یک بانوی محجبه البرزی:

خجالت از مربی قرآن، تلنگری برای محجبه شدن/ دلم می‌خواست اولین چادرم را خودم خریده باشم

یک بانوی محجبه البرزی گفت: خجالت از مربی قرآن برای من تلنگری شد تا به این فکر کنم که منی که از خانم مربی در این حد شرمنده شده و خجالت کشیده ام، چرا نباید از خدا خجالت بکشم؟
کد خبر: ۹۴۱۷۰۶۰
|
۰۳ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، حجاب موجب بالا رفتن ارزش و احترام زن و جلوگیری از ابتذال او می شود؛ بانوان به هر اندازه که در جامعه و در رفتار خود با نامحرمان عفیف تر و با وقارتر باشند، بر ارزش خود افزوده و احترام آن‌ها بیشتر می شود و مردان اجازه هر نوع برخوردی با آنان را به خود نمی دهند.

خجالت از مربی قرآن، تلنگری برای محجبه شدن/ دلم می‌خواست اولین چادرم را خودم خریده باشم

یکی از سلاح های بانوان ایرانی در مقابل دشمنان و مستکبران حجاب آن‌هاست؛ آن‌ها می ‌توانند با این یگانه اسلحه ضمن سعادت مندی خود، سعادت و پیشرفت جامعه را نیز رقم بزنند؛ چرا که امروزه کشورهای غربی و مخالف دین اسلام در صدد از بین بردن هویت زنان مسلمان که همان چادر و پوشش اسلامی است، هستند تا از راه بدحجابی که یکی از شیوه ‌های جنگ نرم است به اهداف و نقشه‌ های شوم خود دست پیدا کنند.

خبرنگار خبرگزاری بسیج از کرج، گفت‌وگویی را با رعنا عبدالکریمی، یکی از بانوانی که متحول شد و پوشش اسلامی چادر را برای خود برگزید، ترتیب داده که در ادامه می خوانید:

خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چگونه چادر را به‌عنوان حجاب انتخاب کردید؟

من در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که فقط دو خاله و مادربزرگم چادری بودند و در خانواده ما هیچ اجباری برای استفاده از چادر نبود. نظر دیگران هم این بود که خاله‌ها و مادربزرگم نیز از روی عادت چادر بر سر می‌کنند. من در همه‌جا، فقط یک تیشرت و شلوار ساده می‌پوشیدم و حرف مردم برایم اهمیت نداشت و بدون توجه به آن‌ها به این پوشش ادامه می‌دادم. حجاب چندانی نداشتم اما نماز و روزه‌ام ترک نمی‌شد و حتی هر هفته به همراه خواهرم به کلاس‌های تفسیر قرآن می‌رفتم اما در آن کلاس‌ها، پوشش من در حد یک خانم بدحجاب بود و با پوشش اصلی خود وارد نمی‌شدم.

چگونه و در چه شرایطی متحول شدید؟

من در سن 18 سالگی با فردی ازدواج کردم که خانواده وی نیز تقید خاصی نداشتند. یک سال پس از ازدواج برای مراسم عروسی یکی از اقوام همسرم دعوت شدیم. روز عروسی، آماده شدم، درخواست آژانس دادم و با هفت‌قلم آرایش از منزل خارج و با مربی کلاس تفسیر قرآن روبرو شدم. وی بدون اینکه هیچ عکس‌العملی نشان دهد، خیلی گرم و صمیمی با من احوالپرسی کرد اما من از خجالت سرم را پایین انداخته بودم و نمی‌توانستم در چشمانش نگاه کنم.

در طول مراسم عروسی مدام با خود کلنجار می‌رفتم و به آن ماجرا فکر می‌کردم و با خود می‌گفتم این هفته با چه رویی در مقابل این خانم حاضر شوم؟ آن شب‌هنگام خواب همچنان به اتفاق رخ داده فکر می‌کردم و این خجالت از مربی برای من تلنگری شد تا به این فکر کنم که منی که از خانم مربی در این حد شرمنده شده و خجالت کشیده ام، چرا نباید از خدا خجالت بکشم؟

 پس در حقیقت برخورد آن خانم مربی موجب تحول شما شد. درست است؟

بله، برخورد صمیمی و دوستانه مربی قرآن بر من تأثیر گذاشت و اینکه اصلاً به روی من نیاورد که مرا با چه پوششی دیده است. این رفتار او مرا شرمسار کرد و از فردای همان روز حجاب و نحوه پوشش خود را تغییر دادم اما هنوز با انتخاب چادر و پوشیدن آن مشکل داشتم. پوشش من پس از متحول شدن یک مانتوی چند سایز بزرگ‌تر از خودم و یک روسری خیلی بلند بود. بعد از آن ماجرا از همسرم جدا شدم.

علت جدایی شما چه بود؟

خانواده همسرم حجاب و پوشش مرا نمی‌پذیرفتند و مرا مجبور کردند که جدا از آنان زندگی کنم. پنج سال پس از جدایی، در شرکتی مشغول به کار شدم که در بین 40 کارمند، فقط من نماز می‌خواندم. برخی از کارمندان که از مطلقه بودن من مطلع شده بودند، برایم ایجاد مزاحمت می‌کردند بنابراین بر آن شدم تا کارم را ترک کنم. بعدها با آقایی آشنا شدم که پیش‌تر مرا در آن شرکت ملاقات کرده بود؛ وی به دلیل حجاب و پوشش ساده‌ام از من خواستگاری کرد.

وی چگونه فردی بود؟ و آیا شرایطی برای ازدواج و نوع پوشش شما داشت؟

وی فردی مذهبی بود و شرایطی خاصی نداشت؛ فقط پیشنهاد داد که پوشش چادر را برگزینم البته اجباری در کار نبود. آن زمان من 29 سال داشتم. قرار شد برای ازدواج به زیارت خانه خدا برویم اما به خاطر لغو پروازها، مشهد را به‌عنوان یک مکان زیارتی و سیاحتی انتخاب کردیم. زمانی که از سفر بازگشتیم، مادر همسرم یک چادر برایم خرید اما من هنوز شهامت استفاده از آن را نداشتم.

تحقیقات خود را در مورد این پوشش آغاز کردم و متوجه شدم چادر، پوشش زنان آریایی در قدیم نیز بوده و لباس جدیدی نیست. برای استفاده از آن خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم از شب قدر پوشیدن چادر سر کردن را آغاز کنم. آن شب تا صبح با همسرم در این خصوص صحبت کردیم و دلایل استفاده از چادر و مشکلات آن را روی کاغذ نوشتیم اما باز هم راضی به استفاده از آن نشدم و نتوانستم خود را قانع کنم.

همسرم در این مسیر خیلی مرا همراهی کرد و طی شب‌های ماه مبارک رمضان هم در مورد استفاده من از چادر صحبت می‌کردیم تا اینکه ماه رمضان تمام شد و تصمیم من عملی نشد. ماه محرم نیز با همین شرایط از راه رسید و من موفق نشدم تصمیم خود را عملی کنم.

تا اینکه سال نو از راه رسید، دلم می‌خواست اولین چادرم را خودم خریده باشم، 29 اسفند خریدهای مربوط به نوروز را انجام داده بودیم که به همسرم گفتم من هنوز یک خرید دیگر دارم و آن چادر است، دلم می‌خواهد خودم اولین چادرم را خریداری کنم.

او نیز موافقت کرد و برای خرید این پوشش به سمت مراکز مربوطه رفتیم و چادر را خریدیم. حس خیلی خوبی داشتم اما سر کردن آن خیلی برایم دشوار بود. نوروز شد و به منزل پدربزرگم رفتیم، همه با تعجب به من نگاه می‌کردند و می‌گفتند :«رعنا و چادر؟ غیر ممکنه» در میان افراد حاضر در آن جمع، فقط مادر و خواهرم به من تبریک گفتند.

از اینکه این پوشش را انتخاب کرده اید چه حسی دارید؟

چادرم را خیلی دوست دارم و خدا را شکر می‌کنم که در طول این پنج سال آن را کنار نگذاشته‌ام و هنوز عاشقش هستم و پس از هر بار استفاده، آن را می‌بوسم. پیش از این علاقه‌ای به افراد چادری نداشتم، شاید به این دلیل بود که نگاه خوبی به من نداشتند اما رفتار محبت‌آمیز یک مربی موجب شد من از خدا خجالت بکشم و محجبه شوم. از افراد محجبه درخواست می‌کنم با لبخند و خوش‌رویی نسبت به افراد بدحجاب یا بی‌حجاب موجب تغییر نگاه آن‌ها نسبت به محجبه ها شوند.

گفت‌وگو از خبرنگار بسیجی زهرا احمدی برزگر

انتهای پیام/

ارسال نظرات
پر بیننده ها