(سامان - شین) و (میثم - نون) حدود 25- 26 ساله چند ماهی می شود که با هم آشنا شده اند؛ هر کدام از آنها روزانه حدود 200 هزار تومان خرج هیکل خودشان می کنند که با این شرایط بازار تهیه این مبلغ برایشان کار سختی است، چون روزی چند گرم شیشه به عبارت هر گرم 70 هزار تومان مصرف می کنند که با پول کارگری قادر به تامین این هزینه نیستند.
میثم و سامان پس از دوپینگ با مواد شیشه و شنگول شدن، به دنبال راهی برای تهیه مواد مورد نیاز خود برای فردا می گردند. «سوئیچ موتور» شاه کلید خوبی برای تامین خواسته های آنها است و با چرخاندن آن در جاکلیدی اولین ماشین پراید باز می شود و با همان سوئیچ موتور، ماشین را روشن می کنند.
بیچاره صاحب ماشین! خدا می داند با دیدن جای خالی خوش رکاب که نان آور زندگی اش است چه حالی شده؟! اما سامان و میثم حال خوشی داشتند و از این سفر رایگان بدون صرف کرایه و بنزین راضی بودند. شیشه مستشان کرده بود و به تنها چیزی که فکر نمی کردند حال زار و نزار صاحب ماشین بود.
(سم) « سامان و میثم» انگار روی ابرها پرواز می کردند، دست انداز و چاله برایشان معنا نداشت. نمی دانستند چند دقیقه طول کشید تا به عباس آباد نظامی رسیدند. احساس کردند انرژی شان تحلیل رفته و نیاز به باطری دارند؛ کنار یک وانت پیکان توقف کردند و میثم که باطری ساز زبردستی بود هنر خود را ظرف سه سوت به رخ سامان کشید و باطری وانت پیکان را باز کرد و به سرعت از محل دور شدند.
مالک وانت بار را امروز صبح در کلانتری امین آباد دیدم که به افسر تجسس می گفت: پول باطری را قرض گرفته بودم و هنوز بدهی ام را نپرداخته ام. او نمی دانست جوان لاغر اندامی که مثل نی قلیان کنارش ایستاده باطری ساز بوده و همان هنرمند تردستی است که در عرض چند ثانیه باطری ماشینش را باز کرده است.
اثرات شیشه هنوز به در و دیوار مغز این دو جوان می کوبید و در مسیر سفر شیشه ای خود هیچ شهروندی را از ناز شصت خودشان بی نصیب نمی گذاشتند. در این اثنی چشم میثم به فرشی افتاد که از نرده های ایوان یک خانه آویزان بود. او با یک چشم بر هم زدن، فرش کدبانوی بینوای آن خانه را که پول قالیشویی نداشت و با هزار زحمت و عذاب فرش خانه اش را شسته بود، پایین کشید و سریال سرقت آنها وارد قسمت چهارم شد.
کارآگاه خواجوندی؛ افسر تجسس کلانتری 173 امین آباد از سامان در مورد جزئیات سرقت می پرسد؛ اما او به خدا قسم می خورد که بی گناه بوده و اولین بار است با میثم همراه بوده و با او دستگیر شده است. سروان خواجوندی وارد سیستم رایانه پلیس شده و پرونده او را ورق می زند... چهار فقره دستگیری به جرم سرقت در شهرری، ترمینال جنوب، ورامین و مدت هشت ماه هم در کمپ ترک اعتیاد فشافویه تحت درمان بوده... سامان که از رونمایی دقیق روز، ماه و سالی که مرتکب تخلف شده است، غافلگیر می شود ؛ لکنت زبان می گیرد و به پت پت می افتد. اما سعی می کند با تشریح وضعیت و مشکلات زندگی خانوادگی اش به حاشیه ببرد. سامان می گوید: تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده و چهار سال پیش به خاطر طلاق مادر و ازدواج مجدد پدرش از بروجرد به تهران آمده و مدتی هم شاگرد راننده اتوبوس های بین شهری بوده و اکنون کارتن خواب است. در حالی که کارآگاه خواجوندی از لا به لای محتویات همراه او تعدادی کارت عابر بانک و گواهینامه فرد دیگری را از او کشف می کند.
در همین حال سه نفر دیگر از شهروندان برای اعلام سرقت باتری خودروشان وارد دفتر تجسس کلانتری شدند. تا آن لحظه این دو جوان سارق و معتاد سعی کردند مقاومت کنند و چیزی به اعترافات خود اضافه نکردند تا پرونده آنها سبک تر به دادسرا ارسال شود هنوز معلوم نیست چند نفر دیگر از مردم مسیر ورامین تا امین آباد قربانی هوس های شیشه ای این دو جوان شده اند. افسر کلانتری که از تکرار سریال دستگیری و رها سازی معتادان سارق به تنگ آمده بود گفت: ما وظیفه خودمان را انجام می دهیم و امیدواریم چند روز بعد شاهد سرقت های مکرر توسط این اشخاص نباشیم.
سرهنگ بلده نژاد رئیس کلانتری 173 امین آباد نیز با اشاره به دستگیری این متهمان در محدوده شهرک نظامی، اظهار کرد: متاسفانه بعضی از هموطنان به توصیه های پلیس در خصوص رعایت توصیه های ایمنی برای پیشگیری از سرقت توجه نمی کنند و با توجه به ضعف سیستم قفل خودروهای پراید مدل 87 به پایین، سارقان با ساده ترین ابزار اقدام به سرقت این خودروها می کنند. وی افزود: این سارقان پس از سرقت خودروی پراید، اقدام به باز کردن ضبط و سایر لوازم خودرو کردند و سرقت های دیگری هم که توسط آنها صورت گرفته بر اثر بی توجهی شهروندان به موارد بازدارنده اتفاق افتاده است.