گفتوگو با برادر شهید «خوش غیرتِ» سبزواری/حفظ حرمت ناموس مردم، خط قرمز «حمیدرضا» بود
به گزارش خبرگزاری بسیج خراسان رضوی از سبزوار، شامگاه ۸ اردیبهشت ماه، حادثه ای تلخ، یک خانواده و یک شهر را عزادار کرد. آن طور که فیلم دوربین های مداربسته نشان می دهد در پی مزاحمت اراذل و اوباش برای دو دختر سبزواری، مردی برای نجات این دو دختر جوان وارد صحنه میشود.
او در حالی که سلاح سرد اراذل و اوباش در خیابان را می بیند اما در دفاع از ناموس مردم وارد عمل می شود و در حمله این دو شرور، جان خود را از دست میدهد. این اتفاق دردناک در حالی است که کاربران فضای مجازی به شهید آمر به معروف و ناهی از منکر، لقب «خوش غیرت» دادند و با خانواده شهید غیرت در دیار سربداران ابراز همدردی کردند.
حفظ حرمت ناموس مردم، خط قرمز «حمیدرضا» بود
برادر کوچکتر شهید حمید الداغی در حالیکه بغضش را نگه می داشت درباره شجاعت این شهید امر به معروف گفت: شهید الداغی همیشه از دعوا و نزاع، دوری می کرد اما چیزهایی مثل ظلم و حفظ حرمت ناموس مردم، خط قرمزش بود.
احسان الداغی با این که هنوز هم از این اتفاق شوکه است، می گوید: من حدود دوسال از حمیدرضا کوچکتر هستم و به خاطر شرایط کاری در مشهد زندگی می کنم. در چندسال اخیر، همیشه پشتم گرم بود که مادرم در سبزوار تنها نیست و حمیدرضا مثل شیر، مراقب خانواده ماست.
خاطراتی از شجاعت شهید آمر به معروف
و در حالی که دقایقی قبل از این گفت و گو، پیکر برادرش را در پزشکی قانونی دیده از روحیات حمیدرضا الداغی می گوید: شهید الداغی به حفظ حرمت ناموس مردم حساس بود. مثلا مدتی پیش در خیابان، راه می رفتیم و دو کودک، یک متکدی بیمار را اذیت می کردند. برادرم ناراحت شد و به بچه ها تذکر داد که نباید او را اذیت کنند. چند ماه پیش هم دوستانم تعریف می کردند که عده ای مزاحم ناموس مردم شده بودند و برادرم با این که با پنج نفر روبرو شده بود اما از زخمی شدن و مصدومیت، ترسی نداشت. او ورزشکار و هندبالیست بود و با اراذل و اوباش برخورد کرده بود.
حمیدرضا را پدر خودمان می دانستیم
برادر شهید آمر به معروف در سبزوار درباره خصوصیات اخلاقی برادر شهیدش روایت می کند: روحیات حمیدرضا شبیه بزرگترها بود و همه مان به او به چشم پدرمان نگاه می کردیم. پدرم در زمان حیاتش ویژگی ها و خلقیاتی داشت که در حمیدرضا هم دیده می شد. مثلا تا چندسال پیش هرموقع پدرم به خرید می رفت برای من و خانواده بچه هایش هم خرید می کرد و همین روحیه در حمیدرضا هم باقی ماند. او تا مدتی بعد از درگذشت پدرم به من می گفت که فکر نکن بعد از پدرمان تنها هستی. این رفتار بزرگوارانه فقط برای خانواده خودمان نبود. شخصیت حمیدرضا به شکلی بود که همه به او احترام می گذاشتند و کسی روی حرفش، حرف نمی زد.