۰۳ / تير / ۱۴۰۴ - 24 June 2025
03:09
کد خبر : 9507620
۰۸:۱۰

۱۴۰۲/۰۲/۰۷

فرازی از زندگینامه سردار شهید «ناصر بختیاری»

شهید ناصر بختیاری سال ۱۳۳۶ در شهرستان شازند استان مرکزی دنیا آمد. بخشی از تحصیل خود را در این شهر سپری کرد و پس از طی هشت سال تحصیل پرتلاش، برای ادامه تحصیل به اراک آمد.

به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ جامعه کارگری استان مرکزی ۲۶۹ شهید تقدیم انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده است.


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۱۴ هزار شهید جامعه کارگری کشور در ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ فرمودند: «تجلیل و تکریم شهدا از هر قشری و از هر نقطه‌ای از نقاط جغرافیایی کشور، حقیقتاً حسنه و کار برجسته‌ای است؛ لکن بعضی از قشرها هستند که تکریم آنها به‌خاطر شهادت، یک ارزش مضاعفی دارد. قشر کارگران از این‌ قبیلند.»


درود می‌فرستیم بر شهدای کارگر و به مناسبت هفته کارگر و روز شهدای کارگر یادی می‌نماییم از شهید ناصر بختیاری.

شهید ناصر بختیاری سال ۱۳۳۶ در شهرستان شازند استان مرکزی دنیا آمد. بخشی از تحصیل خود را در این شهر سپری کرد و پس از طی هشت سال تحصیل پرتلاش، برای ادامه تحصیل به اراک آمد.


مشکلات اقتصادی و تنگناهای زندگی شهید ناصر بختیاری را برآن داشت تا روزها کار کند و شب‌ها در کلاس درس حاضر شود. در دوران تحصیل رعایت نکردن مسائل اخلاقی و بی‌حجابی تعدادی از معلمان او را آزار می‌داد. با افزایش روزافزون مظاهر بی‌بندوباری و فساد اخلاقی در جامعه طاغوتی، درصدد برآمد با آن به ستیز برخیزد. فعالیت‌هایی را در این زمینه شروع کرد و با تهیه کتاب و سخنرانی‌های مذهبی، خط فکری و مبارزاتی خود را پیدا کرد.


این دوران همزمان با اوج‌گیری تظاهرات و مبارزات مردم ایران علیه رژیم طاغوت بود و ناصر همراه دوستان خود با آتش زدن مشروب‌فروشی‌ها و شرکت فعال در مبارزات با مردم همراه شد.


بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس سپاه پاسداران از نخستین کسانی بود که به سپاه پیوست.


با شروع توطئه‌های دشمن در غرب کشور، برای سرکوبی ضد انقلاب به همراه دیگر رزمندگان، عازم جبهه‌های غرب کشور شد. بعد از گذشت دو ماه مبارزه، مجروح و جهت مداوا به تهران اعزام شد.


هنوز از مجروحیت پیشین به خوبی بهبود نیافته بود که برای مبارزه با متجاوزین بعثی به جبهه گیلان غرب رفت. در «عملیات فتح شیاکوه» با قبول مسئولیت فرماندهی نیروهای اعزامی از اراک نقش فعالی را ایفا کرد و برای دومین بار مجروح شد.

پس از این که تا حدودی سلامتی خود را بازیافت، به جبهه‌های جنوب رفت تا در عملیات‌های پیروزمند «فتح‌المبین» و «الی بیت‌المقدس» در سمت فرمانده گردان امام حسن مجتبی (ع) حاضر شود.


در عملیات « الی بیت‌المقدس» که برای آزادسازی «خرمشهر» انجام شد، همراه با نیروهایش با فتح پل‌های منتهی به این شهر نقش به سزایی در بازگشت غرورآفرین شهر به آغوش میهن اسلامی ایفا کرد.


پس از پیروزی خرمشهر مسئولیت فرماندهی محور عملیاتی خط مقدم در تیپ نوبنیاد ۱۷ علی بن‌ابیطالب (ع) را به عهده گرفت. تلاش شبانه‌روزی وی جهت آماده سازی نیروها و منطقه برای عملیات، وی را سخت به خود مشغول کرده بود، فراغت حاصل از این تلاش پیگیر را به مناجات با معبود در خلوت و قرائت قرآن سپری می‌کرد.


در غروب قبل از شروع عملیات «رمضان» در پشت خاکریز از یکی از دوستان خود کمک خواست تا با ریختن آب بر سرش، وی غسل کند. دستانش بعد از چندین بار مجروح شدن توان خود را از دست داده و توانایی کمک به وی را نداشت. به هنگام غسل کردن با خوشحالی می‌گفت: «گویا غسل آخر است!» و از این بابت خشنود بود.

چند ساعت قبل از شروع عملیات با برگزاری آخرین جلسات با حضور دیگر فرماندهان منطقه، هماهنگی‌های لازم را به عمل آورد و آماده شرکت در عملیات شد.


در هدایت عملیات مهارت و تجربه خاصی داشت. در شب عملیات «رمضان» برای آزادسازی «پاسگاه زید» نیروهای تحت فرماندهی ناصر بختیاری، نخستین کسانی بودند که ضمن موفقیت در مأموریت محوله، تا چندین کیلومتر در عمق مواضع دشمن نفوذ کردند و این امر در شب اول عملیات، برای همگان باور نکردنی بود.


سرانجام پس از گذشت چند روز از عملیات «رمضان» در روز یکشنبه بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ هجری قمری مصادف با بیست و چهارم تیرماه ۱۳۶۱ هجری شمسی با اصابت گلوله مستقیم تانک بر جسم مجروحش به دیدار معبود شتافت.

فرازی از وصیتنامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

... پدرجان ‌می‌دانم که شهادت من برای تو خیلی سنگین و ناگوار است ولی همین بس برای تو ارزشمند که پیش روی حسین(علیه السلام) آن سالار شهیدان رو سفیدی که به نظر من بزرگترین سعادت است. پدر جان چاره‌ای نداشتم، مگر ‌می‌شود به ندای خمینی(قدس سره شریف) که همان ندای جدش حسین(علیه السلام) است که فرمود: هل من ناصر ینصرنی، لبیک نگویم، راستی که، جواب فاطمه زهرا(B) را چه ‌می‌توانستم بدهم.

تو باید افتخار کنی که توانستی امانتی را که خدا به دستت سپرده بود همان‌گونه که رضایش بود، تحویل و تقدیم نمایی. افتخار کن پدرم، چراکه مشت محکمی‌ به دهان ضد خمینی(قدس سره شریف)‌ها است و هر چه محکم‌تر، بزن و استوار باش چرا که حق پیروز است و باطل سرنگون، این وعده الهی است و خلاف پذیر نیست.

به امام(قدس سره شریف) بگو: ‌ای امام(قدس سره شریف) عزیز، ناصر که چیزی نبود خود و خانواده‌ام را فدایت ‌می‌کنم که این شعار و عمل تمام حزب الله است و به صدام آن نوکر آمریکا و شوروی و دیگر ابرقدرت‌ها بگو حزب‌الله ‌می‌میرد اما سازش نمی‌پذیرد و تو خود بهتر ‌می‌دانی که حسین(علیه السلام) عزیز با یزید جد صدام سازش نکرد و در کربلای عراق درخت اسلام را آبیاری نمود و ما نیز در همان کربلا و در نبرد با فرزند خلف یزید، خون خود را فدای اسلام نمودیم و چه افتخار بزرگی و شما هستید که باید در خط حسین(علیه السلام) با یزیدیان بجنگید.

انتهای پیام/


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید