ناگفته‌هایی از حضور ‌"حاج قاسم" در خط مقدم مقابله با داعش/ سردار می‌گفت باید کنار رزمندگان باشم

با ورود کاروان روایت حبیب به استان یزد، ویژه برنامه «سفیر روایت» با حضور گرم مردم یزد در میدان امیرچخماق برگزار شد.
کد خبر: ۹۴۸۰۱۷۱
|
۱۱ دی ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۷

به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از روابط عمومی حوزه هنری، ویژه برنامه «سفیر روایت» کاروان روایت حبیب در میدان امیر چخماق یزد برگزار شد و مورد استقبال مردم خونگرم این شهر در هوای سرد زمستانی قرار گرفت.

مراسم با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و پخش سرود ملی ایران آغاز شد و در ادامه گروه نمایشی «شهرآشوب» نمایش زیبای سرباز را برای مردمی که عاشق سردار دل‌ها هستند اجرا کرد.

پس از اجرای نمایش سرباز نوبت به مرشد محمد معجونی رسید و وی نیز با اجرای زیبای نقالی مجلس را گرم کرد.

سپس گروه سرود نوجوانان شهر یزد دو قطعه موسیقی اجرا کرد و پس از آن کاظم مشهدی بافان، روایتگر دفاع مقدس و دفاع از حرم زینب (س) رسید، به بیان خاطراتی از سردار دل‌ها پرداخت.

وی اظهار داشت: شهید سلیمانی فرمانده عملیاتی بود. وقتی سردار وارد جبهه می‌شد و به خط مقدم می‌رسید، همه فرماندهان به ایشان می‌گفتند منطقه خطرناک است و شما جلوتر نیایید. اما سردار سلیمانی می‌گفت من باید کنار رزمندگان باشم.

این فرمانده دفاع مقدس ادامه داد: خوب به خاطر دارم جایی در منطقه جنگی، آتش دشمن خیلی سنگین بود. بچه‌ها نگران جان حاج قاسم بودند؛ وقتی سردار نگرانی بچه‌ها را دید، گفت من شهید می‌شوم و زمان شهادتم دست خودم است.

مشهدی‌بافان در ادامه گفت: سردار قاسم سلیمانی وقت شهادت خود را می‌دانست. قبل از شهادتشان با منزل سردار علی فضلی تماس می‌گیرد. همسر سردار پاسخ تلفن را می‌دهد و می‌گوید ایشان خواب هستند. سردار سلیمانی می‌گوید بیدارش نکنید فقط می‌خواستم با او خداحافظی کنم و سلام من را به ایشان برسانید. وقتی سردار دل‌ها به سوریه رفت، برای فرماندهان بیش از دو ساعت جلسه گذاشت و گفت حرف‌هایی را که می‌گویم بنویسید. بعد به لبنان رفت و با سیدحسن نصرالله خداحافظی کرد. حتی قبل از پرواز به عراق روی یک کاغذ کوچک می‌نویسد: «خدایا مرا پاکیزه بپذیر.» دشمنان بعداز شهادت سلیمانی گفتند که شیعیان معتقد هستند امام زمان با ۳۱۳ یار می‌آیند و ما این تفکر آن‌ها را مسخره می‌کردیم، اما با وجود سردار رسیدیم به این نقطه که یک نفر از این ۳۱۳ نفر مثل حاج قاسم سلیمانی چطور توانست جامعه را دگرگون کند.

وی ادامه داد: آن چیزی که الان مطرح می‌شود این است که حاج قاسم سلیمانی گفته آن دختر بی‌حجاب هم دختر من است. اما از این حرف سوء استفاده می‌کنیم. ایشان گفتند باید با افراد بی‌حجاب صحبت کنیم و آن‌ها را با احکام دین آشنا کنیم.

روایتگر دفاع مقدس اظهار داشت: سردار خطاب به مردم گفته بودند که اگر می‌خواهید عاقبت به‌خیر شوید انقلابی باشید؛ یعنی عضو هیچ گروه و فرقه‌ای نباشید و در ادامه می‌گوید باید ولایتی باشید. یعنی روی حرف رهبری، اما و اگر نیاوریم. ایشان می‌توانست به حضرت آقا بگوید من دستم مشکل دارد، سال‌هاست بازنشسته شده‌ام و مرا از ماموریت خط بزنید، اما در مقابل حرف رهبر نه نمی‌آورد و بدون هیچ حرفی انجام وظیفه کرد.

مشهدی بافان در ادامه خاطره دیگری را از سردار بازگو کرد و گفت: در رزمایش عملیات کربلای ۵ که در یزد برگزار کردیم، به سردار سلیمانی گفتم که رهبر فرموده‌اند عملیات کربلای ۵، شب‌های قدر انقلاب اسلامی است. سردار سلیمانی باشنیدن این جمله اشک ریخت. بعد از رزمایش، ایشان به سردار الله‌دادی گفت که این آمادگی شما را در لبنان می‌خواهم. سردار الله‌دادی با همه دردی که داشت گفت من درخدمتم.، اما سردار گفتند باید از همسرتان هم اجازه بگیریم. بعد خانواده سردار الله‌دادی را به مهمانسرا دعوت کرد و گفت باید همه با ایشان به سوریه بیایند. همسر شهید الله‌دادی هم گفت من از آن موقعی که شما و حاجی را شناخته‌ام دربست درخدمت اسلام و امام و رهبر بوده‌اید.

این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: در آخرین سفری که شهید الله‌دادی به یزد آمد، همدیگر را در ساختمان عتبات عالیات دیدیم. موقع رفتن به او گفتم که حاجی مراقب خودت باش. ۲۰ روز بعد، جسد سوخته او را آوردند. در زمان تشییع، سردار سلیمانی هم آمد. حاج قاسم میکروفن را گرفت و با آن جایگاه ویژه‌ای که داشت گفت مردم باید از شما قولی بگیرم. بعد گفت شهید الله‌دادی چه آدمی بود، همه گفتند خوب بود. آن مو‌قع همه رو به قبله شدند و سردار زیارت عاشورا را خواند. سپس سردار آستین خود را بالا زد و به بچه‌های شهید الله‌دادی گفت پیکر پدرتان را بدهید. سردار با دستان خودش پیکر شهید الله‌دادی را به خاک سپرد.

مشهدی بافان افز‌ود: خاطره‌ای دیگر از سالگرد شهید الله‌دادی و فروتنی حاج قاسم دارم. در سالگرد شهید الله‌دادی، طبق برنامه قرار بود ابتدا من صحبت کنم و سپس سردار سلیمانی. خیلی خجالت می‌کشیدم و برایم صحبت کردن از مقاومت در مقابل شخصیتی همچون شهید سلیمانی سخت بود. همان ابتدای جلسه، شهید پورجعفری آمد و گفت سردار گفته‌اند که اگر اجازه می‌دهید زمان سخنرانی‌هایمان را عوض کنیم. بعد گفت سردار گفته‌اند با اشاره سر تایید خود را اعلام کنید. دستم را روی سینه گذاشتم و ایشان‌چندبار دستش را روی پیشانی‌اش گذاشت و تشکر کرد و‌ای کاش همان لحظه پیشانی ایشان را می‌بوسیدم. این فروتنی و خاکی بودن حاج قاسم بود که من بار‌ها از ایشان دیده بودم.

با پایان یافتن خاطرات مشهدی بافان، ویژه برنامه سفیر روایت حبیب نیز به پایان رسید.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار