معجزات و عنایات امیرالمؤمنین در حق شهدا و رزمندگان

روایتی از معجزات و عنایات امیرالمومنین(ع) در حق شهداو رزمندگان..
کد خبر: ۹۴۱۶۹۰۸
|
۰۲ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۴

خبرگزاری بسیج:کامران پورعباس/

نخستین شهید راه ولایت
برترین بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا(س)، نخستین شهید راه ولایت هستند.
زهرای اطهر برای احقاق حقانیت مولا علی از هیچ کوششی دریغ ننمودند و سرباز شایسته‌­ای برای امام زمان­شان بودند و در نهایت هم در مسیر دفاع از ولایت جان شریف خویش را فدا نموده و به شهادت رسیدند.
ولایت­مندی و ولایت­مداری تا آخرین قطره خون و تا پای جان، درس جاودانه حضرت زهرا برای همگی شیعیان در تمامی قرون و اعصار است.

معجزات و عنایات امیرالمؤمنین در حق شهدا و رزمندگان

عمار یاسر و مالک اشتر
عمار یاسر و مالک اشتر از دعوت‌کنندگان به بیعت با امیرالمؤمنین، از نخستین بیعت‌کنندگان، از یاران مخلص و مشاوران امین و از همراهان بصیر و دلاور و همیشگیِ حضرت بودند.
ذوب در ولایت بودن، ولایت‌­پذیری و علی‌مداری، اعتقاد راسخ به امام زمان­شان و تبعیت و فرمانبرداری محض از ولی‌­امرشان؛ ویژگی بارز و معروف این دو شهید اعلا درجه است که باید الگوی تمامی شیفتگان و مدافعان ولایت قرار گیرد.

شهید حسن تهرانی‌مقدم
حسن تهرانی‌مقدم، پدر صنعت موشکی، برادر شهید علی تهرانی مقدم است. علی در شب ضربت خوردن امام علی به دنیا آمد و در ظهر عاشورای سال ۱۳۵۹ در سن ۱۸ سالگی در حالی که بدون غذا و مهمات در جبهه مانده بودند، به شهادت رسید.
حسن تهرانی مقدم در تیرماه 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. در جنگ به دستور حضرت آیت‌الله خامنه‌­ای، مهندسی معکوس موشک را آغاز کرد و تولید موشک را کلید زد.
به یگان موشکی سپاه پاسداران رفت و مسئولیت این یگان را برعهده گرفت. در تشکیل و بنیان‌گذاری فرماندهی موشکی سپاه نیز تأثیرگذار بود.
با پایان جنگ، وارد حوزه تحقیقات و توسعه فعالیت‌های موشکی در سپاه پاسداران شد و ریاست سازمان جهاد خودکفایی سپاه را برعهده گرفت. در این برهه با حمایتهای رهبری، پیشرفت‌های حیرت‌­انگیزی در عرصه موشکی بدست آمد.
سردار حسن تهرانی مقدم تا روز آخر عمر به‌عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیربنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در روز شهادتش(۲۱ آبان ۱۳۹۰) در پادگانی در شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی آماده می‌شد، بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش پیوست.
شهادت حسن تهرانی مقدم در پادگان ملارد همراه با چند تن از نیروهای واحد جهاد خودکفایی سپاه اتفاق افتاد. تقارن تاریخی این روز با عید غدیر موجب شد که از این شهدا با تعبیر «شهدای غدیر» یاد شود. برای شهید تهرانی‌مقدم و یارانش، آن عید غدیر، شیرین‌ترین عید غدیر شد و اقتدای او و یارانش به ولایت را کامل کرد.
در پیام تسلیت رهبر انقلاب از شهید تهرانی مقدم با عناوین «سردار عالی‌قدر، «دانشمند برجسته» و «پارسای بی‌ادعا» یاد گردیده است.
در سیره این شهید بزرگوار می‌خوانیم که ایشان در کنار مسئولیت‌های خود چه در هشت سال دفاع مقدس و چه در جهاد خودکفایی، از کارهای فرهنگی غافل نبود. موسسه فرهنگی شهدای غدیر در واقع ادامه فعالیت‌های فرهنگی شهید است که تاکنون خروجی‌های بسیاری داشته است. شاید با تأسیس «موسسه خیریه شهدای غدیر ولایت» بود که نام این شهید با غدیر گره خورد و روزی شهادت ایشان هم در این عید قرار گرفت.
پس از شهادت حسن تهرانی‌مقدم، نامه دست‌نویس شهید خطاب به رهبر انقلاب منتشر گردید که یک نامه علوی و حیدریِ کم­‌نظیر است.
در این نامه آمده است:
«بنده و خانواده­‌ام فدای شما نایب امام زمان و نور حیدری...
خداوند عزوجل شاهد است آنچه داریم در جهت اخذ رضایت شما و اعتلای راه و هدف شما که همان تحقق اسلام ناب و سیره اهل‌­بیت است به کار می‌گیریم...
آقا و مولای ما! می­‌خواهم دستان الهی و پرقدرت شما را پر کنم و پشت شما را محکم‌تر. قربت‌الی‌الله می‌خواهیم علی زمانه را یاری دهیم. اگر ما در زمان مولای خود علی(ع) نبودیم برای یاری او قیام کنیم و فدای حسین بن علی(ع) شویم... می­‌خواهیم در رکاب شما نائب ولی‌عصر(عج) آن را جبران کنیم و سینه ما سپر شما باشد. یابن‌الزهرا و ای نوری از بارقه­ امیرالمؤمنین....»
موشک‌های فوق­‌پیشرفته، صددرصد بومی، غیرقابل­‌رهگیری و نقظه­‌زن کنونی که آخرین آن موشک راهبردی خیبرشکن است و به‌تازگی رونمایی شده، از دستاوردهای راه شهید تهرانی مقدم است.

شهید سید محمدباقر حکیم
آیت‌الله سید محمدباقر حکیم مبارز بزرگ عراقی است که دوبار توسط حزب بعث عراق دستگیر گردید. در سال 1359 به ایران آمد. در سال 1361 بیشتر اعضای خاندان حکیم توسط دولت عراق دستگیر شدند و 29 نفر از آنان از جمله برادرش سید مهدی حکیم به شهادت رسیدند.
در سال 1362 با همکاری چند تن از دوستانش مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را در ایران تشکیل داد. در ابتدا بعنوان سخنگوی مجلس و در سال 1366 به ریاست مجلس برگزیده شد. مجلس اعلا یک شاخه نظامی تشکیل داد که بعدها سپاه بدر نام گرفت. شهید حکیم فرماندهی سپاه بدر را نیز برعهده داشت.
پس از سقوط رژيم صدام به­‌رغم بي‌ميلي مقامات اشغالگر و كارشكني آنان به عراق بازگشت و به تبليغ و فعاليت سياسي و اقامه‌ نماز جمعه در صحن علوي پرداخت. در پرتو افشاگری‌ها و بیدارگری‌هایش، شیعیان عراق به کانون ضداشغالگری و ضدآمریکایی تبدیل گردیدند.
در حرم امیرالمؤمنین نماز جمعه به امامت شهید حکیم برپا می­‌گردید و سرانجام در حرم امام علی همچون صاحب حرم، شهید محراب گردید.
هنوز سه ماه و نيم از ورودش به زادگاه خويش نگذشته بود كه در 7 شهريور 1382 مقارن با ميلاد امام محمّد‌باقر(ع)، پس از اقامه چهاردهمين نماز جمعه در حرم علوي در حالي كه از حرم خارج مي‌شد، در پي انفجار دو خودروي بمب‌گذاري شده، آیت‌الله حکیم و 82 نفر از نمازگزاران شهید و 230 نفر زخمی شدند.
روز بعد، در یک تشییع باشکوه در اطراف حرم مطهر امام علی به خاک سپرده شد.

شهيد شيخ حسن شحاته
شيخ حسن شحاته در خانواده‌اي حنفي مذهب و دوستدار اهل­‌بيت به دنيا آمد.
خواندن خطبه نماز جمعه در نوجواني، اجراي برنامه‌هاي ديني در راديو و تلويزيون مصر، حضور در ارتش مصر و ارشاد سربازان كه به مسلمان شدن تعدادي از مسيحيان نيز انجاميد، اقامه نماز جماعت در مسجدي در برابر سفارت رژيم صهيونيستي و استادي در الازهر و تأليفات گوناگون، برخي از فعاليت‌هايش بود.
ماجراهایی برایش اتفاق افتاد از جمله آنکه یک شب خوابی دید:
«پیامبر را بر بالای یک کوه دیدم. به حضورشان رفتم. اميرالمؤمنين از راه رسیدند. آنها با یکدیگر به زبانی که آن را خوب می‌فهمیدم، سخن گفتند. سپس پیامبر، اميرالمؤمنين را برای کاری اعزام کردند و با دست چپ خود به من اشاره کردند که به‌دنبال ایشان حرکت کنم. دنبال آن حضرت به راه افتادم و از قامت مبارک‌شان، تنها گردن ایشان را می‌دیدم که در اوج زیبایی بود و من پشت سر ایشان از کوه‌ها سرازیر می‌شدم و هرگاه که می‌خواستم بر زمین بیفتم، ایشان با حرکت و اشاره دست مبارک‌شان مانع از افتادن من بر زمین می‌شدند.»
از خواب که بیدار شد، دریافت که باید به دنبال حق و حقیقت قدم بردارد و به مولا ایمان بیاورد و در پشت سر امیرالمؤمنین حرکت کند.
بازداشت و زنداني شدن به جرم «اعلام ولایت و وفادارای به امام علی و ترويج دوستداری و وفاداری به آن حضرت» اتفاق افتاد. از زندان هم كه آزاد شد، محدوديت پشت محدوديت بود كه برايش درست مي‌كردند. ممنوع‌الخروجش كردند و از امامت جماعت خلع شد.
وهابيت كاري كرده بود كه عاشورا مردم لباس نو بپوشند و جشن بگیرند و شيريني پخش كنند.
ديدن اينها براي شيخ حسن دردآور بود.
فریاد زد: مردم! چگونه می‌توانید در چنین روزی جشن بگیرید و خوشحال باشید؛ در حالي که در چنين روزی، فرزند پیامبر و نوردیدگانش را به قتل رساندند؟
و خود، شروع به برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسين(ع) کرد. به همراه دوستانش، روزهای محرم لباس‌های سیاه می‌پوشیدند و مراسم عزا و ذکر مصیبت برپا و تمام طول شب را گریه می‌کردند.
در يك روستایي در خانه‌­ای براي نيمه شعبان جشن برپا كرده بودند و شيخ شحاته به اين مجلس رفته بود. به خانه حمله مي‌كنند. از پرتاب كوكتل مولوتوف شروع مي‌كنند و به پتك و كلنگ مي‌رسند. ديوارها را خراب مي‌كنند. شيخ و همراهانش را بيرون مي‌كشند و آنقدر مي‌زنند تا به شهادت مي‌رسند. بعد از شهادت هم پيكرهاي­شان را روي زمين كشيدند.
شيخ حسن شحاته، يكي از برادرانش و دو نفر ديگر، چهار شهيد اين حادثه بودند.

شهید سعید چندانی
سعید چندانی متولد منطقه سنی‌نشین در استان سیستان و بلوچستان است که مذهب او نیز سنّی حنفی بود.
در نوجوانی مبتلا به سرطان بسیار پیشرفته‌ای می‌شود و سرتاسر بدنش را غده‌­های بدخیم پر
می‌­کنند. امیدی به زنده بودنش نبود.
مادر بزرگوارش با حالتی مادرانه و متضرّعانه رو به درگاه خداوند متعال می­‌آورد. شبی در خواب مشاهده می­‌کند که شخص بزرگواری تشریف می‌آورند و
می­‌فرمایند: «پسر تو ببر پیش پسرم تو قم».
بعدها مادر سعید وارد نمازخانه‌­ای می­‌شود. مشغول عبادت بود که خانمی از پشت سر تشریف می­‌آورند و فقط می‌فرمایند: «جمکران». مادر متوجه می­‌شود که جمکران دوای درد سعید است.
به مسجد مقدّس جمکران می­‌روند و در اتاقی ساکن می­‌شوند. شب شهادت حضرت زهرا، دو نفر وارد اتاق می‌­شوند؛ یک خانم و یک آقا. خانم گفتند: فاطمه زهرا هستند و گفتند که چون مادرت خیلی گریه و التماس می­‌کند، من سفارش شما را به فرزندم مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) کردم. با دستی که امام زمان بر بدن سعید می‌­کشند، شفا پیدا می‌کند.
بعد از این واقعه، خانوادگی از شیعیان و پیروان راستین مولا علی و ائمه بعد از ایشان شدند.
این جریان باعث شد تا موجی از شیعه شدن در آن منطقه از سیستان و بلوچستان پدید بیاید.
برای ادامه تحصیل سعید به مشهد نقل مکان می­‌کنند. پس از مدتی، وهابیت ملعون، این شخص بزرگوار و عنایت شده را مسموم و مضروب کرد که در شب ۲۱ رمضان سال ۱۳۷۵ به شهادت رسید و در حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

شهید علی چنگی
پدر شهید علی چنگی ارادت عجیبی به امیرالمؤمنین داشت. پسرش را که در فاطمیه به دنیا آمد، علی نام نهاد. نهم رمضان سال 67 به جبهه رفت و تنها حدود دو هفته در جبهه بود. شب
21 رمضان را در جبهه احیا گرفت و صبح 21 رمضان به شهادت رسید.
در نامه­‌ای که پس از شهادت به دست خانواده‌اش رسید، نوشته بود:
در شب قدر در عالم رویا مشاهده کردم که مولای ما سوار بر اسب به من نزدیک شدند. بعد کاغذی را به من دادند و گفتند: «امضا کن این شهادت­‌نامه شماست.»
من نگران مادرم بودم. مادر ناراحتی قلبی داشت.
آقا فرمودند: «نگران نباش، مادرت هم امضا کرده.»
من برگه را گرفتم. در آن برگه تاریخ دقیق و محل شهادت من نوشته شده بودند. حتی نوشته شده بود که من و حسین و... که از دوستان هم هستیم، با هم و در صبح 21 رمضان در منطقه غرب شهید می‌­شویم. خوشحال شدم و سریع شهادت‌­نامه­‌ام را امضا کردم.

شهید سید علی دوامی
شهید سید علی دوامی به سردار راز 21 معروف است.
سید علی در 21 ماه مبارک رمضان سال 1346 متولد شد، در 21 ماه مبارک رمضان 1367 در حالی که 21 سال سن داشت به شهادت رسید و همچنین در هنگام تولدش، مادرش هم 21 سال سن داشت.
به همین دلیل، سید علی به سردار راز 21 معروف شد.
شش سال در جبهه­‌ها بود و بارها مجروح شد و تیر و ترکش خورد. کارش اطلاعات و عملیات بود.
به سید علی شیر مازندران می­‌گفتند. می­‌رفت وسط عراقی‌ها و کار شناسایی که تمام می­‌شد، برمی­‌گشت.
در آخر هم کالیبر 60 به قلبش اصابت کرد و به شهادت رسید.
مادر شهید از دیدن خواب شهید می­‌گوید:
«همیشه هر نوع غذایی که درست می‌­کردم، داخل فریزر می­‌گذاشتم و برای علی هم نگه می‌داشتم، حتی میوه. حدود 8 سال از شهادت علی می­‌گذشت که یک بار وقتی غذا درست می‌کردم در دل خودم گفتم کاش علی بود و از این میوه‌­ها می‌­خورد.
شب در خواب علی را دیدم که آمده پیشم و به من گفت: مادر جان هر چه می‌­خوری راحت بخور، دلت پیش من نباشد.
بعد با هم راه افتادیم و وارد یک باغ فوق‌­العاده زیبا شدیم. درخت‌های زیبا، میوه­‌های فراوان و براق، خیلی زیبا و خوب بود. گفت: مادر جان من هرچه اراده کنم اینجا برایم هست.
الان می‌­گویم سیب می­‌خواهم، دهانش را که باز کرد شاخه به اذن خدا پایین آمد و سیب در دهانش قرار گرفت و سید علی یک گاز محکمی به آن زد. حتی سیب را هم از شاخه نکند. بعد شاخه رفت بالا. گفت: مامان الان می‌­گویم انگور. انگور که از بالا آویزان شده بود، با شاخه آمد جلوی دهانش و سید علی از این انگور هم خورد. بعد همین‌طور که با سید علی راه می­‌رفتیم، از خواب بیدار شدم و خیلی سبک‌­تر شده بودم. خیالم راحت شد.»

شهید مصطفی ملکی
مصطفی ملکی از بچه‌های شهرری و عاشق حضرت علی بود و در هر مناسبتی ذکر ایشان را می‌گفت.
در عملیات والفجر8، رزمندگان باید با قایق به جزیزه ام­‌الرصاص حمله می­‌کردند. از زمین و آسمان آتش می‌­بارید.
مصطفی به رزمنده‌ها گفت: بچه‌ها ناراحت نباشید. در حدیثی آمده که اگر زمانی در آب گرفتار شدید، با توسل به حضرت علی، ذکر «حیدر، حیدر» را زمزمه کنید، یقین داشته باشید که امیرالمؤمنین کمک‌تان می‌کند.
قایق‌ها حرکت کردند و با ذکر «حیدر، حیدر» عملیات آغاز گردید. حجم آتش دشمن بسیار زیاد بود؛ اما اتفاق عجیبی افتاد و روی رودخانه هیچ‌کس شهید و مجروح نشد. قایق‌ها جزیره ام‌الرصاص را پشت سر گذاشتند.
مصطفی ملکی که عاشق حضرت علی بود، گلوله‌­ای بر فرقش اصابت کرد و مثل مولایش با فرق شکافته در ام­‌الرصاص به شهادت رسید. پیکر مصطفی در جزیره ام‌الرصاص ماند تا چند سال بعد از جنگ تحمیلی توسط گروه تفحص پیدا شد.

شهید کمال کورسل
ژوان کورسل متولد فرانسه از پدری تونسی و
سنی مذهب و مادری مسیحی و فرانسوی بود. تحت تأثیر مادرش مسیحی شده بود.
در سفری که به تونس داشت، اطلاعاتی در مورد اسلام کسب نمود.
پدر، قرآنی به او هدیه داد و آنقدر کنجکاوی‌اش را برانگیخت که با ذره‌بین به مطالعه آن می‌پرداخت. سئوالات زیادی برایش به وجود می‌آمد که برای رسیدن به پاسخ آن سوالات به هر طریقی تلاش می‌کرد و همین امر نیز باعث شد در سن ۱۵ سالگی مسلمان شود و به مذهب اهل تسنن روی آورد.
روزی به دعوت یک دوست ایرانی به مراسم دعای کمیل ایرانی‌های مقیم پاریس رفت. به خاطر عرب بودن پدرش، با زبان عربی آشنایی داشت. مجذوب مفاهیم متعالی این دعای عظیم شد. در هفته‌های بعدی هم در مراسم دعای کمیل شرکت کرد.
گوش دادن به یک سخنرانی حضرت امام خمینی که به زبان فرانسه منتشر شده بود نیز بسیار بر روی او اثر گذاشت.
مدت‌ها معلق بین شیعه و سنی مانده بود تا اینکه بعد از تحقیقات گسترده شیعه شد.
به دوستش گفت: کمیل علی(ع) مرا شیعه کرد.
بعد از آن نام کمال را برای خودش انتخاب کرد.
به قم آمد و طلبه شد.
دو کتاب ارزشمند چهل حدیث حضرت امام و کتاب مسئله حجاب شهید آیت‌الله مطهری را به زبان فرانسوی ترجمه کرد.
همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین روی او بماند. می‌گفت: به من بگویید ابوحیدر.
خیلی به امام خمینی ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی­‌فقیه، در واقع دستورات اهل­‌بیت(ع) است.
هر وقت دوستانش می‌­گفتند: امام، می­‌گفت: نه! حضرت امام.
وقتی حضرت روح‌الله درباره واجب بودنِ حضور در جبهه‌های دفاع مقدس سخن گفت، به­‌عنوان بسیجی به جبهه شتافت و در ۲۴ سالگی در عملیات مرصاد به شهادت رسید.
یکی از همرزمانش درباره نحوه شهادتش گفته است:
بی­‌آبی و بی­‌غذایی، امان بچه‌‌ها را بریده بود. برخی تحمل‌شان تمام شده بود. بیسیم‌چی، به فرمانده پیغام می‌‌داد که طاقت برخی بچه‌ها تمام شده است.
در همان بحبوحه بود که کمال از همرزمش پرسید: چه شده؟
ماجرا را برایش توضیح داد.
ناگهان فریاد زد:
ما امروز با این تحمل تشنگی و گرسنگی، با امام حسین همدردی می‌‌کنیم. ما حسینی هستیم. من امروز امام حسین را شناختم.
کمال ادامه داد: باید حسین‌گونه باشیم.
اینها را که گفت، بلند شد و چند قدم دورتر رفت.
یک آرپی‌جی کنارش اصابت کرد و به شهادت رسید.

شهید سعید یزدان­‌پرست
مهندس سعید یزدان­‌پرست در فروردین سال ۱۳۷۲ به منظور تهیه فیلمی مستند از تفحص شهدا با گروه روایت فتح، به فکه رفت و به همراه سید مرتضی آوینی در اثر انفجار یک مینِ به جا مانده از دوران جنگ به شهادت رسیدند.
خواهر شهید می­‌گوید:
پدر ما قبل از شهادت سعید از دنیا رفته بود. بعد از مراسم تشییع، پدر را در خواب دیدم. می‌خواستم بدانم که خبری از سعید دارد؟
پدرم بی‌­مقدمه گفت: می­دانی من چطور از شهادت سعید خبردار شدم؟
پدر ادامه داد: شاه ولایت آقا امیرالمؤمنین علی(ع) افتخار دادند و به دیدن من آمدند. گروهی از ملائک و بزرگان در کنارشان بودند. مولا علی من را در آغوش گرفت و گفت: می‌خواهم خبری به شما بدهم. تو هم مانند من پدر شهید شدی. پسرت باعزت و احترام در راه است و... بعد هم سعید با گروهی از دوستانش وارد شدند و همدیگر را در حضور مولا علی ملاقات کردیم.
شهید ‌محمدهادی ذوالفقاری
محمدهادی ذوالفقاری در روز شهادت امام هادی(ع) دیده به جهان گشود. عاشق و دلداده امام هادی بود و سرانجام در شهر امام هادی یعنی سامرا به شهادت رسید.
علاقه زیادی هم به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید قرار داشت. در خصلت‌های اخلاقی هم خود را خیلی شبیه شهید ابراهیم هادی کرده بود.
از خصوصیات علویِ محمدهادی، کمک پنهانی به نیازمندان در ایران و در عراق بوده است. انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده
بود.
به حوزه علمیه نجف رفت و طلبه شد.
با نیروهای حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت و سه بار برای مبارزه با داعش به منطقه سامرا رفت. در ۲۶ بهمن 1393 در حومه سامرا بر اثر عملیات انتحاری بین سربازان عراقی به شهادت رسید.
وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود، چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند؛ اما در مورد هادی شرایط تغییر کرد. ابتدا پیکر مطهرش را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین‌الحرمین تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. تشییع در نجف بسیار باشکوه بود. در آخر هم تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر هادی آمده بودند، برای تدفین به سمت وادی‌السلام رفتند. خود عراقی‌ها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند و می‌گفتند این شهید استثنایی است.
نکته مهم اینکه قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر فاصله بسیاری دارد، اما مزار هادی به حرم حضرت علی بسیار نزدیک است.
این قبر متعلق به یکی از دوستانش بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد و او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.
سرانجام در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار به خاک سپرده شد.
در وصیت‌نامه شهید محمدهادی ذوالفقاری آمده است:
«یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم. نجف شهری است که مثل تصفیه­‌کُن است که گناه‌­ها را به سرعت از آدم
می­‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد. این مولای ما خیلی مهربان است.»

شهید محمود شفیعی
مطابق نَقل معروفی که بسیار در سایت‌ها و کانال‌ها دیده‌­ایم، وقوع عاشورا در صدر اسلام، نتیجه فراموشی غدیر بود و اکنون ما وظیفه داریم هر سال در گرامیداشت عید غدیر خیلی تلاش نماییم تا عاشورای دیگری تکرار نشود.
جملات معروفی هم هست که معمولاً در فضای مجازی خیلی منتشر می‌شود که همه مبلغ غدیر باشیم و غدیر را فراموش نکنیم تا عاشورای دیگری تکرار نشود. شهید مدافع حرم حاج محمود شفیعی به این موضوع خیلی اعتقاد داشت و هر سال در عید غدیر بچه‌­های هیئت را دعوت می­‌کرد و گوسفندی قربانی می‌کرد و آبگوشت با نان سنگک می­‌داد. بعد از شهادت حاج محمود، پدر شهید تا به حال این سنت حسنه فرزندش را ادامه داده و هر سال در عید غدیر در امامزاده عقیل در اسلامشهر گوسفندی قربانی می­‌کند و 1300-1200 نفری را آبگوشت می‌­دهند.

جنگ 33 روزه لبنان
جنگ 33 روزه لبنان در ایام ماه رجب صورت گرفت و توسل به امیرالمؤمنین در این نبرد گره‌گشای رزمندگان مقاومت بود.
حاج جبرئیل یکی از رزمندگان مقاومت است که هواپیمای دشمن موشکی به سمت سنگرش شلیک کرد؛ اما موشک یکباره در آسمان تغییر مسیر داد و در جایی دورتر از سنگر به زمین اصابت کرد. هواپیمای دشمن دوباره دور زد و شلیک کرد اما همان ماجرا بار دیگر تکرار شد.
ساعتی بعد وقتی از حاج جبرئیل درباره آن لحظه سوال کردند، گفت: من مطمئن بودم که الان مورد هدف قرار می‌­گیریم.
این ایام مصادف با 13 رجب بود. من متوسل به مولایم شدم. به خدا من ذوالفقار امیرالمؤمنین را در آسمان دیدم. ضربه ذوالفقار بود که آن موشک‌ها را به بیابان پرت کرد.

ارسال نظرات