در مدت نزیک به دوماه از آغاز اغتشاشات در نقاط مختلف کشور که با مرگ مهسا امینی کلید خورد؛ با انتشار پست های علی کریمی و سایر چهره های ورزشی و هنری ، قطار فتنه سرعت بیشتری گرفت. در این میان جای تعجب داشت که چرا مهران مدیری با آن همه سوابق با اینکه اسپانسرهای تبلیغاتی فروشگاه رفاهش شبانه روزی فضای تمام شبکه های تلویزیونی را اشغال کرده بود و از جیب مردم درآمدهای سرشاری به کیسه می زد چرا نمکدان را بر زمین کوبید! و اظهار نظری نسنجیده کرد . اما دستمریزاد که باز هم از وسط راه ترمز دستی قطاری که خودش در آن نشسته بود کشید و الا شاید این قطار اگر می خواست با این سرعت پیش برود در تونل تاریک تاریخ شاید هرگز از اغمایی که خودش خود را غرق در آن کرده بود بیرون نمی آمد. هرچند که اگر یک میخ به دیوار بکوبید وقتی میخ را از دیوار بکشید اثر آن روی دیوار خواهد ماند.
در ادامه این دومینو، علی دایی هم یکی از مهره های این بازی شد و در خصوص فوت اسراء پناهی دانش آموز اردبیلی، مطالبی را بیان کرد که مانند بنزین بر روی آتش این فتنه پاشیده شد. اما انتظار می رفت علی دایی به عنوان یک ورزشکار دنیا دیده بابت انتشار یک خبر در مورد مرگ همشهری اش بر حس ناسیونالیستی خود غلبه کند و با درنظر گرفتن زوایای پنهان و پیدا و پیامدهای موضع گیریهایش اقدام به انتشار مطالب و اظهار نظر می کرد.
اما بعد از حذف آگهی های بازرگانی «پاس آقای گل» از رسانه ملی ، آتش کینه دایی شعله ور تر شد و بر موضع خود پافشاری کرد و اقدامات بعدی او در زمینه جام جهانی فوتبال نیز او را به یار دوازدهم شبکه های انگلیسی، آمریکایی و سعودی تبدیل کرد.
اما یک سئوال از مسئولانی که خواب تشریف دارند؟ آیا شما بر مسائل پیرامون خود اشراف ندارید؟ حالا که «دایی» برای ما « پسردایی» هم نیست چرا بعد از دو ماه از موضع گیری های او علیه مصالح کشور، هنوز تبلیغات بیلبورد او از سطح شهر جمع آوری نشده است؟ باقی ماندن تبلیاغت پاس گل آقای گل بر روی پل کمربندی دوم تهران مانند نصب تصویر مسعود رجوی بر روی دیوارهای شهر می ماند!!!
علی اشرف خانلری