هرگاه انسان از مدار فردیت خویش خارج گردد و سعه وجودی او آنقدر گسترش یابد که بر نفوس انسانها تأثیری قابل توجه در مسیر کمال بگذارد او درواقع تبدیل به یک مکتب شده است.
یاسر رحیمی عرصه نقاشی استان ایلام در مصاحبه با خبرگزاری بسیج در مورد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گفت:
به راستی چه فرآیندی در زندگی یک انسان طی میشود که او را در قامت یک مکتب، فرازمند میکند؟ چه اتفاقاتی رخ میدهد که یک انسان به تنهایی یک مدرسه درسآموز میگردد؟ پاسخ روشن است.
هرگاه انسان از مدار فردیت خویش خارج گردد و سعه وجودی او آنقدر گسترش یابد که بر نفوس انسانها تأثیری قابل توجه در مسیر کمال بگذارد او درواقع تبدیل به یک مکتب شده است. آنگاه که منظومهای منسجم و جامع و متشکل از اجزای یک شخصیت رشدیافته در ابعاد مختلف و زمینههای گوناگون شکل میگیرد او به عنوان یک مکتب و یک الگو و یک مدرسه درسآموز رخ مینماید و سردار دلها و قاسم عزیز ملتهای آگاه و آزاده این چنین بود. همانگونه که یار مخلص و همراه مؤمن و شجاعش ابومهدی مهندس «که درودبیکران الهی بر او باد» این چنین بود. اکنون به تبیین برخی از ویژگیهای برجسته مؤسس و پایهگذار این مکتب میپردازیم که همانا بیانگر مؤلفههای این مکتب میباشد.
۱_ نبوغ نظامی، سردار سلیمانی از نبوغ نظامی خاصی برخوردار بود. او مسلط به دانش رزم بود. و برای کسب این دانش و مهارت دقیق و حساس، به گونهای کاربردی و نه صرفاً نظری، بایستی در میدان نبرد، حضوری مستمر داشت و آرام آرام با زوایای مختلف و پیچیدگیهای فراوان آن آشنا شد. او دستکم، سه میدان عمده رزم را آزموده بود: میدان دفاع مقدس، میدان مبارزه با اشرار مسلح و سرانجام میدان مبارزه در عرصه فرامرزی و منطقهای در عراق و سوریه (در مقابل جریان سفّاک داعش با همه پشتیبانیهایی که از سوی قدرتهای استکباری و اذنابشان از آن صورت میگرفت) و نیز در هر نقطه دیگری از منطقه که حضور او ضرورت مییافت.
۲_ روحیه سلحشوری و جنگندگی، او در جنگها علاوه بر هدایت مقاطع مختلف عملیاتی از طریق استقرار در قرارگاهها، در نهایت شجاعت و بیباکی در خطوط مقدم حضور مییافت. او عاری از هرگونه ترسی در مواجهه با دشمن در معرکهها و میادین نبرد بود او این جملات امیرمؤمنان حضرت علی(ع)را با همه وجود دنبال مینمود که فرمود: تزول الجبال ولاتزل،عضعلیناجذک،اعرالله جمجمتک،ارم ببصرکاقصی القوم و غضبصرک واعلم ان النصرمن عندالله سبحانه»، اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان مخور، دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده، قدم هایت را بر زمین میخکوب کن، و نگاهت به آخر لشگر دشمن باشد، چشمت را فرو گیر(و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن مشو) و بدان که نصرت و پیروزی از سوی خداوند سبحان است» همانا که سردار سلیمانی اینچنین بود. او در میانه میدان نبرد حضور می یافت و شجاعانه می جنگید. اینچنین حضوری نتیجهای بس مؤثر داشت و باعث می گردید که انگیزه و توان و تحرک نیروی رزم مضاعف گردد. فرماندهی و رشادت بی نظیر او موجب گردید که پس از دریافت چند نشان فتح، برای اولین بار نشان ذوالفقار را که بالاترین نشان نظامی کشور است از سوی فرماندهی معظم کل قوا دریافت نماید.
۳_ روحیه شهادت طلبی، قاسم عزیز ما شیفته شهادت بود او در داغ فراق یاران همرزمش می سوخت و در نجواهای شبانهاش پیوسته از حضرت حق طلب شهادت مینمود. او از مغز استخوان و بندندان و با ذره ذره وجودش خواهان شهادت بود، او با شهدا سخن میگفت و از آنان ملتمسانه میخواست که او را به سوی خویش برکشند و به بزم معنوی خود فراخوانند. بزرگترین آرزوی او که هیچگاه در آن سستی و کاستی پدید نیامد، همانا شهادت بود و سرانجام به این آرزو که به دست شقیترین انسان روزگار به شهادت برسد، رسید.