مردم ژاپن هنوز هم تاوان آزمایش بمب اتم را می دهند، اما آمریکا بعد از جنگ وارد ژاپن شد و فرهنگ و هویت ژاپن در حال نابودی است
محمد بابایی فرزند خانم یامامورا سال 1342 در روزهای اوج قیام 15 خرداد دیده به جهان گشود و در دامان مادری با مذهب بودایی پرورش یافت، اما به رغم این اختلاف مذهبی، محمد، انس و الفت زیادی با اسلام داشت و با عشق به اهل بیت بزرگ شد؛ البته نقش مادر را نباید نادیده گرفت که در رشد مذهبی و گرایش او و برادرش سلمان و خواهرش بلقیس به مسجد نقش بسزایی داشت.
اسدالله بابایی همسر خانم یامامورا، یکی از تجار بین المللی اهل یزد است که به کار واردات و صادرات اشتغال داشت. او سال 1336 وقتی برای تجارت به ژاپن رفت با کونیکو یامامورا آشنا شد و با وجود مخالفت های شدید خانواده کونیکو، بعد از یک سال با او ازدواج کرد.
یامامورا متولد 1317 شهر « اَشیا » استان « هیوگو » یکی از شهرهای بزرگ غرب توکیو است، او سال دوم دانشگاه بود و در رشته ریاضی فیزیک درس می خواند اما بعد از ازدواج با اسدالله تحصیل را رها کرد و به تهران آمد. او اکنون در موزه صلح تهران به منظور ترویج فرهنگ صلح فعالیت می کند.
کونیکو می گوید: بعد از تحقیقات جامع به این نتیجه رسیدم که دین اسلام بهترین و کامل ترین مذهب است، بنابراین دین اسلام را به عنوان مذهب خود انتخاب کردم و طی مراسمی شهادتین را خوانده و مسلمان شدم و نام سبا ( کشوری که حضرت سلیمان به آنجا رفت) را برای خود برگزیدم، وقتی دخترم به دنیا آمد نام بلقیس، همسر حضرت سلیمان را برای او انتخاب کردم.
از آنجا که همسر خانم(کونیکو یامامورا) سبا بابایی اهل یزد است، سبا هم، فارسی را با لهجه یزدی یاد گرفته و هنگام صحبت کردن رگه ای از لهجه یزدی در صحبت هایش موج می زند. او توانایی خواندن قرآن را دارد و در صحبت هایش آیاتی از قرآن را دلیل می آورد و می گوید: در دین بودا اعتقاد بر این است که هر تلاشی می کنید برای زندگی دنیایی بوده و همه لذات، مربوط به دنیای فانی است، اما دین اسلام دین کاملی است و در آن به همه جوانب و زوایا توجه شده، در اسلام تاکید شده است که ما بدون هدف و بی حکمت به دنیا نیامده ایم و بعد از مرگ در روز رستاخیز دوباره زنده می شویم و چون برای کارهای نیک و بد پاداش و جزا خواهد بود بنابر این باید به مردم خدمت کنیم، شاکر نعمت های خدا باشیم و کارهای خوب انجام دهیم؛ یامامورا با اشاره به آیاتی از قرآن می گوید: اسلام در عین حال که دین صلح است و جنگ را توصیه نمی کند، اما تاکید می کند که اگر کسی به حریم شما تجاوز کرد دفاع کنید و مقابل متجاوز بایستید و بجنگید.
بابایی می گوید: در سوره سبا آمده است که برای خدا قیام کنید، اگر می توانید تک تک و اگر نشد دو تا دوتا و یا با نفرات بیشتر برای خدا انقلاب و قیام کنید وخداوند هیچ قومی را به رستگاری نمی رساند، مگر اینکه خودشان بخواهند. قرآن به انسان درک و درس اخلاق و زندگی می دهد.
یامامورا با اشاره به گذشت 57 سال از ازدواجش، می گوید: همسرم محصولات نساجی، ادویه و چای از کشورهای چین و هندوستان وارد می کرد و بعد از انقلاب هم به تجارت لوازم یدکی اتومبیل از آلمان و دیگر کشورها می پرداخت. در مسیر ازدواج من و همسرم مشکلات زیادی وجود داشت، خانواده من به دلیل تفاوت مذهبی و نیز عدم آشنایی با شوهرم مخالف این وصلت بودند. ما آن موقع از ایران اطلاعات زیادی نداشتیم و نمی دانستیم فرهنگ و خصوصیات ایرانی ها چگونه است فقط این را می دانستیم که ایران یک کشور نفت خیز و مذهب اکثریت مردم آن اسلام است.
تجار ژاپنی که به تهران رفت و آمد می کردند و با آقای بابایی مراوده داشتند به دلیل شناختی که از او داشتند به پدرم اطمینان دادند که او فردی مورد اطمینان و مناسب برای ازدواج با من است و بالاخره پدرم موافقت خود را با ازدواج ما اعلام کرد.
یک سال پس از ازدواج ما، اولین فرزند مان به نام سلمان در ژاپن به دنیا آمد. 10 ماه بعد به ایران آمدیم و در تهران ساکن شدیم؛ دخترم بلقیس و فرزند دیگرم محمد در سال 42 در ایران، به دنیا آمدند. قبولی فرزند اولم سلمان در کنکور با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه مصادف گشت و او از طریق جهاد دانشگاهی به جبهه اعزام شد. سلمان بعد از پایان جنگ درسش را ادامه داد و الان مهندس مکانیک است؛ دخترم بلقیس هم لیسانس امور تربیتی دارد.
فرزند آخرم محمد 19 ساله بود که در کنکور شرکت کرد و پس از برگزاری کنکور بلافاصله به جبهه اعزام شد. بعد از مدتی نامه ای از او به دستم رسید که نوشته بود: من نمی خواهم برگردم! خاک جنوب با خون شهدا آغشته شده است و ما نباید بگذاریم خون همرزمان ما در خاک تفتیده و گرم خوزستان خشک شده و به فراموشی سپرده شود. او راه خودش را پیدا کرده بود و من هم مخالفت نکردم؛ البته من هم در پایگاه های بسیج فعالیت داشتم و برای حمایت، پشتیبانی و کمک به رزمندگان، جواهر آلات خود را به جبهه هدیه کردم.
محمد پسر فعالی بود و در بسیج مسئولیت هایی زیادی داشت. شب ها در مسجد هم درس می خواند، هم پاسداری می کرد.
محمد درعملیات والفجر یک در شمال فکه نزدیک ابوغریب به شهادت رسید. چند روز بعد از شهادتش خبر قبولی او در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه علم و صنعت اعلام شد.
یکی از همسنگران محمد از بچه های محل بود. هنگامی که محمد شهید شد، او آدرس خانه ما را پشت لباس محمد نوشت تا امدادگران بتوانند او را شناسایی کرده و به تهران منتقل کنند. همسنگر محمد هم بعد ها در طلائیه شهید شد و علاوه بر او حدود 90 نفر از بچه های بسیجی مسجد محله مان شهید شدند. یک روزنامه ژاپنی که در تهران دفتر نمایندگی دارد، بعد از شهادت پسرم تلفنی با من مصاحبه کرد و بعد از چاپ این گزارش بود که خانواده ام در ژاپن متوجه شهادت پسرم شدند.
خانم بابایی می گوید: در ابتدای زندگی نه من بلد بودم فارسی صحبت کنم و نه اسدالله می توانست ژاپنی حرف بزند، ما به زبان انگلیسی با هم صحبت می کردیم. بچه ها هم انگلیسی را از ما یاد گرفتند. وقتی در جمع خانواده و دوستان قرار گرفتم سریع تر فارسی را یاد گرفتم، موقعی که بچه ها به مدرسه رفتند همراه آن ها کتاب های درسی را مطالعه می کردم و توانستم خواندن و نوشتن فارسی را یاد بگیرم.
بچه ها در مدرسه علوی درس خواندند و از نظر مذهبی و اخلاقی روحیه آنها به خوبی شکل گرفت. روزهای پنجشنبه هر هفته جلسه مادران در مدرسه برگزار می شد که در این کلاس ها آثار استاد مطهری را می خواندیم. قبل از اینکه در مدرسه رفاه مشغول شوم کارهای هنری را به خانم ها آموزش می دادم. همزمان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در قسمت مطبوعات خارجی به عنوان مترجم شروع به کار کردم؛ در دانشکده زبان های خارجی دانشگاه تهران نیز 4 سال زبان ژاپنی تدریس کردم.
خانم یامامورا با اشاره به برخی فرهنگ ها و آداب و رسوم مردم ایران می گوید: اغلب خانواده های ژاپنی در روزهای تعطیل به طور خانوادگی به تفریح نمی روند، فرزندان جداگانه، مادر خانواده با دوستان و پدر خانواده هم با رفقای خودش سرگرم می شوند؛ اما در ایران در ایام تعطیل خانواده ها همه با هم به تفریح و مسافرت می روند؛ یک روز یکی از دوستانم که از ژاپن به ایران آمده بود وقتی در روز سیزده بدر مردم را می دید که همه خانوادگی در پارک دور هم جمع شده بودند تعجب کرده بود.
خانم یامامورا علاقه زیادی هم به هنر آشپزی ایرانی دارد و می گوید: غذاهای ایرانی را خیلی دوست دارم و روزهایی که فرزندانم در خانه ما جمع می شوند، آبگوشت بار می گذارم. خورشت قورمه سبزی را هم خیلی دوست دارم؛ البته بعضی وقت ها هم غذا های ژاپنی می پزم اما برای طبخ غذاهای ژاپنی ماهی و برخی انواع آبزیان گران قیمت لازم است که هزینه آن بالاست، بنابر این کمتر از این نوع غذاها پخت می کنم.
سبا بابایی گریزی هم به دوران قبل از انقلاب و مبارزات مخفیانه همسرش بر ضد رژیم شاه می زند و می گوید: اسدالله بابایی از مبارزان و انقلابیون پیرو خط امام بود. اغلب در خانه ما هیات ها و جلسات مذهبی تشکیل می شد و افرادی از جمله آیت الله امامی کاشانی، موحدی و لاهوتی در این مجالس سخنرانی می کردند.
همسرم در بازار تهران حجره داشت و به خانواده مبارزان و زندانیان سیاسی که علیه رژیم فعالیت می کردند و در زندان بودند کمک های مالی می کرد.
روز 15 خرداد 42 مصادف بود با ماه محرم، آن روز خیابان ها شلوغ شده بود، نیروهای رژیم، بازار را محاصره کرده بودند و اسدالله آن شب نتوانست به خانه بیاید و شب را در حجره ماند.
مبارزات او آشکار نبود اما با مبارزانی مثل آقای لاهوتی در تماس بود. لاهوتی برای انقلاب خیلی زحمت کشید او بعد از انقلاب آزاد شد و بابایی به دیدار او رفت.
موقع انقلاب ما درخیابان نیروی هوایی زندگی می کردیم پشت خانه ما پادگان نیروی هوایی قرار داشت 20 بهمن به بعد منطقه خیلی شلوغ شد گارد شاهنشاهی در خیابان پنجم نیروی هوایی درگیری به راه انداخته بود. اغلب اوقات که خاموشی اعلام می شد ساعت 9 شب پشت بام خانه می رفتیم و شعار می دادیم.
همیشه دلهره داشتیم که هر لحظه ساواک ممکن است بریزد داخل خانه ما. بالاخره یک روز این اتفاق افتاد و بعد از نماز صبح سربازان و ماموران ریختند داخل خانه و همه جا را تفتیش کردند، آنها به دنبال اعلامیه های امام می گشتند، چون قبلا در محله کوکا کولا زندگی می کردیم رساله امام را به خانه یکی از دوستانمان در آن محله منتقل کردیم اما اسدالله اعلامیه ها را در پشت بام خانه پنهان کرده بود. چند روز بعد از رفتن ساواکی ها به محله کوکا کولا رفتم تا کتاب را بگیرم که دیدم ساواک ریخته خانه دوستمان و از آن روز به بعد دیگر آن محل هم برای ما امن نبود.
از صبح22 بهمن زد و خورد شدید و تیراندازی در اطراف نیروی هوایی به گوش می رسید. مردم برای مبارزه با رژیم اسلحه تحویل گرفتند، ما ملافه ها را برای کمک به مجروحان جمع می کردیم، کوکتول مولوتوف درست می کردیم و...، تا ساعت 5/4 خیابان ها شلوغ بود تا اینکه منع رفت و آمد و حکومت نظامی اعلام شد، یکی از دوستان خبر داد که امام فرمان داده اند مردم بیرون بریزند و این برنامه ها ادامه داشت تا اینکه انقلاب پیروز شد.
خانم یامامورا به مقایسه انقلاب اسلامی با انقلاب های سایر کشورها می پردازد و می گوید: مردم ایران از بیداری و بصیرت بالایی برخوردار هستند؛ حمایت ایران از مردم کشورهای مسلمان قابل تقدیر است. در ژاپن نظر سیاستمداران آمریکا به دولت دیکته می شود، مردم ژاپن امروز در مورد یمن هیچ اطلاعی ندارند، اخبار القاعده و تجاوزات عربستان اینگونه که در تلویزیون ایران اطلاع رسانی می شود در تلویزیون ژاپن پخش نمی شود و مردم ژاپن از جنایت هایی که در کشورهای مظلوم و مسلمان اتفاق می افتد بی خبر هستند.
مردم ژاپن نسبت به اسلام بدبین هستند ما و داعش را در یک سطح می بینند، هر چه آمریکا بگوید در نظر آنها درست است، فقط توریست ها و کسانی که برای کار به ایران می آیند از نزدیک با شرایط، فرهنگ و واقعیت ها در مورد ایران آشنا می شوند و می بینند در ایران چه خبر است. دولت ها واقعیت های کشور ایران را به مردم خود منتقل نمی کنند.
سبا بابایی با اشاره به موقعیت جغرافیایی ژاپن می گوید: ژاپن از نظر وسعت کشور کوچکی بوده و یک پنجم ایران است؛ اطراف آن دریاست و منابع طبیعی ندارد، ژاپن فقط تکنولوژی دارد. من در زمان جنگ جهانی دوم 7 ساله بودم، ژاپنی ها جنگ را شروع کردند و به کشورهای اطراف مثل چین تجاوز کردند و جنایت هایی هم در این کشور مرتکب شدند. ژاپن در جنگ جهانی به کشورهایی مثل چین، کره و کشورهای جنوب شرق آسیا حمله کرد و اجساد زیادی را در گورهای دسته جمعی دفن کردند برای همین چینی ها از ژاپن متنفر هستند.
بابایی با مقایسه جنگ ها و تجاوزگری های ژاپن با جنگ هشت ساله و دفاع مقدس در ایران، می گوید: ایران هشت سال در برابر بیش از 32 کشور جهان که پشت صدام پنهان شده بودند، مقاومت کرد و جلوی تجاوز ناجوانمردانه آنها ایستادگی کرد که به دفاع مقدس نامگذاری شد. اما جنگ ژاپن به خاطر قدرت نمایی و کشورگشایی بود، جنگ ایران به خاطر دفاع از ناموس، انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی بود؛ اما سربازان ژاپن در آن زمان به خاطر امپراتور می جنگیدند در حالی که امروز کسی امپراتور را قبول ندارد اما رزمندگان ایران به خاطر دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی و با یک پشتوانه قوی مذهبی و تمسک به اهل بیت(ع) می جنگیدند.
این مادر شهید اهل ژاپن با اشاره به قداست جنگ هشت ساله ایران و ضرورت حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس تصریح می کند: ژاپن بعد از جنگ، موزه جنگ خیلی بزرگ و زیبایی با مستندات جالب درست کرد که تاریخچه همه جنگ ها به طور جداگانه در این موزه به نمایش در آمده است اما به رغم اینها امروز خیلی از مردم ژاپن مخالف این موزه هستند و آن را شرم آور می دانند، چون معتقدند ژاپن در جنگ ها تجاوزگر بوده و آن را برای کشور خود افتخار نمی دانند، بعضی هم اعتقاد دارند این موزه به افراد خاص اختصاص یافته و نامی از مردمی که در جنگ ها کشته شده اند برده نشده است. همچنین در قدیم امپراطور مانند خدا بود و جنگ به خاطر امپراطور بوده اما امروز مردم برای امپراطور احترام قایل نیستند.
در حالی که در جنگ 8 ساله ایران و عراق، ارزش ها میان رزمندگان حاکم بود، همه برای دفاع از کشور و به خاطر خدا می جنگیدند؛ ما در هیچ کجای دنیا جنگی مثل جنگ هشت ساله ایران سراغ نداریم؛ در جنگ های کشورهای دیگر از جمله عراق، مردم و سربازان را به زور به جبهه ها می بردند در حالی که در ایران مردم به شکل خودجوش و بسیجی به جبهه ها اعزام می شدند؛ وقتی وصیت نامه شهدا را مرور می کنید می بینید که همه آنها زنان و دختران را به حفظ حجاب توصیه می کنند، برای هر قشر، مناسب سن و شخصیت آنها مطالبی را مطرح کرده اند؛ محور همه وصیت نامه ها پشتیبانی از ولایت فقیه، برپا داشتن نماز، خدمت به مردم، مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم و مطالبی از این دست بوده، برای همین است که جنگ هشت ساله ایران به دفاع مقدس تعبیر شده است.
در اکثر کشورهایی که انقلاب هایی بوقوع پیوسته قشرهای خاصی مثل کشاورزان، کارگران و غیره نقش داشته اند برای همین هم موفق نبوده و اگر هم به پیروزی رسیده اند، استقلال نداشته اند؛ هر چند ژاپن دارای تکنولوژی است و نبض بازار جهان در دست این کشور است اما امروز ژاپن بعد از 70 سال از پایان جنگ هنوز استقلال ندارد. این در حالی است که ایران بعد از انقلاب با وجود تحمیل جنگ و انواع تحریم ها توانست استقلال خود را حفظ کند، چون انقلاب ایران مردمی بود و همه اقشار در پیروزی آن شرکت داشتند.
مردم ایران همه چیز دارند؛ از منابع طبیعی گرفته تا نیروی انسانی، و به مدد دانشمندان خود توانسته بسیاری از تجهیزات استراتژیک را بومی سازی کند، پس چرا کشورهای دیگر بیایند و بر آنها حکومت کنند و زیر سلطه خودشان قرار دهند؟
آمریکا برای ساخت بمب اتم هزینه زیادی صرف کرده و بمب اتمی خود را در هیروشیما ژاپن آزمایش کرد و هنوز مردم تاوان اثرات این بمب مخرب را می پردازند، اما امروز ژاپنی ها درباره آن جنایت بزرگ خیلی صحبت نمی کنند؛ ما بعد از سال ها آمریکا را بخشیدیم و واقعیت را فراموش کردیم، اما آمریکا بعد از جنگ سریع وارد ژاپن می شود و فرهنگ ما را عوض می کند و سنت و هویت ژاپن کم کم از دست می رود. این استعمار فرهنگی است. اما ایران با هوشمندی رهبر فرزانه انقلاب در برابر تمام هجمه ها و تهاجمات فرهنگی غرب به مردم هشیاری و آگاهی می دهد و باید قدر این نعمت را بدانیم.
گفتگو: علی اشرف خانلری
کد خبر: ۹۲۸۳۹۲۷
مهر ۱۳۹۹ - ۲۳:۲۰