جهادگری به سبک و سیاق حجت الاسلام صادقی:

در کـار جهـادی آتش به اخـتیار بود

نوجـوان نحیفـی بـود سـن و سـالی نداشـت کـه بتوانـد جلوی دشـمن سـینه سـپر کنـد. از اعـزام ناامیـدش کردنـد، اما شناسـنامه اش را دسـتکاری کـرد و بالاخره خود را به جبهه هـای خـط مقـدم رسـاند.
کد خبر: ۹۴۶۳۸۴۳
|
۰۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۳

به گزارش خبرگزاری بسیج، همسر حجت الاسلام صادقی گفت: ۱۸ سال از من پرستاری کرد صـدای گرفتـه‌ای دارد، امـا تا نام همسـرش را به زبـان می‌آوریـم مشـتاق گفتن زندگی مشـترک ۲۳ ساله شـان می‌شـود.

وی گفت: ۱۹ سـاله بوده که به همسـری ایـن شـهید جهادگـر درآمـده ام؛ ایشـان از جبهه برگشـته بودند و در مدرسه علمیه تحصیل می‌کردنـد. حقـوق طلبگـی ناچیزی داشـتند. در منزل پدریشـان مسـتقر شـدیم. از همان سال‌ها با روحیات جهادی ایشـان آشـنا و همراه شـدم. از خانـم صادقـی می‌پرسـیم زندگـی مشـترک شـان با یـک حقوق ناچیز طلبگی چطور سـپری می‌شـد.

به خنـده می‌افتـد و از برکت‌های همین حقوق چنـد صد تومانـی می‌گوید: راسـتش را بخواهیـد بـا همان حقـوق به دیگـران هم کمک می‌کردیـم. برکـت عجیبـی در مـال ایشـان بود. هیچ وسـیله تجملاتـی در خانه نداشـتیم. هر چه بود وسـیله سـاده‌ای بوده که داشـتن آن ضرورت داشـت. هیچ وقت هم ایشان صاحب وسیله نقلیه نشـد. یک دوچرخه دسـت دوم داشـت. بیشـتر شـب‌ها بیـرون می‌رفتیـم بـرای این کـه من هم بتوانم پشـت سر ایشان سـوار دوچرخه بنشینم و خیلی جلب توجه نکنم.

حجت الاسلام صادقی چند سـاعتی را به حوزه می‌رفت و الباقی روزش بـا دوندگی برای حل مشـکلات دیگران سـپری می‌شـد: افـرادی بـه ایشـان مراجعـه می‌کردند کـه اصلا شـناختی از آن‌ها نداشـتیم. ذکر دسـت بـه خیری ایشـان بـه دیگران رسـیده بـود. گاهی مـن را هـم در ایـن کار‌ها دخیـل می‌کردند. مثال اگر کار زن و شـوهری به اختلاف زیاد می‌رسـید می‌رفتیم و واسـطه می‌شدیم و آشـتی می‌کردند. اگر کسـی لنـگ جهیزیه یـا کمک هـای درمانی بـود بـا آدم هایـی کـه دستشـان به دهان شـان می‌رسـید صحبـت می‌کـرد. کلام بسـیار نافذی داشـت و کمک هـا بـه سـرعت جور میشـد.

همسـر شـهید صادقـی از تیمـار داری طـول و دراز همسـرش می‌گوید: در همان سـال‌های جوانی به یک بیمـاری دچار شـدم که زمین گیرم کـرد. کارمند نیروی انتظامی بـودم و به همین دلیل زودتـر از موعد خودم را بازنشسـته کردم. در تمام طول ۱۸ سـالی که این بیماری بـا مـن بود ایشـان از مـن نگهـداری کـرد و کار‌های خانـه نیـز بـه عهـده او بـود. گلایـه‌ای نمی‌کـرد. همچنـان در سـطوح دروس حـوزوی پیشـرفت می‌کـرد و در امـور خانـه هـم کمـک حال مـن بود. صاحـب یک دختر شـدیم و در نگهـداری از فرزندم هـم به مـن پیشـی گرفت.

خانـم صادقـی می‌گوید بـه خاطـر ندارد کـه همسـرش از چه زمانـی جذب کار در اردوهـای جهادی شـد: هر کاری از دسـتش بـر می‌آمد برای کمـک به دیگـران انجام مـی داد. در ایـن راه با تعداد دیگری از افراد جهادی آشـنا شـد و همـراه آنهـا و به صـورت کاملا خود جـوش مناطق محرومـی را شناسـایی می‌کردنـد. در آنجـا حضـور داشتند تا مشـکلات را به گوش مسئولان برسانند. در ایـن زمینـه هم موفق بودنـد و باعث آبرسـانی و برق رسـانی به تعدادی از روسـتا‌های اطراف منطقه بشاگرد شـدند. تـا جایی که به خاطر دارم همسـرم همیشـه در حال کمک رسـانی به نیازمنـدان بود و روحیه خوبی هم در این زمینه داشـت. اما وقتی که از بشـاگرد برگشـت آدم دیگری شـد. پای سـفره اصرار می‌کردیم که غذا بخورد. کمی غـذا می‌خورد و دسـت می‌کشـید. فکـر می‌کردم ممکن اسـت کـه از غـذا و طعـم آن راضی نبوده اسـت. چنـد بـار دیگر که ایـن رویـه تکرار شـد از او پرسـیدم کـه چـرا این قـدر کم غذا شـده اسـت. جـواب داد با دیـدن آن کـودکان ژولیده و بی سـامان و گرسـنه‌ای که در روسـتا‌ها و در کپر‌های بشـاگرد دیده دیگر نمی‌تواند بنشـیند و سـیر غذا بخـورد. بعـد از آن چند بـار دیگر بـرای کمک رسـانی به بشـاگردی‌ها رفت و سـر آخر در مسـیر جاده‌ای که شـیب زیادی داشت تصادف کرد و در راه خدمت به همان محرومان به شـهادت رسـید.

حجـت الاسلام صادقـی با گـروه‌های خودجوشـی که تشـکیل مـی داد راه را بـرای حضور جهادگران در منطقه بشـاگرد هموار کرد. گلایه‌های همسـر ایشـان رنگ و بوی دلخوری برخی از والدین شـهدای جهادی را به همراه دارد: همسـرم جزء نخسـتین جهادگرانی بودند که در این مناطـق حضـور پیدا کردند. یادم هسـت که آن زمان هنوز کسـی حتی نامـی از این مناطق هم به گوشـش نخـورده بود. می‌رفـت و با کارخانه دار هـا و افرادی که متمـول بودند صحبت می‌کرد. اقلام غذایی برای آن کپرنشـین‌ها می‌فرسـتاد و در سـفر آخر نیز به دنبال دیدار با وزیر نیرو بود تا کار بـرق رسـانی بـه این مناطق را کلید بزند، اما بـا این حال وقتی در همان جـاده و حین خدمت به این محرومان به شـهادت رسـید هیچ مسـئولی به سـراغ ما نیامد. به ما گفتند که این دسـته از جهادگران شـهید به حساب نمی‌آیند. الان سال هاست آتشنشـانان عزیزی که در حین ماموریت جان شـان را از دسـت می‌دهند را به عنوان شـهید می‌شناسـیم. همین طور بعد از شـیوع بیماری کرونا پرسـتاران و پزشـکانی که در راه سلامت هموطنان جانشـان را از دست دادند نیز به عنوان شـهید معرفی شـدند. چرا به جهادگران مظلوم و گمنامـی که به طور داوطلبانـه در راه خدمت به محرومان جانشـان از دسـت رفته اسـت شهید نگوییم؟ متاسـفانه در این زمینه اجحاف صورت گرفته اسـت و میدانم دل خانواده‌های جهادگران شـهید از مظلومیت فرزندان شـان خون اسـت.

دوسـت جهادگر حجت الاسلام صادقی می‌گویـد: خاطره‌های زیـادی از دو سـال کار جهادی در کنـار او داشـته اسـت و نخسـتین ویژگـی بـارز او را توجه به مال حلال می‌داند، من سـال ۱۳۹۲ با ایشـان آشـنا شـدم و متاسفانه با شهادتش در سـال ۱۳۹۴ دسـت ما از رفاقت و همکاری با او کوتاه ماند. از دار دنیا مالی نداشـت. منزل سـاده‌ای در حاشـیه شـهر اصفهان داشـتند که آن هـم متعلـق بـه خانواده پـدری اش بـود. بـا حقـوق طلبگـی روزگار می‌گذارند و بـه اصطلاح از ایـن روحانی هـای پاکت بگیـر نبـود. به هیـچ عنـوان راضی نمیشـد از راه دین کسـب مال کنـد. خیلـی وقت هـا با پول کمی که در بسـاط داشـت خـودش را به روسـتایی‌ها می‌رسـاند و بـا جـان و دل بـرای شـان کار میکرد. یک ماشـینی در اختیار مـا قـرار داده بودند که بـا آن از مسـیر هـای صعب العبـور راحت تـر رفت و آمد کنیم. یادم هسـت ایشـان به دلیل حساسـیت بالایـی که داشـتند و می‌گفتنند ممکن اسـت بـرای خرید و انجام کار شـخصی از ایـن خودرو اسـتفاده شـود تمام هزینه بنزین مصرفی را خودشـان پرداخت می‌کردند. یعنی آن شـبی هم که به شـهادت رسـیدند چـون قرار بـود بروند و وزیـر نیـرو را ملاقات کنند که برای سرکشـی به نزدیکـی بشـاگرد آمده بودند خـودش هزینه داد و ما بنزین زدیم.

حسـن مـرادی می‌گوید رفیق جهادگـرش بـرای کمک به محرومـان به هـر دری مـی زد و گاهی جواب هـای دلگیر کنند‌های می‌شـنید: بار‌ها برای گرفتن کمک به کارخانه دار‌ها سـر میزدیم. برای آن‌ها وضعیت نابسـامان روسـتایی هـا و شـدت فقر را توصیـف می‌کرد. برخـی از آن‌ها کمک مـان می‌کردنـد و عده‌ای دیگـر می‌گفتند شـما چـرا دنبال ایـن کار‌ها افتاده ایـد و دولـت بودجه اعتبار می‌گیـرد و وظیفه دارد در ایـن روسـتا‌ها محرومیت زدایی کند. شـنیدن این جوابهـا تمام انـرژی او را می‌گرفت. دوبـاره راهـی این روسـتا‌ها می‌شـد و در کنـار آن مردم محروم سـعی می‌کرد راه دیگـری برای کمکرسـانی و محرومیت زدایی پیدا کند. ایشـان شـخصیت وارسـته‌ای داشـت. دنیا و مال آن برایش پشـیزی نمی‌ارزید و لایق پیوسـتن به شـهدایی بود که یک عمر مریدی آن‌ها را می‌کرد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار