به گزارش خبرگزاری بسیج خوزستان، سردار شهید «اسماعیل لجم اورک» متولد سال 1337 در روستای ترکاب منطقه رمه چر ایذه به دنیا آمد.
وی در سال 1362 به عنوان فرمانده محور عملیاتی در عملیات خیبر در جزیره مجنون شرکت کرد و به درجه شهادت نایل آمد. پیکر شهید لجم اورک در سال 1401 پس از 39 سال دوری و گمنامی، شناسایی و به زادگاهش انتقال داده شد.
وصیت نامه شهید؛
بعد از دعا و سلامتی و طول عمر امام و پیروزی رزمندگان اسلام، این چند سطر را به عنوان وصیت نامه برای برادران بزرگتر و نصیحت نامه برای برادران کوچکتر، در این لحظههای آخر، بیاد خدا، بر روی کاغذ میآورم تا بلکه سنتی را بجا آورده باشم.
مطالب برای گفتن زیاد است، آن چیزی که میدانم، شما اعم از کوچکتر و بزرگترش را خودتان بخوبی میدانید، هدف مشخص است، راه معین و معلوم و راهنما هم ناظر، فایده آن را همه میدانید بن بستی هم در این راه نیست کافران و ملحدان و غیره که تکلیف آنان روشن است و اما برای شما مؤمنان، دو نمونه زندگی کردن بیشتر وجود ندارد و اگر سوّمی هم وجود داشته باشد مطمئن باشید که رگی به کافران دارد.
اما آن دو نمونه که خدمت شما عرض میکنم این است. مبارزه کردن در کنار نائب امام زمان « عج » برای آمدن حجت خدا امام عصر (عج) و بر قراری عدالت و قانون خدا تا روزیکه به ثمر برسد و راه دوم شمشیر زدن در کنار امام عصر و برقراری حکومت جهانی و زندگی در عدالت خدا، حالا خودتان ببینید کدام راه حاضر و آماده است، آیا بدون راه اول میتوانید به راه دوم برسید، آیا بدون راه اول میتوانید در عدالت خدا زندگی بکنید، این را بدانید که نمیتوانید راه را امام حاضر مشخص کرده است.
اینجانب بر حسب وظیفه فقط میتوانم بگویم که شرمنده ام و براستی که جای شرمندگی هم دارد چرا که تاکنون نتوانسته ام خدمتی به اسلام بکنم، نبردی بزرگ در پیش است و اسلام همانطوریکه چگونه عبادت کردن و چگونه سیاست داشتن و چگونگی زندگی انسان را در تمام ابعاد مشخص کرده است چگونه جنگیدن و برای چه جنگیدن را هم معین کرده است. برادران وقتی که تا این اندازه همه چیز برای ما روشن باشد چرا باز نشستن چرا باز حرکت نکردن، وقت قیام و حرکت، وقت دو بی نهایت تا لقاء الله در این لحظه که این مطالب را مینویسم به فاصله کمی پایین تر تعدادی از رزمندگان را میبینم که کفش پوشیده اند، گویا همه خود را برای زیارت خدا مهیا میکنند، چشم بصیرت میخواهد که ببینند برای بعضی از برادران تعریف کردم، خواب شهادت را، گویا انسان پرواز میکند و شهادت دوری و خستگی ندارد چه گوارا میباشد، به مشتاقانش مبارک و کوچکتر از آنم که شما را نصیحت کنم و کمتر از آنم اثری برای شما بگذارم.
آرزویم این است که در دم آخر مسلمان بمیرم و آدم بمیرم شما هم دعا کنید که تمام مؤمنان دم آخر مومن بروند.
پدر و مادرم و برادرانم را سلام برسانید و بدانید که ساعت رفتن را خدا میداند و مشخص میکند. برادران مسجدی را بگوئید که خودتان میدانید، ای کاش بنده هم مثل شما میدانستم میدان آزمایش را شما بهتر میشناسید و به پدرم بگوئید که برادرانم را یک به یک آماده و لباس رزم بپوشاند و تحویل اسلام دهد و در آخر به هر کس بدهکارم حلالیت میطلبم و از هر که طلب دارم حلال میکنم.
صدای دعوت به نماز را میشنوم و لذا وقت خداحافظی است. امام را دعا کنید. اسلام را به خاطر بسپارید که راهی جز آن نیست. به امید دیدار شهدای کربلا و بدر و احد و شهید مظلوم و دیگر همسنگرانم شما نیز بشتابید که فردا دیر است.