پلاگ وچفیه و پوتین و مُهر
چند تکه استخوان می آورند

یعنی ای مردم ،بلاجویان عشق
در ره توحید همت داشتند
پاسداران وطن با خونشان
در دل این خاک غیرت کاشتند

جای دارد مثل گل در این بهار
جملگی هم عهد و هم پیمان شویم
ما به پاس حرمت خون هایشان
پاسدار غیرت آنان شویم

عهد و پیمانی که ما بستیم کو
بین مردم بی وفایی پُرشده
چشم خود را بسته ایم و غافلیم
جامعه از بی حیایی پُرشده

درمیان مردمان مذهبی
شیعه دکان ریا وا کرده است
حُب دنیا حُب مال وحب جاه
وای برما نفس غوغا کرده است

می کشم من انتظار دوست را
با کدامین چشم، چشم پُر گناه
شرم دارم گویم ای آقا بیا
وای من از این زبان رو سیاه

باز هم در ماه خونین حسین
پاک می سازد مرا اشک عزا
عهد می بندم که عهدی نشکنم
با حسین وبا شهیدان خدا

عصر غیبت ای «وفایی» از وفا
دل به مهر دوست می بندم هنوز
می نویسم برامام عصر خود
تشنۀ یک جرعه لبخندم هنوز

سیدهاشم وفایی

ارسال نظرات
پر بیننده ها