به گزارش خبرگزاری بسیج، ایرج میرزایی در «سلام تهران» با اشاره به بیعت همافرهای ارتش با امام خمینی(ره)، گفت: بیعت حضوری توسط تعدادی از همافران ارتش اتفاق افتاد و در واقع بیعت نمادین بود اما باید در نظر گرفت که تمرد از پروازهای ضد مردمی در شهرستانها نوعی بیعت بهحساب میآمد. برای نمونه به من اعلام کردند که حتماً باید برای سرکوب کردن میدان ژاله ثابت سابق در تهران از پایگاه هوانیروز کرمانشاه پرواز کرده و به آنجا بروم اما بهنوعی این کار را انجام ندادم که در واقع بیعت بهحساب میآمد. نباید فراموش شود که ارتش هیچگاه رو در روی مردم قرار نگرفته است چه آنهایی که امام(ره) را میشناختند و چه آنهایی که امام را نمیشناختند. ارتش از ابتدا در خدمت مردم بوده و در حال حاضر نیز است. از ویژگیهای ارتش با مردم بودن است اگر ارتش رو در روی مردم قرار میگرفت پیروزی انقلاب سختتر میشد؛ ما در تظاهرات علیه مردم شرکت نکرده و حضور فعال داشتیم. یکی از عوامل پیروزی در جنگ، اعتقاد بودن فرماندهان ارتش بود.
وی درباره ماجرای بیعت همافران در 19 بهمن 1357، اظهار داشت: بیعت با امام خمینی(ره) برنامهریزی شده بود و با شهرستانها در تماس بودند. قرار شد تعدادی از همافران، خلبانان، پرسنل فنی و مهندسین پرواز در آنجا حضور پیدا کنند که تحت عنوان حضور همافران نیروی هوایی ارتش بود. وقتیکه شهرستانها دیدند که همه بیعت کردند آنهایی که در جریان نبودند نیز تأثیر پذیرفتند و در واقع این رفتار تأثیر مثبتی بر روند داشت.
خلبان ارشد تیم آتش شکاری کبرا با بیان خاطرهای از شهید شیرودی، عنوان کرد: عملیاتی تقریباً مرزی و برونمرزی در غرب کشور در سمت گیلان غرب بود. صبح زود عملیات را شروع کردیم در قلب دشمن رفته و موفقیتی برای ما حاصل شد؛ نیروهای عراق را بمباران کردیم و تانکهای دشمن را زدیم. هنگام بازگشت، هواپیمای من تیر خورد و موتور شماره ۱ آسیب دید؛ مجبور شدم موتور شماره ۱ را در آسمان خاموشکنم. اعلام کردم برای من اشکال فنی پیش آمده است و نگفتم که تیر خوردم. با یک موتور پریدن نیز دشوار بود چراکه مسلح بوده و راکت داشتم.
وی در ادامه خاطره خود، بیان کرد: شهید شیرودی به من گفت که جلو بیافتم و او پشت سر بیاید اما من اصرار کردم که او جلو برود. قرار بود در پایگاه ابوذر بنشینیم. امکان داشت که سانحهای برای من اتفاق بیافتد. مسیر را ادامه دادیم و شهید شیرودی را قسم دادم که اکبر جلوتر برو و بنشین که قرار شد برود اما هنگامیکه میخواستم بنشینم دیدم که نرفته و پشت سر من است. یکی از ایثارگریهای اکبر شیرودی و کلیه خلبانان همین بود که پرسنل هوانیروز دوشادوش مهندسین پروازی زنجیرهای پرواز کردند.
میرزایی با اشاره به تفاوت شهدای ما با بقیه کشتهها در جنگ دیگر کشورها در طول تاریخ، ابراز داشت: در جنگ هر کشوری کشته خود برایشان مقدس است. تنها چیزی که بین شهدای ما و کشتههای دیگر کشورها تفاوت ایجاد میکرد، اهداف ما بود. اهداف کشورهای کودکش مانند اسرائیل، کشورگشایی است و میخواهد کشورهای دیگر را تحت استعمار خود دربیاورد درحالیکه ایران اینگونه نبود و ما اصلاً جنگی نکردیم بلکه فقط دفاع کردیم. ما مظلومانه انقلابی کردیم و درزمانی که انقلاب، نوزاد و کودک بود به ما حمله کردند و ما فقط دفاع کردیم . اهداف ما ملی بود، ملی بدین معنا نیست که همه مو من بودند از همکاران ما حتی کسانی ارمنی و مسیحی بودند، مردانه پرواز کرده و جنگیدند و شهید شدند؛ در همه بخشها چنین نفراتی وجود داشتند. علاوه بر ملی بودن، هدف انقلاب ما مذهبی نیز بود؛ هدف اسلام و قرآن بود. به همین دلیل شهدای ما با کشتههای آنها تفاوت دارد.
وی با اشاره به زمان امتداد یافتن انقلاب، مطرح کرد: انقلاب هیچگاه پایان ندارد. جایی که اسلام باشد در آنجا کفر نیز وجود دارد، هر جا سرمایهداری باشد فقر هست، جایی که ظالم باشد مظلوم هست. انقلاب بهتازگی شروع شده است چراکه تهاجم فرهنگی، تهاجم نظامی و غیره وجود دارد. انقلاب تا زمانی که اسلام وجود دارد برپا خواهد بود.
میرزایی با توجه به ویژگی ارتش و سرسپردگی به انقلاب، گفت: ارتش نیروی تمام شمول است؛ هم به اقتصاد، هم به سیاست و هم به مذهب تسلط دارد. بسیار منضبط است و هرگز بدون اجازه به مسائل مختلف ورود نمیکند. امام خمینی(ره) علاقه ویژهای به نیروهای مسلح و ارتش داشت. در بدو انقلاب نیروهای ضدانقلاب شروع به پاکسازی نیروهای ارتش کردند. تعدادی از فرماندهان ارتش را گرفته و دستگیر نمودند اما امام خمینی(ره) مانع شدند و دستور دادند که دست نگه دارند. رهبر معظم انقلاب نیز علاقه ویژهای به نیروهای مسلح دارند. ارتش امروزه نیز بازنشستگی ندارد و هر لحظه اراده بکنند ما در خدمت هستیم.
سرهنگ خلبان جانباز با اشاره به چگونگی جانباز شدن خود، اظهار داشت: در اوایل جنگ در کرمانشاه مورد سوءقصد قرار گرفتم که پس از آن مجدداً پروازها را ادامه دادم با وجود اینکه مدتی در نقاهت بودم و بازوی سمت چپم تیر خورده بود. در پروازهای بعدی مجدداً در دست و ران پا تیر خوردم. پس از آن در لشکرگاه در حلبچه رفتم و در آنجا شیمیایی شدم.