یادداشت الناز رحمت نژاد در پی در گذشت مهسا امینی:

سناریوی آشوب با نام مهساامینی/ پازل آشوب را کامل نکنیم

فرمول ساخت سناریو آشوب چندان هم کار سختی نیست! همینکه یک مساله واقعی مثل فوت مهسا امینی یا غیر واقعی مثل گوهر عشقی را به مساله اصلی کشور تبدیل کنند سناریو آشوب است.
کد خبر: ۹۴۵۷۵۴۷
|
۲۸ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۶

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، در پی درگذشت مهسا امینی، الناز رحمت نژاد یادداشتی در این باره نوشت. متن یادداشت به شرح زیر است:

پشت میز کارم نشسته ام. صفحه لب تاب رو به رویم باز است. خیره می شوم! به عکس های روی صفحه لب تاب. عکسِ سه مرحومه است! سمت چپ مهسا امینی، وسط شلیر رسولی و سمت راست میترا استاد.

مادرم به بهانه آوردن چای در اتاقم را می زند و وارد می شود. تا نگاهش به من و دستی که زیرِ چانه زده ام و خیره به عکسِ سه مرحومه شده ام می افتد، می گوید:" آخی، می گن طفلک دخترِ مردم کُشتن..."

با چشم های گِرد شده، طوری که نزدیک است از حدقه بیرون بزند، بلند می گویم:" ماااماااان" و می پَرم وسطِ صحبتش و نمی گذارم حرفش تمام شود.

مامان انگار که ناراحت شده باشد، ابرویی بالا می اندازد:" یادم نمی یاد یادِت داده باشم وسط صحبت کسی بپری! من چیزایی که شنیدمُ می گم، می خوای باور کن، می خوای باور نکن! تو همیشه نظرات و سَلیقه‌ت با ما فرق داشته این یکی ام روش."

می آیم ببخشیدی بگویم که وسط صحبتش پریده ام اما مادرم ادامه می دهد:" چیه حالا مثل کارگاه ها نشستی پشت میز و به عکس این سه تا خانم خیره شدی؟ مهسا رو می شناسم، اون دو تا کی ان؟"

می خواهم توضیح بدهم دو خانم دیگر که هستند و چه شدند که نگاهش به تخته وایت برد می افتد و می خواند:" مهسا امینی با نام اصلی ژینا متولد ۱۳۷۹ دختری اهل سقز کردستان است که در جریان سفر خانوادگی و تفریحی عصر روز سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ حدود ساعت ۶ به همراه تعدادی از افراد به دلیل پوشش نامناسب توسط مأموران پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ و به منظور اخذ تعهد و توجیه به یکی از مقرهای پلیس هدایت شدند که مهسا در جمع سایر مراجعه کنندگان در سالن اجتماعات به طور ناگهانی بیهوش شده و بلافاصله با همکاری پلیس و اورژانس به نزدیک ترین بیمارستان جهت مداوا منتقل می‌شود که متأسفانه اقدامات درمانی مثمر ثمر واقع نشد و بعدازظهر روز جمعه ۲۵ شهریور۱۴۰۱ در بیمارستان کسری تهران دار فانی را وداع گفت.

شلیر رسولی، زن ۳۶ ساله مریوانی که در روز پنج شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ برای ممانعت از تعرض و فرار از دست مردی که نیت سوئی داشت خودش را از پنجره طبقه دوم خانه به پائین پرتاب کرد و جان خود را از دست داد و بچه هایش بی مادر شدند.

میترا استاد، خانمی حدودا ۳۵ ساله روز ۷ خرداد ۱۳۹۷ در برج آرمیتای سعادت آباد با اصابت گلوله ای به قلبش کشته شد. قاتل شهردار تهران پایتخت ایران بود."

عجبی می گوید و بر می گردد و نگاهم می کند. از پشت میزم بلند می شوم. ماژیک مشکی را بر می دارم. بالای اسم هر کدام از مرحومه ها یک قلب مشکی می کشم و سمت چپ، پائین تخته می نویسم:" روحشان شاد"

گوشی را از روی میز بر می دارم. عکس شهید استوار یکم علی سراوانی را به مادرم نشان می دهم و می گویم:" ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در حال تامین امنیت منو تو و همه ی ما بود که با افراد مسلح درگیر می شه و به شهادت می رسه. یک سال و هفت ماهم بود که ازدواج کرده بود و یه بچه سه ماهه ام داشت."

از سکوت و حالتِ چَشم های مادرم فهمیدم که ناراحت شده است. هم از فوت شلیر و میترا هم از شهادت علی سراوانی.

اشاره ای به تخته کرد و گفت:" اینا که با ماژیک قرمز رنگ نوشتی من‌محجبه‌ام‌وباگشت‌ارشاد‌مخالفم، من‌محجبه‌ام‌وبا‌حجاب‌اجباری‌مخالفم یعنی چی؟"

آهی کشیدم و گفتم:" اینا هشتگ ها و پویش هایی که چندین ماهه تو فضای مجازی داره تکرار می شه، حتی از جانب خانم های محجبه! همچنان الآن هم با فوت مهسا امینی داره تکرار می شه حتی از جانب خانم های محجبه! روزانه هزاران نفر مرد و زن و کودک در شرق و غرب جهان با گناه و بی گناه دارن کشته می شن اما به کَکِ کسی نمی گَزه و مهم نیست! نمی دونم چرا تا تو ایران اتفاقی می افته یه هو همه چیز تغییر پیدا می کنه! رسانه های معاند با همدیگه سَر این که تصویر بدتر و اسفناک تری از ایران به افکار عمومی داخلی و بین المللی تحویل بدن رقابت می کنن! یه اتفاق کوچیک تو ایران تبدیل می شه به بزرگ ترین بحران بشر! قشر محجبه با این پویش من محجبه ام و با گشت ارشاد مخالفم می خوان دست دوستی به طرف مقابل دراز کنن، می خوان پیام دوستی قشر محجبه و هم خانواده بودن همه اقشار ایران نشون بدن، دوست دارن خودشون از فاصله اجتماعی ای که بین دو قشر محجبه و غیر محجبه ایجاد شده رها کنن اما نمی دونن که ناخواسته دارن لقمه دهن دشمن می ذارن! به پیاده کردن پروژه عریان سازی، کشف حجاب کامل و سناریوی آشوب با کارگردانی شبکه های معاند کمک می کنن! حواسشون نیست دارن پازل آشوب کامل می کنن!"

مادرم لبخندی زد:" خُب بشین حالا، نَفس تازه کن، چائیت تا یَخ نشده بخور، بعد ادامه منبرو برو. یه جوری ام حرف بزن من بفهمم! سناریو آشوب یعنی چی؟"

نشستم پشت میزم. پیامی بود که می آمد. همه هم در واکنش به توئیتی که زده بودم:" امیرالمومنین(ع) فرمودند: کُن فی الفتنه کَابنِ اللبونِ لا ظهر فیرکب و لا صرع فیحلب، در فتنه چنان باش که بارت ننهند وز دست و زبانت استعانت نبرند، زین آتش تند در حذر باش و به هوش تا مدعیان رند،جانت نخرند" پرسیده بودند:" در قضیه فوت مهسا امینی موضع شما چیه؟" از فوت مهسا امینی ناراحت و غمگین بودم اما از دوستانی که در این سناریو آشوب به نیت ابراز همدری با هشتگ ها همراه شده بودند و تکه ای از نقشه ای که دشمن طراحی کرده شده بودند و پازل آشوب را تکمیل می کردند ناراحت تر. ترجیح دادم فعلا برای دوستان و مخاطبین جوابی ننویسم.

به این فکر می کردم که سناریو آشوب را چگونه برای مادرم توضیح بدهم! بی مقدمه گفتم:" مامان سناریو آشوب یعنی ایرانی ها نباید یه روزِ خوش ببینن! باید کاری کرد که زندگی در ایران برای ایرانیان رقت بار تلقی بشه! به خاطر همین تا می تونن باید مردم و حاکمیت رو به بهونه های مختلف رو به روی هم قرار بدن! از یه مساله ساده هم شروع می کنن! بر اساس ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، بی حجابی جرم محسوب می شه و محکومیت براش تعیین شده،  نیروی انتظامی تو این فرایند به عنوان ضابط قضایی اقدام به اجرای قانون می‌کنه و افرادی رو که وضعیت بسیار نامناسبی دارن برای توجیه، ارشاد و اخذ تعهد به مکان هایی مشخص انتقال میده اما آیا به تمام افرادی که توسط گشت ارشاد انتقال داده می شن ، پرونده قضایی تشکیل می شه؟ خُب نه! بخش عمده افرادی که وارد این فرآیند می شن، بر اساس ماده ۴۰، صدور حکم براشون به تعویق می افته. جالب اینجاست که برگزاری دوره های آموزشی در مقر پلیس هم در قانون مجازات پیش بینی شده. در واقع گشت ارشاد، یه اقدام انتظامی برای تحویل مجرمان به فرآیندی قضاییِ که عموم افراد مشمول عفو و بخشش می شن. گشت ارشاد به افرادی که پوشش نامناسب دارن تذکر می ده، اما سعی می کنه با استفاده از اختیارات قانونی، رفتار سهل گیرانه ای داشته باشه. این مساله خیلی ساده ست که مهسا امینی همراه تعدادی از افراد به خاطر پوشش نامناسب توسط پلیس امنیت اخلاقی برای دادن تعهد و توجیه به یکی از مقرهای پلیس هدایت شدن که خیلی ناگهانی مهسا بیهوش می شه ... یعنی مهسا به خاطر پوشش نامناسب مجرم تشخیص داده شده اما هدایت شده تا تعهد بده و توجیه بشه، این یعنی رفتار سهل گیرانه پلیس امنیت اخلاقی با استفاده از اختیارات قانونیش،اما این مساله ساده تبدیل میشه به یک مساله اصلی کشور! و رسانه های معاند با درست کردن یکی دو هشتگ اینقدر به این مساله پرداختن تا افکار عمومی تصور کنه این مساله نه تنها مسئله مهم ایران بلکه مساله مهم کل جَهانِ! همزمان با ورود سلبریتی ها به معرکه برای تهییج مردم و دعوت به تجمع خیابونی، یه هو دکتری پیدا می شه که با توئیتی درباره علائم شکستگی مهسا امینی ابعاد جدیدی از ماجرا رو کشف کرده که تا حالا هیچ کس ازش خبر نداشته! و دو روز بعد ساختگی بودنش مشخص می شه! عده ای به دروغ سلامت کامل مهسا رو ادعا کردن در صورتیکه این دختر سال ۱۳۹۱ با سابقه جراحی مغز بیمارستان بستری شده بوده! و علت فوت مهسا رو ضربه به جمجمه می دونن! همین کار غیراخلاقی عده ای باعث شد شایعه ضرب و شتم مهسا قوت بگیره و ما شاهد ناآرامی هایی در سقز و سنندج باشیم! وقتی اینطوری می شه همه چیز آماده ست تا گروه های جدایی طلب و مقامات غربی و بین المللی وارد گود بشن و با ژست کاملا انسان دوستانه حمایتشون از اعتراضات رو اعلام کنن و چندین ماده و مصوبه و احتمالا تحریم جدید علیه ایران وضع کنن! این موج و سناریو آشوب مامان تا چند روز ادامه پیدا می کنه و بعدش موج های بعدی و جدید شروع می شه و این چرخه همچنان ادامه داره! اما اگر ما پازل آشوب کامل نکنیم، تکه ای از نقشه ای که دشمن طراحی کرده نباشیم می تونیم به این چرخه پایان بدیم."
مادرم نگاهی به عکس های روی صفحه لب تاب کرد و گفت:" فوت شلیر هم تو این سناریو آشوب همینقدر اندازه فوت مهسا بزرگ شد؟" نگاهی به عکس شلیر انداختم و گفتم:" نه مامان بزرگ نشد، شلیر با مهسا فرقی نداشت، هر دو کُرد بودن، هر دو زیبا و خانم و انسان بودن اما از اونجایی که از مرگ شلیر نتونستن برای تفرقه افکنی بین شیعه و سنی و ضدیت با نظام حاکم بر ایران استفاده کنن نه رسانه های معاند بهش پرداختن نه حتی کسانیکه خواستار براندازی نظام هستن ..."

چشمکی به مادرم زدم:" چرخه سناریو آشوب، همینجا تو خونه ما الآن قطع شد دیگه، مگه نه؟"

همانطور که بلند شد از اتاق بیرون برود، گفت:" از دست تو دختر، حالا که فهمیدم سناریو آشوب چی هست، بله نمی خوام پازل آشوب تکمیل کنیم ."

مادر که در رابست، من ماندم و عکسِ مهسا و شلیر و میترا روی صفحه لب تاب و اسناد پزشکی بستری مهسا امینی با سابقه جراحی مغز در سال ۱۳۹۱ و نوشته های رویِ تخته! همین ها کافی بود تا از موضعم و سناریو آشوب برای مخاطبینم بگویم.

انتهای پیام/ ر

ارسال نظرات
پر بیننده ها