به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، الناز رحمت نژاد در یادداشتی برای این خبرگزاری آورده است:
رو به کتابخانه و پُشتِ میزِ کارم نشسته ام، چشمم می خورد به قفسه کتاب های ادبیات پایداری و با خودم می گویم: سالیان درازی است که در کُنجی تکیه می دهی و از سرگذشت گذشتگانِ این آبادی می خوانی، حالا وقت عمل است! بسم الله الرحمن الرحیم را بگو و با ذکر یا زهرا(س) خط شکن باش.
رسالتِ تو بیان آنچه گذشت های این نظام برای نسل آینده است.
باید محکم در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن ایستادگی کنی و بیانگر واقعیت ها باشی. با توکل بریگانه خالق هستی به کشتی نجات حسین(ع) سوار شو و از طوفان سهمگین نفاق و کفر دشمنان ترسی نداشته باش. حقایق را چنان مستحکم روایت کن که گویا هیچ خطابه گویی در میدان حاضر نشده است.
امروز در قلب جمهوری اسلامی ایران، قرآن را به آتش می کشند، فردا در کابل جان پانزده دختر بی گناه را می گیرند، به دمشق و سوریه و یمن و حلب حمله میکنند، چادر از دختر مسلمان شیعه میکشند و بسیجی جان بر کف سید روح الله عجمیان را با شکنجه به شهادت میرسانند.
پنج شنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ بود که عده ای اغتشاشگر هر دو خط آزاد راه کرج_ قزوین را مسدود میکنند و راه مردم را میبندند. سید روح الله بسیجی پایگاه حضرت ابوالفضل(ع) شهرک امیر المومنین(ع) حوزه ۴۱۷ شهدای کمالشهر مشغول رفتن به سرکار گچ کاری بود که از پایگاه تماس می گیرند و می گویند:« آزاد راه شلوغ شده، دو خط را بسته اند و مردم نمیتوانند رد بشوند، بیایید راه را باز کنیم تا مردم رد بشوند.»
سید کار بسیج را اولویت میداند، لباس سبز رنگ بسیجی اش را تنش میکند و برای باز کردن راه مردم سمت شلوغیها میرود.
حین خدمت بود که اغتشاشگرانِ داعش مسلک دوره اش میکنند، به پهلو و سرش لگد میزنند، به پیشانی اش سنگ می زنند، چاقو را چند بار در کمرش فرو میکنند، آنقدر می زنند تا سید نیمه جان میشود و کناری رهایش میکنند. یکی از دوستانش با موتور می رسد بالای سر سید و صدا می زند: «سید روح الله؟ آقای عجمیان؟» جوابی نمی شنود، سید روح الله را داخل آمبولانس میگذارند و آمبولانس راه میافتد، اما راهی نیست برود، اغتشاشگران جلو آمبولانس را میگرفتند و اجازه حرکت نمیدادند، سید خونریزی داخلی شدیدی داشت، بی قرار و بی تاب بود، از درد قفسه سینه و ضربههای سر، حال خوبی نداشت، به خاطر ضربات عمیق چاقو، سرانجام در آمبولانس علائم حیاتی اش را از دست داد و سرش را در دامان حضرت زهرا(س) گذاشت و شهید شد.
دشمن همان است، باید کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا را باور کنم و بدانم تنها رسالت من بیان واقعیتها هر چه قدر هم تلخ باشد، است.
خبر شهادت سید روح الله عجمیان را با همان عکسی کار کردم که پیکر مطهرش را در خیابان رها کرده اند و لباسی بر تن ندارد، بعد از انتشار خبر بغضی گلویم را گرفت و زیر لب زمزمه کردم: «روضه خوانت میشوم با روضه ای تک مصرعی، بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود» بغضی که راه گلویم را بسته بود حالا باز شده و چشمانم میبارد و نگاهی به عکس سید این شهید والا مقام می کنم و می گویم: «بین ما حالا دیگر بعد از روضههای محرم و اربعین تو برگزیده شدی تا روضه مجسم شوی»
دوستی از انتشار عکس های شهید گله کرد و معتقد بود نباید پخش شود، خانواده شهید اذیت میشوند.
در پاسخش گفتم: «رسالت من نوشتن است. اگر نگویم و روایت نکنم، دشمن می گوید و روایت میکند و جای شهید و جلاد را عوض میکند.»
یاد خانه استیجاری سیدروح الله عجمیان در محله کم برخوردار شهرک امیرالمومنین(ع) کمالشهر میافتم! چه قدر ساده بود! دیوارهای آجری، بدون مبل و لوستر و تشریفات! شاید کل خانه بیشتر از ۵۰ متر نمیشد! اگر اعتراضاتی که به اغتشاش کشیده شده به خاطر گرانی است، چرا سید روح الله و خانوادهاش اعتراضی نداشتند؟
چشمم به کتاب وصیت سیاسی الهی امام(ره) میخورد، بر میدارم و ورق میزنم، دنبال کاخ نشینان و کوخ نشینان در کلام امام راحل هستم، بالاخره پیدایش میکنم، اتفاقا با یک هایلات زرد رنگ رویش کشیده ام: «شما طبقه جوان برومند زاغه نشین، بر آن اشخاص کاخ نشین شرافت دارید، و شما هستید که اسلام را حفظ کردید. یک موی سر این کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ ها و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.این پایین شهریها و این پابرهنه ها اینها ولی نعمت ماها هستند.»
انتهای پیام/ر